" ناجیان جامعه بشری 1 "

سخن امروز

فریبا مرزبان

مرسوم است که حکومتها، برای پایداری و ابقاء خویش به شیوه ها، سیاستها و برنامه های مختلف متوسل می شوند و لشگر کشی، جنگ افروزی، تصرف ثروت و گشایش مرزها از آشکارترین آنها می باشند. سرکوب مخالفان و آزادیهای اجتماعات و افراد از ابزارها و شیوه های دوام حکومتها است. با پیچیده شدن حکومتها یکی از دیگر شیوه های بقاء، شناخت و روانشناسی جامعه داخلی است. این گونه اعمال نه تنها خاص رژیم جمهوری اسلامی ایران نیست؛ بلکه، در میان حکومت های خودکامه و غاصب شیوه های متداولی می باشند؛ رژیم هایی که اقدام به سرکوب و کشتار مردم و مخالفان در داخل و خارج از کشور می کنند.   

رژیم اسلامی حاکم بر کشور ایران، در طول مدت عمر خویش برای حفظ قدرت روشها و سیاست های مختلفی را به مرحله آزمایش گذاشته است و گاه اقدام به روشهایی نموده است که با شناخت کامل از توده ها، خواسته های آنان و روانشناسی کل جامعه صورت گرفته است. رژیم جمهوری اسلامی از نوع حکومت هایی است که برای بقای خویش به هر وسیله ای اقدام و تلاش نموده است. در طول یک ربع قرن که از به روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران می گذرد؛ حکومت، همه گونه حیله و روشی  به مرحله آزمایش گذاشته و به مرحله عمل نزدیک کرده است تا بلکه به تثبیت و دوام نظام اسلامی بیفزاید.

 

پس از سرکوب مخالفان در دهه شصت و گذراندن دورانهای مختلف و تنگناهای موجودی که رژیم را در خود گرفتار کرده است؛ پروژه اصلاحات درونی حکومت اسلامی برنامه ریزی و به اجرا در آمد. نتیجه هشت سال شعار اصلاحات از درون چیزی جز فقر اقتصادی، کشتار اهل قلم معروف به"قتل های زنجیره ای" و بازداشت بسیاری از دانشجویان و آزادیخواهان در کشور نبود. 

پس از پیش نرفتن طرح اصلاحات و ضعیف شدن مواضع سیاسی و اقتصادی ایران که در نهایت به سست شدن قدرت حکومتی منتهی شده است پروژه قبول رفراندوم قانون اساسی ایران در داخل و خارج از کشور مطرح شد. جا اندازی طرح رفراندوم و رایزنی آن را محسن سازگارا بر عهده گرفت؛ به ملاقات با شخصیتهای مختلف سیاسی و فرهنگی روی آورد، با صدای آمریکا و رسانه ها به تبلیغ و پیشبرد طرح رفراندوم پرداخت. طرح مورد نظر با موافقت و مخالفتهایی روبرو شد. مسکوت ماند و در خیال عده ای جا خوش کرد و در عمل به فراموشی سپرده شد. محسن سازگارا پایه گذار و طراح تاسیس و شکل گیری سپاه پاسداران در بعد از انقلاب 1357 می باشد.

 

اکنون نوبت به نجات مملکت با شیوه سر دادن شعارهایی همچون صلح طلبی، بخشش و دموکراسی بر اساس روشنفکری دینی از سوی عناصر حکومتی رسیده است. آنطور که در اخبار و گزارشات چند روز اخیر شنیده و مطالبی خوانده ام اکبر گنجی، در نوبت رایزنی خویش شعارها و خواسته هایی از این دست را بر زبان می راند و خواهان فراموشی جامعه ایرانیان در تبعید؛ نسبت به وقایع، حدود و میزان شکنجه در زندانهای ایران و کشتار زندانیان سیاسی شده است. به زبانی دیگر، چشم، گوش و دهانهایمان بر آنچه در کشورمان می گذرد بسته بشود.   

به گمان من، بکارگیری این شعارها که هر یک دنیایی از مفهوم را در خود اندوخته دارد کار آسانی نیست؛ یک جا بکار گرفتن و اظهار فضل کردن محتاطانه باید باشد، خصوصاً وقتی اظهار کننده این خواسته ها، سالها، خود، دستی در سرکوب و کشتار هم میهنان خویش داشته است. آقای گنجی فراموش کرده است که گام در سرزمینهایی نهاده است که در آنها کسی را برای داشتن عقاید سیاسی حبس، شکنجه و اعدام نمی کنند در حالیکه او حقوق بگیر و از مجریان یکی از سازمانها و ارگانهای رسمی سرکوب "سپاه پاسداران" در ایران بوده است! تشکیل سپاه پاسداران که نیروی مستقیم و پر قدرت جمهوری اسلامی است نه تنها به سرکوب زندانیان سیاسی اقدام کرد بلکه به ارگان رسمی سرکوب مردم و آزادیهای شخصی و بدست آمده در بعد از انقلاب تبدیل شده است. چگونه می شود کسی ادعا کند که در سپاه پاسداران بوده است اما به خاطر نیاورد که تا چه اندازه در سرکوب آزادیهای مردم و زندانیان سیاسی نقش داشته است؟ او به جای پاسخ به پرسش های موجود در باره عملکرد سیاسی اش که همانا تاکید بر دخالت او در کشتار و سرکوب مردم بوده است، خطاب به حاضران در جلسه می گوید: برای من اصولی از دمکراسی بیاورید تا پاسخ شما را بدهم.)14 July2006 لندن) پاسخ او از چند جنبه قابل بررسی است الف) یکی از اصول پنج گانه دمکراسی، رعایت حق داشتن و گردآوری هر گونه اطلاعات است و کلیه حکومتها و مسئولان مملکتی ملزم به انعکاس و دادن اطلاعات مورد درخواست جامعه شان می باشند حتی در پی بردن به اموال و دارایی های مسئولان مملکت، در غیر این صورت مگر در موارد امنیتی! پرسش این است آیا پاسخ ندادن گنجی به سوالات، به دلائل امنیتی نبوده است؟ وگرنه چرا از پاسخ دادن با زیرکی تفره می رود؟

ب) آیا به هنگامی که او از متصدیان سپاه پاسداران در بند 209 زندان اوین و کمیته مشترک (شعبه توحید یا بند300) بود برای احکام صادره و زندانیان سیاسی اصولی از دمکراسی رعایت شد؟ آیا به هنگام جنایاتی که در زندانهای اسلامی رخ داده است و برای خیل عظیم زندانیان تحت شکنجه قرار گرفته شده اصول دمکراسی قائل بوده و محاکمات آنها بر پایه و رعایت حقوق بشر و قوانین مندرج در آنها بوده است؟

اکبر گنجی جزء کارکنان زندانهایی بوده است که من و امثال من در آنجا، سالها تحت شدیدترین شکنجه ها و اهانت نیروها و بازجویان سپاه پاسداران قرار گرفته ایم که هنوز زخمهای آن را بر دل، روان  و جسم خویش می کشیم و با گذشت سالهای طولانی بطور مرتب برای مداوا در بیمارستانهای مختلف بسر می بریم. گنجی زندانی بود و اقدام به اعتصاب غذا نیز نمود اما هرگز تحت شکنجه و آزار جسمی ماموران جمهوری اسلامی قرار نگرفت. قصد مقایسه ندارم، اما، او در شرایطی در زندان بود که مانیفست خویش را منتشر کرد و ما اجازه نوشتن 5 سطر نامه به خانواده هایمان را گاه در طول یک سال نداشتیم. گنجی با در اختیار داشتن امکانات اینترنتی، کتاب، مطبوعات، ابزار نگارشی در زندان، وکیل مدافع، ارسال پیامهای کوچک و بزرگ همراه با عکس و تصویر و غیره ... زمان حبس خود را سپری کرد و من بهتر می دانم او خود، چگونگی سالهای حبسش را با سالهایی مقایسه نماید و به خاطر بیاورد بر ما چه کردند و چه امکانات و شرایطی برای زندانیان سیاسی در نظر گرفته بودند؟

من در لباس قاضی و دادستان سخن نمی رانم و قصد محاکمه ی کسی را ندارم. اما از عدالت نمی توانم چشم پوشی بنمایم و مرز بین بی عدالتی، توحش، خشونت با عدالت و آزادی برایم کاملاً روشن می باشد؛ بنابراین نه می بخشم و نه فراموش می کنم. در باورم اگر من و امثال من ببخشیم به جرگه خائنین خواهیم پیوست؛ چرا که ما از انقلاب، رویایی از بهشت در سر داشتیم نمی دانستیم که جهنم به پا کرده ایم. پس در مقابل مردم صادق باید بود، همراه با خطاها و اشتباهاتی که در تحلیل ها و برداشت هایمان داشته ایم! در غیر این صورت در رعایت قوانین حقوقی و احقاق حقوق مسلم جامعه تحت سرکوب و ستم، کاری نکرده ایم.

اما، اگر مردم داغدار ایران، آنها که فرزندانشان در زندانهای جمهوری اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند؛ اگر فرزندان اعدامیان سیاسی، آنها که پدرها و مادرهایشان را از دست داده اند؛ اگر همه بازماندگانِ شکنجه شدگان و از چنگال رژیم گریختگان، گرد فراموشی بر حافظه خویش بپاشند و یا جنایات رژیم جمهوری اسلامی را فراموش کنند آیا، جنایات آفریده شده از صفحات تاریخِ کشور ما محو خواهد شد؟

آیا مشارکت گنجی و همکارانش در وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران، و امثال آقای جلایی پور را که 8 سال فرمانده سرکوب و کشتار بی رحمانه ساکنان مناطق کرُد نشین بوده است را می شود فراموش کرد؟ آیا می شود فراموش و از خاطر دور کرد همانهایی را که آقای گنجی، قلمهای طلایی اش را به آنها پیشکش کرده است و نقش آنان در تاسیس وزارت اطلاعات را نقطه تحسین در پرونده هایشان می داند؟!

لازم به یادآوری است که با گذشت این همه سال، از جنایات درون زندانها و مناطق کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان که به قصابخانه تبدیل شده است و دیگر استانها، آمار مشخصی در دست نیست.

 

اکبر گنجی همچون سالهای بعد از انقلاب به حفظ رسالت خویش که حفظ نظام سرکوب و حمایت از حکومت جمهوری اسلامی ایران است پرداخته و در واقع سفیر جدید اعزامی حکومتی است. تلاش او برای ماستمالی کردن گذشته ننگین خود در میان ایرانیان در تبعید می باشد.

این مقاله ادامه دارد.

18/ جولای/ 2006