بیست و یکم آذر ماه 1325

نسل کشی ارتش شاهنشاهی در آذربایجان!

    بهرام رحمانیbamdadpress@ownit.nu                                                                                                                           

ماه آذر در تقویم ایران، یادآور بسیاری از وقایع مهم و خاطرات تلخ و شیرین و درد و رنج و سرکوب اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. در ماه آذر وقایع مهمی هم چون 16 اذر، روز دانشجو، 21 آذر 1324، روزی که مردم آذربایجان به حق سرنوشت نسبی خود رسیدند و روز 21 آذر 1325، این مردم آزادی خواه با خشونت و کشتار و انتقام جویی ارتش شاهنشاهی روبرو شدند؛ در ماه آذر، حکومت خودمختار کردستان و مردم تحت ستم این منطقه توسط ارتش شاهنشاهی به خاک و خون کشیده شدند؛ در ماه آذر 1378، ماموران وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، فعالین فرهنگی و سیاسی هم چون پروانه فروهر و داریوش فروهر را با ضربات چاقو به قتل رساندند، نویسندگان معروفی هم چون مختاری و پوینده را ربودند و سپس به قتل رساندند، از جمله وقایع مهم ماه آذر هستند. بدین ترتیب، ماه آذر ماه به محاکمه کشیدن حکومت های مرکزی ایران در صد سال گذشته و روز تاکید بر همبستگی و اتحاد طبقاتی نیروهای کارگری سوسیالیستی و آزادی خواه و برابری طلب سراسر ایران در جهت سرنگونی حکومت اسلامی و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی برای همه شهروندان ایران فارغ از ملیت، جنسیت و باورهای آنان است.

 

جنبش انقلابی آذربایجان، به رهبری فرقه دمکرات آذربایجان (در آن دوره احزاب را فرقه نیز می نامیدند) و جعفر پیشه­وری، یک جنبش چپ و برابری طلب بود که در مدت کوتاه حاکمیت خود بر آذربایجان، تحولات زیادی را به نفع کارگران، زنان، روستائیان، و مردم محروم و آزادی خواه به وجود آورد که تا آن موقع در سراسر ایران سابقه نداشت.

 

در مورد دستاوردها و تجارب تاریخی یک ساله حکومت دمکراتیک محلی آذربایجان، مقالات و کتاب­ ها و اسنادی فراوانی وجود دارد، این واقعیت را نشان می دهند که بر خلاف تبلیغات دروغین و غیرواقعی طیف سلطنت ­طلبان وابسته به حکومت سرنگون شده دیکتاتوری پهلوی و به طور کلی شوینیسم فارس، رهبران حکومت محلی آذربایجان، در همکاری و همبستگی و اتحاد با نیروهای جنبش کارگری سوسیالیستی سراسر ایران، همواره پیش ­قدم بوده ­اند و در تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سراسر ایران و برای برقراری آزادی و برابری می کوشیده اند. چرا که آن ها بر این سیاست آگاهی داشتند که رفع ستم ملی در ایران و حل پایه ­ای این ستم، تنها از طریق مبارزه سراسری در سرنگونی حکومت مرکزی و برقراری یک جامعه عادلانه و آزاد و برابر و انسانی عملی و امکان ­پذیر است نه غرق شدن در مسئله محلی و سیاست های ناسیونالیستی. اساسا ناسیونالیسم، برای رفع ستم ملی راه حلی متمدنانه و انسانی ندارد به جز آین که تفاوت های ملی را دامن بزند و کینه و نفرت و حس انتقام جویی را در میان مردم تحت ستم دامن بزند. در جهان کنونی که سرمایه داری همه جهان را فراگرفته اما حل مسئله ملی به گردن طبقه کارگر افتاده است. عملکرد سرمایه داری از نوع مدرن آن تا متحجر آن، فقط به فکر کسب سود و استثمار وحشیانه نیروی کار هستند و ظرفیت های خیلی بالایی نیز در راه انداختن جنگ، جنگ داخلی ملی و مذهبی و پاک سازی ملی دارند. تنها طبقه کارگر متحد و متشکل و آگاهاه با مبارزه فعال و پیگیر مبارزه طبقاتی سراسری بر علیه سرمایه داری و با تاکید به همبستگی و اتحاد کارگران بدون در نظر گرفتن ملیت، جنسی، مذهب و غیره می تواند حکومت حامی سرمایه داران را براندازد و به هرگونه تبعیض و ستم و نابرابری اقتصادی، جنسی، ملی و... پایان دهد. در واقع حکومت محلی آذربایجان، با اهداف برابری طلبانه  و عدالت خواهانه مورد حمایت و پشتیبانی نه تنها آذری ها، بلکه کردها، ارمنی ها، آسوری ها و مهاجرینی که در آذربایجان زندگی می کردند قرار گرفت. اما حکومت های پهلوی، چه حکومت پدر و چه حکومت پسر تحمل هیچ گونه آزادی و برابری و رفاه اجتماعی را نداشتند، چون که با افکار فاشیستی و دیکتاتوری پرورش یافته بودند. آن ها همانند سران حکومت اسلامی دشمنان درجه یک آزادی اندیشه و بیان و قلم و تشکل مستقل و برابری و رشد و خلاقیت های اجتماعی بودند. پهلوی ها دستاوردهای انقلاب مشروطیت را از بین بردند و در مقطع جنگ جهانی دوم ایران را به محلی برای تاخت و تاز نیروهای هیتلری و سپس آمریکایی تبدیل کردند.

 

حکومت پهلوی، با بسیج چاقوکشان سید­ضیاء، سران عشایر، پلیس، ارتش و ژاندارمری تحت فرمان ژنرال شوارتسکف آمریکایی، با شکستن اعتصاب کارگران خوزستان، اصفهان، مازندران، گیلان، تهران و سرکوب خونین اعتراضات توده ­ای توانست اختناق و سانسور را به جامعه ایران تحمیل کند، اما این ها موفق نشدند این سلطه خود را به آذربایجان هم گسترش دهند. زیرا در آذربایجان، حکومت محلی در کنترل مردم و خدمتگزار مردم بود، نه مافوق مردم. این حکومت، اراده کارگران و انقلابیون و توده های محروم و زحمت کش را نمانیدگی می کرد. از این رو، حکومت مرکزی و ارتش سرکوبگر آن، برای نابودی حنبش­ اجتماعی و دمکراتیک آذربایجان، به هر توطئه ای متوسل شدند و سرانجام در یک سالگی این حکومت، یعنی روز 21 آذر 1325 ارتش شاهنشاهی با وحشی گری و سبعیت تمام به آذربایجان تجاوز کرد و سرکوب و کشتار و غارت و چپاول غیرقابل تصوری را سازمان داد.

 

با گذشت چندین دهه از تجاوز این ارتش سرکوبگر به آذربایجان، همین امروز نیز افسران بازنشسته حکومت شاهنشاهی، کشتار مردم آذربایجان را یکی از افتخارات خود می دانند. برای مثال، تیمسار «آیرملو» که در هنگام حمله به آذربایجان و کشتار مردم این منطقه، افسر جوانی بود و به گفته خودش در این حمله نیز شرکت داشت در رادیویی به نام «سخن هفته» که در شهر «استکهلم» برنامه پخش می کند بیش از یک سال است که هر هفته در مورد «افتخارات؟» و «سازندگی؟!» رضاخان و پسرش سخن می گوید، از جمله با افتخار می گوید که در «غائله» آذربایجان نیز شرکت داشته است.

 

جنبش انقلابی آذربایجان، ریشه در انقلاب مشروطیت داشت. زیرا براساس مواد 90 تا 93 متمم قانون اساسی، هر شهر و هر ایالت می توانست انجمنی داشته باشد. فعالین سیاسی و اجتماعی آذربایجان در برپایی انجمن های ایالتی نقش مهمی داشتند. این انجمن ها از تمرکز قدرت در دست حکومت مرکزی جلوگیری می کرد.

 

پیشه وری پس از پیروزی شکوهمند انقلاب 1917 روسیه، راهی گیلان شد تا به انقلابی مشهور به انقلاب «جنگل» به رهبری میرزا کوچک خان بپیوندد. میرزا، چهار پنج روز بود اعلام حکومت محلی کرده بود که پیشه وری همراه 23 یا 30 تن از رفقایش به گیلان وارد شد. (23 ماه مه1920) در چهارم ژوئن همان سال پیشه وری به عنوان وزیر امور خارجه حکومت انقلابی گیلان (در زمانی که احسان الله خان و حیدر عمو اوغلی در راس حکومت انقلابی گیلان بودند) تعیین می گردد. پیشه وری، چند ماه همراه این نهضت بوده در منازعات چپ و راست آن شرکت می کرده و چند ماه پس از ورودش شروع می کند به نشر روزنامه کامونیست «این روزنامه ناشر افکار کمیته مرکزی فرقه کامونیست (بالشویک) ایران بوده به مدیریت م. ج. جواد زاده خلخالی …» (آخرین سنگر آزادی، به کوشش رحیم رییس نیا، نشر و پژوهش شیرازه، چاپ اول 1377، ص 44)

 

در نهضت گیلان انواع و اقسام گرایشات مختلفی حضور داشتند. این نهضت توسط واحد های قزاق که رضا خان یکی از فرماندهانش بود، پس از کودتای سوم اسفند 1299 سرکوب گردید و سپس رضاخان به عنوان پادشاه ایران به تخت شاهی رسید.

 

در سال 1921 (1300) پیشه وری، برای شرکت در جلسات کنگره سوم کمینترن به مسکو رفت و دیگر به جنگل باز نگشت، بلکه از راه خراسان به تهران رفت و پس از دو سه ماه بیکاری در روزنامه «حقیقت» به عنوان مترجم و نویسنده مشغول به کار شد. در این موقع پیشه وری حدود 29 - 28 ساله است.

 

پیشه وری، در سال 1309، به اتهام فعالیت های کمونیستی دستگیر و به مدت 11 سال در زندان به سر برد و پس از آزادی از زندان، روزنامه «آژیر» را از خرداد 1322 تا اواسط 1324 منتشر کرد. در این دوره به نمایندگی مجلس چهاردم از تبریز انتخاب گردید که اعتبارنامه اش به تصویب نرسید.

 

رضا خان، به محض این که به قدرت رسید تمام دستاوردهای انقلاب مشروطیت را یکی پس از دیگری از بین برد. سازمان ها و احزاب سیاسی، تشکل های کارگری، زنان و غیره را منحل کرد. سانسور شدید بر آثار نویسندگان و روزنامه نگاران اعمال کرد و زندان ها را نیز پر از فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نمود و دیکتاتوری مطلق را بر جامعه ایران تحمیل کرد. همه این عوامل سبب شد که جلو پیشرفت جامعه ایران در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرفته شود. عمده ذهن و فکر رضاخان و پسرش به سازمان دهی ارتش و پلیس در جهت بقای حکومت شان گرفته بود و بس!

 

اما با برکناری و تبعید رضاخان از ایران توسط متفقین، به دلیل همکاری نزدیک وی با هیتلر، زندانیان سیاسی آزاد شدند؛ احزاب و تشکل های کارگری و نهادهای دموکراتیک فعالیت خود را از سر گرفتند و رسانه ها نیز فعالیت خود را شروع کردند. در چنین شرایطی، جنبش انقلابی آذربایجان، فعالیت خود را از سر گرفت. روزنامه ها فعالیت خود را آغاز کردند. از اکتبر سال 1941 تا سپتامبر 1945، 21 روزنامه در آذربایجان چاپ و منتشر می شد. از این تعداد 14 روزنامه به فارسی، سه تا به ترکی آذری، سه روزنامه دو زبانه فارسی - ترکی و یک روزنامه نیز به زبان ارمنی منتشر می شد.(آذربایجان در تاریخ معاصر، ص 101) در اواخر تابستان 1945 بود که فرقه دموکرات آذربایجان با گردانندگان همین روزنامه ها رابطه نزدیکی داشت.

 

پیشه وری، هم چنان به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و در شهریور همان سال «فرقه دموکرات آذربایجان» را بنیان گذاشت.

 

پیشه وری، پس از اولین کنگره فرقه، روز دهم مهرماه 1324 در مقاله ای در رابطه با فعالیت های فرقه چنین نوشت: «شعارهای ما محرمانه و مرموز نیست و ما با افکار و اندیشه های مخالف استقلال و تمامیت ایران مبارزه می کنیم... تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی حق مشروع و قانونی ما است... پدران ما این حق را با زور و قهر و غلبه گرفته اند (حالا) ما می خواهیم آن را از چنگال غاصبین بیرون بیاوریم...»

 

در مرام نامه 51 ماده ای فرقه مسایل اقتصادی، بازرگانی، بهداشت، دادگستری، ارتش و … به تفصیل مورد بحث قرار گرفته بود. بیات استاندار اعزامی از تهران در مذاکره با سران فرقه می پرسد: «مقصود از این مختاریت چیست؟ انسان از این کلمه وحشت می کند. خوب است یک چیز دیگری به جای آن گذاشته شود. پیشه وری ضمن توضیح کلمه «مختاریت ملی» از شیوه حکومت سویس و ایالات متحده مثال می آورد. بیات می پرسد، می خواهید مختاریت شما در حدود باشد؟ پیشه وری پاسخ می دهد، به هیچ وجه ما در صدد تجزیه کشور نیستیم. می خواهیم که در حدود سرحدات ایران و زیر پرچم ایران و رعایت قوانین عمومی عادلانه در کارهای داخلی خود مختار باشیم. پول ما همان پول رایج ایران است، به مجلس شورای ملی نماینده خواهیم فرستاد و قستمی از مالیات را برای مخارج عمومی مانند نگهداری قشون یا نمایندگان سیاسی در خارجه و غیره به دولت مرکزی پرداخت خواهیم کرد…» (سیری در کوچه های خاطرات، حمید ملازاده، ص 79 انتشارات ارک، تبریز 1373)

 

خواست فرقه در آن ایام (برای مردم آذربایجان) سه سال اول مدرسه، تدریس به زبان آذربایجانی صورت گیرد و پس از آن، زبان فارسی به عنوان «زبان رسمی» می بایستی در کنار زبان آذربایجانی آموخته شود.

 

فرقه دموکرات آذربایجان، فعالیت خود را گسترش داد؛ به ویژه 19 آبان تا 29 آبان 1334، فرقه در تمام آذربایجان میتینگ های بزرگ اجتماعی را برگزار کرد. در این ده روز، در تظاهرات و میتینگ ها، خواست عمده فرقه، تشکیل «انجمن های ایالتی و ولایتی» بود. در این تجمعات در حقیقت رهبران و نماینده های فرقه در شهرستان ها بخش های مختلف آذربایجان اعلام موجودیت کردند. ترتیب دهندگان گردهمایی ها و سخنرانان به «نمایندگی» انتخاب شدند و در 29 آبان 724 نفر از این نمایندگان از طرف مردم آذربایجان وارد تبریز شدند تا در مجمعی شرکت کنند. و در مورد مسایل آذربایجان و چگونگی رابطه با حکومت مرکزی تبادل نظر و مشورت و تصمیم گیری نمایند.

 

این مجمع، نامه سرگشاده ای به شاه و نخست وزیر و رئیس مجلس نوشت و در آن خواستار «مختاریت ملی» گردید. در ششم آذرماه 1324، مجمع ملی آذربایجان، انتخاباتی را همراه با میتینگ هایی در رابطه با انجمن های ایالتی و ولایتی ترتیب داد که پنج روز طول کشید. برای نخستین بار در تاریخ مشروطه ایران، در این انتخابات زنان صاحب حق رای شدند. در این انتخابات نام انجمن ایالتی و ولایتی نیز به «مجلس ملی» تغییر یافت. فرقه اعلام کرد که دویست هزار عضو دارد و صد نفر نماینده «مجلس»، که با رای مستقیم مردم انتخاب شدند. در این مدت فرقه به کارهای نظامی نیز دست زده بود. گروه های کوچک مسلح که «فدائی» نامیده می شدند در سراسر آذربایجان سازماندهی شدند. بعدها این فدائی ها زیربنای ارتش منظم «قزلباش» حکومت دموکراتیک آذربایجان را تشکیل دادند. کار آموزش ارتش این حکومت را افسران شورشی خراسان که چندی پیش در پی یک شورش ناموفق به باکو فرار کرده بودند، بر عهده داشتند.

 

در اواسط آذر ماه بود که که فداییان به شهرهای مراغه، مرند، سراب، میانه، و اردبیل مسلط شدند. روز 14 آذر به نزدکی زنجان هم رسیدند.

 

در روز 21 آذر سال 1324، مجلس ملی آذربایجان با حضور 75 نماینده از 101 نماینده رسما افتتاح شد. حاج میرزا علی شبستری، 47 ساله به ریاست مجلس برگزیده شد و همین مجلس ارگان های گوناگون دولت را «حکومت ملی آذربایجان» را انتخاب کرد. کابینه هم با شرکت ده نفر وزیر تشکیل گردید و پیشه وری به عنوان «باش وزیر» (نخست وزیر) انتخاب شد. این کابینه فاقد وزیر امور خارجه بود. چون «حکومت ملی» خود را تابع ایران می دانست.

 

پس از تشکیل حکومت محلی آذربایجان، فئودال ها، سرمایه داران و مراجع مذهبی سخت با این حکومت به مخالف برخاستند و رهبران آن را «کافر» نامیدند تا به زعم خود مردم را بر علیه آن ها بشورانند. و با ارسال تلگراف های متعدد از دولت شاهنشاهی و اسلام پناه خواستند که آذربایجان را از شر این «بی دینان» نجات دهد. آن ها به انواع و اقسام تهمت ها و دروغ ها علیه حکومت محلی آذربایجان و رهبران آن متوسل شدند.

 

در 12 شهریور 1324، اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان با امضای 48 نفر در 12 ماده منتشر شد در این بیانیه فرقه خواستار خودمختاری خلق آذربایجان ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و احیای زبان آذربایجانی و افزایش سهم نمانیدگان آذربایجان در مجلس شورای ملی و تضمین انتخابات آزاد در سراسر کشور و مبارزه با ارتجاع و فئودال ها و مستبدین شد.

 

سپس کنگره ملی آذربایجان که با امضای 150 هزار نفر و شرکت 700 نماینده تشکیل شده بود خود را مجلس موسسان مجلس ملی آذربایجان نامید و هیئت ملی متشکل از 39 نفر را برای اداره امور داخلی آذربایجان، مسئول اجرای انتخابات مجلس ملی آذربایجان و مجلس شورای ملی نمود و قطعنامه ای در 29 آبان 1324 منتشر شد که در این قطعنامه، کنگره  بر جدایی ناپذیری خود را از ایران، حفظ برادری با تمام خلق های ایران، رد تهمت تجزیه آذربایجان از ایران و یا الحاق آن را به کشور دیگر و وفاداری خلق آذربایجان به اصول انقلاب مشروطیت و تلاش برای اجرای اصول مترقی قانون اساسی و تدریس اجباری زبان آذربایجانی در تمام مدارس تاکید کردند.

 

سیدجعفر پیشه وری، رهبر جنبش انقلابی آذربایجان طی سخنانی در کنگره، جهت گیری ها و سیاست های کلی و اساسی حکومت دموکراتیک آذربایجان را چنین بیان کرد:

«یک ملت خود باید توان احقاق حق خود را داشته باشد. سرنوشت آذربایجان نمیتواند در لندن و یا ترکیه تعیین شود. این مسئله، تنها و تنها در این جا و در این کنگره قابل حل است. ما نسبت به دول متفق احساس دوستی داریم، اما، هم چنان که آنان در امور خاص خود به کسی اجازه دخالت نمی دهند، ما هم به هیچ کس اجازه مداخله نمی دهیم. مسئله ما تنها مسئله زبان نیست، اقتصاد ما، آموزش ما، صنعت ما، ... و همه دچار مسئله است. ما خواهان خودمختاری آذربایجان که شامل زنجان و حومه همدان هم می باشد، هستیم. ما در مورد ترک های قشقایی و آذربایجانی هایی که در مشهد زندگی و به زبان آذربایجانی سخن می گویند، حرفی نداریم. من به خانه خود علاقمندم و به تبع اداره این خانه، گرم کردن آن، تعمیر و نگهداری آن و مرمت در و دیوارش به عهده خود من است.  ما اجازه نمی دهیم که خارجیان روی قبرهای پدران ما پای کوبی کنند و حاکم مطلق العنان ما باشند. حالا شما هر اسمی که می خواهید روی آن بگذارید. پس، برای باز پس گرفتن آزادی ما باید تانک های مرتجعان و واپس گرایان از روی جنازه های ما بگذرند، تنها در آن هنگام است که می توانند دستاوردهای ما را پایمال کنند.»

 

پیشه وری، رئیس فرقه دموکرات آذربایجان، در 21 آذر 1324، توسط مجلس ملی آذربایجان برای ریاست دولت انتخاب و مامور تشکیل کابینه کرد. انتخاب جعفر پیشه وری، این کمونیست با سابقه، حاکی از جدیت و پیگیری تلاش های سیاسی مساوات طلبانه و عدالت خواهانه انسانی و اجتماعی آن ها در جهت همبستگی با جنبش های حق طلب و آزادی خواه سراسر ایران بود.

 

در 16 دی ماه 1324، دولت ملی آذربایجان جزئیات مصوبه مربوط به رسمیت زبان آذربایجانی را اعلام کرد. براساس این دستور، تمام اسناد دولت، اعم از مالی و نظامی و قضایی می بایست به زبان آذربایجانی باشند. البته، اقلیت های ملی مقیم آذربایجان از حق تدریس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی خود برخوردار شدند.

 

در 18 بهمن 1324، پیشه وری در یک سخنرانی درباره خدمت نظام ملی در اداره وظیفه ملی ضمن تاکید بر لزوم آمادگی نظامی نیروهای جنبش که در صورت هجوم ارتجاع مرکزی برعلیه جنبش انقلابی آذربایجان «مجبوریم تهران را تسخیر و یک حکومت آزاد و مردمی برپا بداریم و آزادی مردم مان را از این طریق فراچنگ آوریم.»

 

قوام السلطنه، رئیس حکومت مرکزی،  در اول اردیبهشت 1325 با صدور اطلاعیه ای با بخشی از خواسته های جنبش آذربایجان موافقت کرد و تلاش نمود این خواسته ها را در چهارچوب قانون اساسی مشروطیت و اختیارات انجمن های ایالتی و ولایتی شکل داده و استفاده از زبان آذربایجانی را در کنار زبان فارسی در ادارات آذربایجان به رسمیت بشناسد، و وعده داد که هیچ تضییق و پیگردی در مورد مردم و فعالان دموکراسی، به دلیل مشارکت آنان در جنبش دموکراتیک پیشین به عمل نخواهد آمد.

 

در 23 خرداد 1325، توافق نامه ای بین نمایندگان آذربایجان و دولت قوام امضاء شد که عقب نشینی بیش تر دولت قوام در برابر جنبش فراگیر مردم آذربایجان را نشان می داد. در این بیانیه وعده استخدام فدائیان آذربایجان در ژاندارمری، و اختصاص 75 درصد عواید آذربایجان به هزینه های محلی داده شد. اصلاحات ارضی تا حدی به رسمیت شناخته شد ولی کنترل انجمن ایالتی آذربایجان بر زنجان و سایر مناطق به غیر از آذربایجان شرقی و غربی به رسمیت شناخته نشد. در ضمن بر برابری حقوق زن و مرد و انتخابات مخفی و دموکراتیک در سراسر کشور تاکید شد. بنابراین، رهبران حکومت دموکراتیک آذربایجان به ویژه پیشه وری و کمونیست های هم فکر او، به مسایل اقتصادی و اجتماعی سراسر ایران نه تنها بی توجه نبودند بلکه برعکس، بقای حکومت خود را نیز در پیشروی و استقرار فضای باز سیاسی و دموکراتیک در سراسر ایر ان می دیدند.

 

سقوط جمهوری خودمختار آذربایجان

با وجود این که توافق نامه بین نمایندگان سیاسی حکومت محلی آذربایجان و دولت قوام السلطنه منعقد شده بود، اما مذاکرات رهبران نظامی حکومت دموکرات آذربایجان و مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی به بن بست رسید. مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی و محمدرضا شاه از پذیرفتن خواسته های نظامیان حکومت دموکرات آذربایجان خودداری کردند و شاه دستور داد که «بلافاصله اقدامات اساسی و فوری برای نجات آذربایجان و سراسر مناطق شمال شروع و ریشه فساد برکنده شود.» و همه فعالیت های سیاسی و مسالمت آمیز برای حل مسئله آذربایجان را کنار گذاشت و راه حل نظامی و سرکوبگرانه برای پایان دادن به حکومت دموکراتیک آذربایجان در پیش گرفت.

 

دولت وقت آمریکا نیز در حمله به آذربایجان به یاری ارتش شاهنشاهی شتافت. دولت آمریکا، همواره نگران توسعه نفوذ کمونیست ها در ایران بود و به همین دلیل ارتش شاه را آموزش داد و به خودرو، تانک، سلاح های سنگین و مشاوران نظامی مجهز کرد. از سوی دیگر، حکومت مرکزی با عوامل خود، سران عشایر و قبایل، سرمایه داران، فئودال ها و... اقدام به راه اندازی شورش های محلی در آذربایجان کرد. در زنجان به طایفه ذوالفقاری، در اطراف میاندوآب به قبایل افشار و در حومه اردبیل ـ مشگین به شاهسون ها سلاح و پول هنگفتی جهت تضعیف حکومت خودمختار آذربایجان ارسال کرد. نیروهای مسلح فدائیان داوطلب، به طور مداوم درگیر شورش های قبیله ای بودند. به لحاظ اقتصادی ضربات و تخریبات شکننده ای را در اقتصاد آذربایجان به وجود آوردند و از این طریق نیز پایه های حکومت محلی را متزلزل کردند.

 

در این میان، عوامل حکومت مرکزی، یعنی جاسوسان، فئودال ها، ملاها و همه مخالفین حکومت دموکراتیک آذربایجان به اعضا و کادرهای حکومت دموکراتیک آذربایجان حمله کردند و شورش هایی را علیه این حکومت سازمان دهی کردند.

 

در تاریخ اول آذرماه 1325، نیروهای تقویتی ارتش از تهران به پادگان قزوین، در جاده قزوین - زنجان به حرکت درآمد و بدون مقاومتی وارد زنجان شد. و در 16 آذرماه 1325، عملیات نظامی برای فتح تبریز آغاز گردید و بعد از درهم شکسته شدن مقاومت فدائیان دموکرات در جبهه قافلانکوه، ارتش شاهنشاهی به سوی تبریز پیشروی کرد. این ارتش، در مسیر پیشروی دست به قتل عام زد؛ مزارع را سوزاند و اموال خانه های مردم را غارت کرد.


سرانجام ارتش حکومت مرکزی 19 آذر ماه 1325، بدون ممانعت دولت و ارتش شوروی عازم تبریز شد. به نظر می رسید گروهی از فرقه به رهبری جاوید و شبستری (اقلیت) قبلا با حکومت مرکزی در پشت پرده ساخت و باخت کرده بودند، خواهان عدم مقاومت در مقابل ارتش بودند. در حالی که گروه دیگر (اکثریت) به رهبری پیشه وری و بی ریا، به فکر مقاومت و ادامه مبارزه به صورت چریکی در آینده بودند. پس از بحث های طولانی بین اکثریت و اقلیت فرقه دموکرات و با مداخله کنسول شوروی پیشنهاد جاوید و شبستری غالب گردید و فورا فرمان آتش بس داده شد. همچنین به نظر می رسید که پشت پرده توافقاتی بین حکومت شاهنشاهی و دولت شوروی صورت گرفته بود. بدین ترتیب، ارتش بدون ممانعت به طرف تبریز پیشروی کرد و 21 آذر ماه وارد شهر شد.

 

«حمید ملازاده»، خبرنگار مشهور تبریزی در کتاب «سیری در کوچه های خاطرات»، از آشکارشدن علایم سقوط دولت دموکرات ها در روز 21 آذرماه و قبل از ورود ارتش به تبریز نوشت:

 

«با بالا آمدن آفتاب، اغتشاش در گوشه و کنار شهر ظاهر شد و دسته های مسلح به راه افتادند هرکجا از فرقه چی و مهاجر سراغی می گرفتند دنبالش می رفتند از دم تیغ می گذراندند، در گذرگاه های شهر اجساد بی گناهانی دیده می شدند که افراد فرصت طلب بی رحمانه آن ها را قتل عام کرده بودند، تا ورود ارتش به تبریز فجایع زیادی روی داد. خانه غارت گردید. به ناموس مردم تجاوز شد و افراد زیادی دست از خانه و زندگی خود شستند و فرار کردند، رادیو تبریز مارش نظامی و سرودهای ای ایران و ای خاک تو مهد آزادگان را می نواخت، هر چند بار نطق های حاج میرزا علی شبستری و دکتر سلام الله جاوید که مردم را به خویشتن داری و حفظ امنیت فرا می خواندند از رادیو پخش می شد. این هر دو از بنیان گذاران حکومت یک ساله دموکرات ها بودند و از بزرگان فرقه شمرده می شدند، گفتند وقتی برای مذاکره به تهران رفته بودند، مخفیانه با قوام السلطنه قرار و مداری داشتند و امان نامه از ایشان گرفته بودند. فراریان 24 ساعت روی پل چوبی ارس برای عبور از مرز به انتظار بودند و سرانجام دستور باز کردن مرز از شوروی رسید و انبوهی از فراریان که تعدادشان از بیست هزار نفر تجاوز می کرد از مرزهای سرتاسری در قلمرو رودخانه ارس گذشتند.»

 

 

ملازاده، در همین کتاب حوادث تبریز را چنین بیان می کند:

«تبریز بعد از غائله آذربایجان پی آمدهای حاکمیت یک ساله دموکرات ها را توام با فشار پذیرا شد، در شش ماه اول، بعد از شکست دموکرات ها، بگیر و ببند با شدت بیش تر آغاز گشت، محیط تبریز مملو از کینه و خشم شده بود، فرماندهان ارتش فاتح با مردم مانند دشمن مغلوب رفتار می کردند، با زدن انگ متجاسر، چپاول اموال مردم و تعدی به حقوق دیگران از نظر مامورین رژیم رسمیت پیدا کرد.»

 

«در بهار سال 1326 شاه به آذربایجان آمد، محمدرضا پهلوی بعد از جلوس بر اریکه سلطنت اولین بار بود که به آذربایجان مسافرت می کرد، پس از قضیه آذربایجان استقبال از شاه در تبریز، نقطه عطفی از احساسات مردم بر نجات آذربایجان بود، چند روز قبل از ورود شاه به تبریز فرمان عفو عمومی صادر شد و این عفو تا حد زیادی از فشار تعدی به مردم کاست، با این وصف رژیم در آستانه عفو عمومی عده زیادی را در آذربایجان حلق آویز کرد.»

 

«بعد از واقعه آذربایجان، رژیم سلطنتی، آذربایجان را منطقه نظامی نمود و در صدد برآمد سیاست نظامی گری را بر آذربایجان اعمال کند، استانداران و ماموران ارشد دولتی اعزامی به آذربایجان بیش تر از فرماندهان نظامی تعیین می شدند... در مسافرت شاه به آذربایجان علمای طراز اول در مسجد جامع تبریز با شاه دیدار کردند، آیت الله سیدکاظم شریعتمداری و دیگر روحانیون به حضور شاه رسیدند، آیت الله طلاب دینی را سربازان دین به شاه معرفی کرد و از وی تقاضای نمود که طلاب از خدمت سربازی معاف شوند، شاه در پاسخ طلاب را افسران دین لقب داد و با درخواست آیت الله شریعتمداری موافقت کرد.»

 

«اساسا نظام سلطنتی بعد از قضیه آذربایجان، سیاست نه چندان مثبتی را در منطقه اجراء می کرد. این رویه تنها به تقسیم آذربایجان محدود نشد بلکه حاکمیت می کوشید حتی المقدور از کلمه آذرآبادگان به جای آذربایجان استفاده کند... رژیم پادشاهی تا لحظات پایانی عمر خود به هیچ متقاضی امتیاز نشریه ای به نام آذربایجان موافقت نکرد. پیامدهای بحران های سیاسی در آذربایجان بعد از منتفی شدن مساله اشغال کشور و ماجرای حاکمیت فرقه دموکرات بیش از هر چیز دیگر کوچ دو اهرام قدرت یعنی سرمایه و دانش از این شهر بود که باعث کاهش خلاقیت های اقتصادی و فکری در تبریز شد.»

 

پیشه ­وری، در عصر ۲۰ آذر ۱۳۲۵ به قفقاز رفت. گفته شده است که وی در لیست تصفیه های استالین قرار گرفته بود. در ۱۳۲۶، گویا در اثر یک حادثه اتومبیل در باکو درگذشت. بی ریا، به خاطر تمایل برگشت به ایران به 10 سال حبس محکوم شد. طبق بعضی منابع از جمله کتاب «من متهم می کنم»، نوشته کشاورز عضو کمیته مرکزی حزب توده و نامه بی ریا به مقامات عالی رتبه شوروی (و- 9- 419 آرشیو، ک.گ.ب) مرگ پیشه وری نقشه از قبل طرح ریزی شده بود. دو روز قبل از حادثه شوفر پیشه وری در موقع سانحه، کارنیک ملکیان، برای به راه انداختن نقشه با یک تلگراف فوری از یروان آورده می شود. شوفر با مهارت کامل به سمت راست اتومبیل که پیشه وری نشسته بود صدمه وارد می آورد.

 

خدمات یک ساله حکومت آذربایجان و کشتار ارتش شاهنشاهی، از قلم ویلیام داگلاس

ویلیام داگلاس، قاضی آمریکایی:

ویلیام داگلاس، قاضی عالی مقام آمریکایی که در آن روزها به آذربایجان ایران تحت حاکمیت فرقه دمکرات آذزبایجان سفر کرده بود و 21 آذر ماه 1325شمسی، ارتش شاهنشاهی با رعب و وحشت و کشتار بی سابقه ای وارد تبریز شد و حکومت محلی سقوط نمود، ویلیام داگلاس، خود شاهد حمله این ارتش به آذربایجان بوده است در کتاب «آذربایجان؛ سرزمینی شگرف با مردمی مهربان» مشاهدات عینی خود را چنین تشریح می کند:

 

من از طريق گزارشات روزنامه‌ ها فکر می ‌کردم که پيشه وری انسانی بی کفايت، غير کارآمد و مامور شوروی بود، اما از مطالعات و از مسافرت ‌هايم به آذربايجان در سال ۱۹۵۰ دريافتم که پيشه وری سياستمداری موشکاف بود. او برنامه ‌ای به آذربايجان تهيه ديد که هنوز امروزه هم به طور فزاينده ‌ای مورد پشتيبانی مردم است. کسی نمی ‌داند که برنامه دراز مدت پيشه وری چه می‌شد. اما قسمت اعظم پروژه که پيشه وری برای آذربايجان داشت به نوعی رفرم مستقيم و خالص بود.

 

ویلیام داگلاس  بخشی از کارهای حکومت دموکراتیک آذربایجان را چنین برشمرده است:

 

1. قسمت مهم برنامه پیشه وری که بخش اعظم روستاييان از آن پشتيبانی می ‌کردند، اصلاحات ارضی بود. او زمين ‌های مالکان بزرگ فراری را ضبط کرد (جمعا810 روستا و 380 هزار هکتار زمين کشاورزی) و آن را بين روستاييان تقسيم کرد. اما پيشه وری هرگز به اموال و املاک مالکانی که در آذربايجان ماندند دست نزد، قانون جديد تنها سهم ساکنان املاک را از محصولات افزايش داد.

۲. از ديگر کارهای حکومت ملی تاسيس بانک آذربايجان و بانک کشاورزی بود. همچنین دولت او بانک ‌های بزرگ را ملی کرد و بهره مالکانه را کاهش داد.

3. کار بزرگ ديگری که پيشه وری بعد از اصلاحات ارضی، که مورد پشتيبانی کامل مردم قرار گرفت جلوگيری از هرگونه رشوه خواری کارمندان دولتی بود که رشوه را به عنوان جرم تلقی کرد... اين قانون اثر فوق العاده روشنی داشت. بازرگانان و تجار به من گفتند که در دوران پيشه وری حتی آن ها به خود جرات می ‌دادند که مغازه ‌ها و حجره های خود را شب ها هم باز بگذارند، بی آن که ترسی از دزدها داشته باشند. مردم عادی به من گفتند برای اولين بار در دوران پيشه وری مردم می ‌توانستند ماشين‌ های خود را شب ها در خيابان ها نگه دارند بی آن که کسی چراغ ‌ها، لاستيک ‌ها و يا ديگر قطعات مهم ماشين هایشان را از دست بدهند.

۴. کلينيک ‌های پزشکی ايجاد شدند، برخی سيار بود و در خدمت روستاييان اطراف تبريز.

۵. قيمت کالاهای مايحتاج مردم به طور شديدی کنترل می ‌شد، احتکار کنندگان مواد غذايی به شدت تنبيه می ‌شدند. نوعی سهميه بندی غذايی به کار افتاد تا هر يک از شهروندان بتوانند نيازهای حداقل خود را دريافت دارند. پيشه وری قول داده بود که هزينه زندگی چهل درصد کاهش يابد و او موفق به انجام اين کار شد.

۶. حداقل دستمزد و حداکثر ساعات کار مشخص شد و سيستم چانه زنی جمعی مابين کارمندان و کارفرمايان برای اولين بار به راه افتاد.

۷. پروژه کارهای عام المنفعه برگزار شد و اکثر خيابان‌ ها و جاده ‌ها آسفالت شدند هر کس بيکار بود به کار گمارده شد.

۸. سيستم گسترده آموزشی، برنامه ريزی و اجرا شد برای تمام روستاها مدرسه طرح ريزی شد و دانشگاه تبريز با دو کالج ديگر افتتاح شد. عرصه ‌های مربوط به فرهنگ آذربايجان مورد تاکيد قرار گرفت و زبان تدريس در دوره  ابتدايی به ترکی آذربايجانی تغيير يافت.

۹. پيشه وری مدافع خود مختاری برای آذربايجان بود. او می ‌خواست حداقل نصف مالياتی که از آذربايجانی ‌ها اخذ می ‌شود در آذربايجان هزينه شود. او می‌ خواست اين ایالت درجه بيش تری  از حق خودکفايی و خود گردانی داشته باشد و در پارلمان دولتی تهران نيز نمايندگان بيش تری داشته باشد.

از ساير خدماتی که در فوق نيامد و توسط دولت پيشه­ وری صورت گرفت سروسامان دادن و به کار انداختن کارخانه­ های از کار افتاده، تاسيس چند کارخانه جديد مثل کارخانه بزرگ نساجی«ظفر»، تقويت بازار، حق بيمه برای کارگران، ايجاد شرکت آبياری و ماشين ­آلات کشاورزی، تاسيس بيش از 2000 مدرسه، انتشار بیش از 50 روزنامه و مجله، تاسیس رادیو آذربایجان، ده ها بیمارستان، حفر بیش از40 چاه آرتزین و قنات و آسفالت های متوالی و شبانه روزی خیابان ها و جاده ها را می توان نام برد.

برنامه دولت پيشه وری غير از اين موارد بخش‌ های ديگری هم دارد، اما اين موارد اصلی برنامه وی بود. از زمانی که گذر وقايع سبب برافتادن دولت پيشه وری شد مسايلی پيش آمد که برنامه ‌های او را از ديد و نظر مردم عادی جذاب ‌تر و به طور فزاينده ‌ای مقبول ‌تر کرد.

زمانی که ارتش دولتی وارد آذربايجان شد سر و صدای نعره آوری ايجاد کرد. سربازان دولتی تاراج را آغاز کردند، هرچه به دستشان می‌ رسيد غارت می ‌کردند و به آن هم رحم نمی ‌کردند، خرمن های دهقانان سوزانده شده و نابود گشتند،خانه‌های مردم غارت و چپاول شدند. اغنام و احشام (چهارپايان) روستاييان به غارت رفتند. ارتش دولتی خارج از کنترل بود. ارتش مردم عادی را مورد شکار قرار داد و ويرانی، غارت و مرگ از خود به جای گذاشت.

هنوز ارتش شاهی در منطقه بود که مالکان فراری رسيدند. آن ها نه تنها خواستار املاک و کرايه آن ها شدند، بلکه خواستار کرايه ‌هايی شدند که در دوران پيشه وری مردم صاحب زمين شده بودند. اين پرداخت های اجباری گذشته سبب نابودی ذخيره غذايی دهقانان و به خاک سياه نشستن آن ها گرديد. و اين چنين بود که فلاکت به آذربايجان برگشت و حکومت های بعدی اين سياست های تبعیضی حکومت پهلوی اول را ادامه دادند.

 

«... مالکین آذربایجان ... در حالی که دهقانان از گرسنگی تلف می شوند، گندم های آنان را به قیمت گزاف در بازار می فروختند... و یک هزار تن گندمی که حکومت مرکزی جهت تخفیف گرسنگی بیچارگان به تبریز فرستاده بود به دست مردم نرسید. مامورین محلی دولت گندم ها را در بازار سیاه فروخته و پولش را به جیب زدند ... به طوری که در زمستان 1327 دهقانان عملا از گرسنگی و بی غذایی به خوردن علف و ریشه گیاهان مجبور گردیدند ... در یکی از قصبات اطراف خوی که من توقف نمودم، از سیصد نفر اهالی قصبه پنجاه نفر از گرسنگی مرده بودند.

در دهات خانه هایی که همه افراد آن ها دسته جمعی تلف شده بودند کم نبود. انبار مالکین پر از گندم بود.

... بدبختی و فلاکت در آذربایجان به حدی رسیده بود که در خیابان های تبریز آدم ها و سگ ها برای حفظ حیات خود سر تکه نانی با هم درگیری پیدا می کردند ... »

 

نظر جان فوران ...

جان فوران، استادیار جامعه شناسی دانشگاه کالیفرنیا که در مورد تحولات ایران تحقیقات جامعی انجام داده است، در کتابی تحت عنوان «مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران» درباره وقایع آذربایجان و کردستان نوشته است:

 

«... روز 12 دسامبر 1945 (21 آذر 1324) مجلس ایالتی منتخب مردم آذربایجان به رهبری حزب (فرقه) دموکرات آذربایجان و در راس آن جعفر پیشه وری، «حکومت خودمختاری آذربایجان» را در تبریز اعلام کرد و گویش محلی، یعنی ترکی آذری، زبان رسمی اعلام شد و برای حقوق همه مردم آذربایجان - آذری ها، کردها، ارمنی ها و اسوری ها - مورد تاکید قرار گرفت. روز 17 دسامبر (26 آذر) جماعتی از مردم به ساختمان دادگستری شهر مهاباد کردستان حمله بردند، نشان رسمی دولتی نمای ساختمان را به گلوله بستند و پرچم کردستان را بر ابلای ساختمان برافراشتند. روز 22 ژانویه 1946 (2 بهمن 1324) قاضی محمد رجل سرشناس کردستان از «خانواده زمینداران و قاضیان»، «جمهوری حودمختاری کردستان» در مهاباد را اعلام کرد... (مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران، جان فوران، ترجمه احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ چهارم 1382، ص 207)

 

در برنامه فرقه دموکرات بر آزادی و خودمختاری آذربایجان در چارچوب فلمرو ملی ایران تاکید شده بود. جمایت از دموکراسی، حکومت مشروطه، خودمختاری محلی، استفاده از زبان آذری در مدرسه ها و اداره ها، حمایت از حقوق اقلیت ها و زنان، اتخاذ اقدام های اقتصادی به منظور کاهش دادن بیکاری، اصلاحات ارضی و هزینه کردن درآمدهای مالیاتی در خود ایالت از موارد دیگر برنامه فرقه بود... وزیر جنگ و وزیر امور خارجه هم که در دولت های جدایی خواه معمول است در آذربایجان تعیین نشد. (همان منبع، ص 409)

 

سیاست جدید آمریکا مستلزم روی گرداندن از سیاست سنتی عدم مداخله (دست کم در خاورمیانه)، حمایت همه جانبه از نیروهای دموکراتیک و روی آوردن به سیاست های ضدکمونیستی بود. آمریکا در پرتو همین نگرش به حمایت از شاه و ارتش برخاست و از اقدام های حکومت مرکزی از بازپس گیری ایالت های خودمختار جانبداری کرد. شاه که حالا با دلگرمی به وعده های آمریکاییان در مورد کمک های اقتصادی و نظامی، احساس قدرت می کرد قوام را به اعمال سیاست های راستگرایانه واداشت و زمینه را برای تهاجم به آذربایجان و کردستان مهیا نمود. شوروی در مخالفت با این اقدام ها کار چندانی انجام نداد و به ورود ارتش ایران به تبریز تن در داد بدان امید که ارتش بر جریان انتخابات مجلس نظارت کند، مجلس برپا شود و قرارداد امتیاز نقت شمال را (که قوام وعده داده بود) به تصویب برساند... (همان منبع صص 419 و 420)

 

... هنگامی که در دسامبر 1946 (آذر 1325) نیروهای ایران به نزدیکی آذربایجان و کردستان رسیدند حکومت خودمختار آذربایجان و جمهوری کردستان به پایان عمر خود نزدیک شدند...  پیش از ورود ارتش و بعد از آن، انتقام جویی از اعضای فرقه دموکرات شروع شد و در این ماجرا بین 500 نفر (با تایید منابع انگلیسی و آمریکایی) و 14 تا 15 هزار نفر (به گفته منابع شوروی و کرد) جان خود را از دست دادند. عده زیادی به شوروی گریختند یا دستگیر شدند. به گزارش مطبوعات محافل چپ 860 نفر از دستگیرشدگان در ژوئیه 1947 (تیر - مرداد 1326) به دار آویخته شدند... قاضی محمد دو تن ار بستگانش و نیز 5 افسر کرد بعد از یک محاکمه نظامی به دار آویخته شدند... ( همان منبع، ص 420)

 

آمارهای دیگری از جنایت ارتش شاهنشاهی در اشغال آذربایجان

همان طور که روشن شد حمله ارتش شاهنشاهی به آذربایجان در دسامبر 1946، به دستور محمدرضا شاه و با حمایت و پشتبانی نظامی و دیپلماتیک دولت آمریکا و عدم مداخله شوروی آغاز شد. جنایات ارتش شاهنشاهی در حمله به مردم آذربایجان، به حدی وحشیانه بود که کم ترین تفاوتی با تجاوز و جنایات یک ارتش اشغالگر خارجی نداشت. آمار جنایات این ارتش سرکوبگر در آذربایجان به حدی هولناک و تکان دهنده بود که هنوز هم مردم آذربایجان آن ها را فراموش نکرده اند.

براساس گزارش آماری دادستانی ارتش تعداد 2500 نفر در دادگاه های صحرایی به اعدام و تعداد 8000 نفر به حبس های طویل المدت محکوم شدند. افزون بر این بیش از 20000 نفر بدون محاکمه جان باختند. 36000 نفر مهاجر با خانواده هایشان به «بدرآباد» و گروه کثیری از کارمندان شاغل در آذربایجان در دوره حکومت محلی که عضو فرقه دموکرات هم نبودند به شهرهای دوردست ایران تبعید گردیدند. هفتاد هزار نفر به شوروی مهاجرت کردند و ده ها هزار نفر از دهات و شهرهای آذربایجان برای نجات خود به شهرهای دیگر ایران مهاجرت کردند.

 

 

روزنامه کیهان مورخ 20/6/79 :

«ماجرای اخراج پیشه وری که محمد دیهیم از آن به عنوان کودتای بدون خونریزی یاد می کند، به قیمت جان بیش از بیست هزار نفر تمام شد و این کشتار بعد از فرار سران حزب دموکرات به شوروی توسط نیروهای نظامی شاه و اوباش محلی به سرکردگی محمد دیهیم و لوطی شاهباز انجام شد، هنوز از خاطره کهنسال تبریزی سترده نشده است.»

 

هانری والاس یکی از نزدیکان روزولت:

«من شرم دارم از این که بگویم نیروهای پلیس ایران در عملیات خود علیه مردم ایران زیر فرمان سرتیپ شوارتسکوف، آمریکایی بوده اند. به رهبری این شخص و به فرمان آلن سفیر آمریکا در ایران بزرگ ترین حزب اپوزیسیون ایرانی غیرقانونی اعلام شده و رهبران اتحادیه های کشور به زندان تسلیم گردیده و جمع کثیری اعدام شده اند و هزاران خانواده به زور و قهر به زندان و بازداشتگاه ها فرستاده شده اند.»

 

قوام:

قوام در سال 1328 دو نامه سرگشاده به شاه نوشت و شاه به وسیله «حکیمی»، وزیر دربار جواب تندی به او داد. لقب «حضرت اشرف» را پس گرفت. و او را «تجزیه طلب» خواند. در هر کدام از این نامه ها، گوشه هایی از جنایات آذربایجان بیرون می زند. قوام نوشت:

«غیر از خود برای احدی در انجام امور آذربایجان سهم و حقی قایل نبودم ... و بعد بحمدالله اعلیحضرت با جاه و جلال تشریف فرمای آذربایجان شدند و برخلاف انتظار اعلیحضرت در بعضی نقاط استفاده جویی و غارتگری شروع شد. ای کاش به جای این تهمت ها و بی انصافی ها ... در آبادی و عمران و رفع خرابی ها و خسارت ها توجه بیش تری مبذول شده بود که اهالی رنج دیده و فلک زده آن جا به اطراف و اکناف پراکنده نمی شدند و مال و حشم خود را برای معاش یومیه به ثمن بخشش نمی فروختند و امروز بعد از چهار سال آذربایجان به صورت بهتر و آبرومندتری عرض اندام می نمود...»

 

از 21 آذر 1325، یعنی از این روز سیاه به بعد در تقویم «شاهنشاهی» کشتار و غارت مردم آذربایجان و همچنین کشتار مردم کردستان، تحت عنوان «نجات آذربایجان؟!» تبلیغ گردید و از انتشار هرگونه گزارش رسمی از حوادث هولناک ارتش و عوامل حکومت مرکزی در آذربایجان ممنوع اعلام شد.

 

بدین ترتیب، از تعداد دقیق قربانیان در آذربایجان و کردستان اطلاع دقیقی در دست نیست. ارتشبد فردوست که خود یکی از اعضای عالی رتبه ارتش شاهنشاهی به هنگام هجوم به آذربایجان بود از اعدام هزاران تن بدون محاکمه فقط در تبریز خبر داده است!

 

هم اکنون نیز شوینیسم فارس و ناسیونالیسم ترک و کرد و غیره همواره اختلافات ملی را دامن می زنند و همبستگی انسانی را خدشه دار می نمایند. این ها راه حلی برای حل مسئله ملی ندارند. در واقع گرایشات ملی از شوینیست های فارس تا ناسیونالیست های ملل تحت ستم ایران، این گرایشات عقب مانده بورژوازی، راه حلی انسانی و بدون تخاصم برای حل مسئله ملی ندارند جز تفاوت های ملی و تفرقه و خصومت را دامن بزنند. در حالی که کشمکش و تبلیغات ناسیونالیستی به تخاصم و جنگ داخلی منجر می شود. ما تجربه تلخ و تراژدی نسل کشی یوگسلاوی سابق و رواندا و غیره را داریم. باید از این تجارب هولناک پاک سازی قومی و ملی درس بگیریم و برای جلوگیری از تکرار احتمالی آن در ایران، در جهت منافع بشریت و دوستی و همبستگی آن ها گام برداریم. تنها از طریق حضور و دخالت فعال در مبارزه سراسری بر علیه حکومت مرکزی با هدف سرنگونی آن می توانیم به برپایی یک حکومت آزاد و برابر و انسانی که حقوق همه شهروندان جامعه ایران را به طور یکسان و برابر بپذیرد و بر همبستگی انسانی فارغ از ملیت، جنسیت و عقیده تاکید کند یاری برسانیم. در چنین روندی است که ستم ملی نیز از جامعه ایران رخت برمی بندد.

 

بدین ترتیب، اگر وقایع هفتاد هشتاد سال گذشه ایران را واقع بینانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم بی تردید به این نتیجه می رسیم که رضاخان میرپنح با حمایت دولت هیتلر، و پسرش محمدرضا به ویژه با حمایت دولت آمریکا، به وحشیانه ترین شکلی حق و حقوق اکثریت مردم ایران را لگدمال کردند و باعث و بانی عقب ماندگی ایران در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شدند.

 

واقعیت این است که برخلاف ادعای شوینیست ­های فارس و برخلاف ادعای ناسیونالیست ­های آذری، رهبران حکومت دموکراتیک آذربایجان، عمدتا کمونیست­ های انترناسیونالیست بودند که بر اتحاد و همبستگی کل کارگران و مردم محروم و زحمت ­کش ایران تاکید می­کردند و  با سرافرازی در مقابل سیاست­ های تبعیض ­آمیز و فاشیستی حکومت مرکزی ایستادند و در این راه نیز تعداد بی شماری از آنان جان باختند. اصلاحات حکومت دموکراتیک آذربایجان، چنان گسترده بود که حتی مخالفانشان نیز پذیرفتند که خدمات و فعالیت های یک ساله این حکومت، بیش از کارهای دوران بیست ساله رضاشاه بود.

 

علاوه بر این ها، روز 21 آذر 1325، دانشگاه تبریز را تخریب کردند و صدها هزار جلد کتاب در رشته های مختلف به زبان ترکی آذربایجانی در شهرهای گوناگون آذربایجان، به ویژه در تبریز را به آتش کشیدند. در روز 26 آذر ماه، طی مراسم های هولناکی در چندین میدان و خصوصا میدان دانشسرای شهر تبریز کتاب ها به اتش کشیده شدند. شاهدان عینی گفته اند دانش آموزان را مجبور می کردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، کتاب هایی را که به زبان مادریشان نوشته شده است در آتش بیفکنند!  گفته می شود این «جشن» کتاب سوزان ارتش و عوامل حکومت پهلوی شرم آور و در جهان بی سابقه است.

 

مسلما، اگر حکومت های دموکراتیک محلی در ایران، ماندگار می شدند اولا، حکومت مرکزی نمی توانست به شکل عریان و گسترده ای تبعیض و نابرابری بین شهروندان قایل شود. دوما، به احتمال زیاد همه مناطق ایران در سطح معینی از رشد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار می شدند که ایران به یک کشور دموکرایتک و پیشرفته اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تبدیل می شد. بنابراین، حکومت های پهلوی و حکومت اسلامی، علاوه بر سرکوب و کشتار و اعدام و ترور فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، فقر و فلاکت فزاینده ای نیز به شهروندان جامعه ما تحمیل کرده اند، در حالی که ایران یکی از کشورهای ثروتمند جهان به شمار می آید.

 

با امید این که حکومت اسلامی ایران، توسط جنبش های اجتماعی به پیشگامی طبقه کارگر متشکل و متحد و آگاه با افق و چشم انداز مبارزه سوسیالیستی سرنگون شود و حکومت کارگری با روابط و مناسبات شورایی تشکیل گردد تا برای همیشه در تاریخ ایران، به تبعیض و نابرابری اقتصادی، جنسی و ملی پایان دهد.

 

یاد همه جان باختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!

 

آذر 1386 - دسامبر 2007