تاکید بر سه اصل محوری برای دمکراسی خواهی مردم ایران

نوید اخگر

Nawid_Akhgar@hotmail.com

 

الف: گسترش سکولاریسم و ارزشهای سکولار در تمامی ارکان جامعه و نفی هر گونه نزدیکی دین ، مذهب و افکار دین مدارانه با دولت و ارکان دمکراتیک و رسمی جامعه.

 

در همین راستا  نقد صریح و روشن از شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دمکراتیک اسلامی و دعوت از آنان برای نفی تفکرات دین مدارانه از دستور کارردولت موقت و نزدیکی به خطوط استراتژیک حرکت سکولار وآزادیخواهانه مردم ایران که در بطن خود احترام به حقوق آحاد ملت را در داشتن عقیده  مرام شخصی و انتخاب روش زندگی محترم میشمارد وهیچ گونه حد و حصری را برای عقاید و گرایشات ایدئولوژیک آحاد مردم نمی پذیرد. حذف کلمه اسلامی از دستور کار دولت موقت بعنوان گام نخست خوش آمد گوئی به اعضای جبهه همبستگی برای یک تلاش ملی امری الزامی است./

ب: آزادی زنان در تمامی روابط اجتماعی ، سیاسی و بین المللی و ایجاد شرایط لازم فرهنگی/ سیاسی/ اجتماعی برای آزاد سازی تفکرات و سنن متحجر قفل شده به دست و پای این قشر عظیم اجتماعی ، که در طی قرون توسط جوامع و افکار استثمارگرایانه مرد سالار بر زنان ایران تحمیل گردید است. جلوگیری از ترویج و بسط افکار قرون وسطائی حجاب اجباری  و ایجاد شرایط لازم در باز کردن قل و زنجیر های ضد انسانی حجاب تئوریزه شده ایدئولوژیک و سازمانی بعنوان محکمات اسلامی.

 

ج: آزادی بی قید و شرط و بی حد و حصر بیان و عقیده و ایجاد شرایط لازم برای افراد جامعه  در آموزش نرمهای جوامع دمکراتیک و سکولار و نفی افکار سانسور گرایانه  و خود سانسوری در خویش ، که آن به نوبه خود زائیده حکومتهای توتالیتر و استبدادیون مذهبی و نمودی از ترس و جبن اعمال شده بر افراد جامعه است.

 

پای کوبیدن برای آزادی بیان و عقیده بدون قید و شرط جزو لاینفک اولین گامهای هر انسانی است که میخواهد خود ، افراد خانواده و کودکان و جامعه اش را در مسیر یک زندگی آزاد و سرفراز رهنمون باشد، بهای آزادی بیان و عقیده را در انتهای خط در جوامع استبداد زده آزادیخواهان ، نویسندگان و شعرا همیشه با دادن سر پرداخته اند  تا مردم کوچه خیابان بتوانند در سیاه تاریک حکومتهای جبار و زور گو راه را از چاه تشخیص دهند.

 

الزام عذر خواهی رسمی  شورای ملی مقاومت و سازمانهای عضو برای حمایت و نزدیکی به ارتجاع و شکستن مرز های سرخ تعیین شده در جریان اعلام دادن جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی از حامیان رژیم.

کف زدن برای  جناح جنگ طلب و خامنه ای و بدرقه شکست افشای پروژه های نطنز و اراک و گذاشتن آن در دستان هیئت دولت ارتجاع ناقض رسمی بیانیه ملی ایرانیان و مفاد مندرج درجبهه همبستگی بود.

 هر گونه تعلل در عذر خواهی از شهدای بخون خفته و خانواده های قربانیان ومبارزین ایران  مانع و رادع  جاری شدن و فعالیت گسترده مردم قهرمان ایران در جبهه همبستگی در آینده خواهد گشت.

آزادیخواهان و مردم ایران هیچ گونه تحقیر و توهین رسمی و غیر رسمی را نه از طرف شورا ، نه از طرف مجاهدین و نه هیچ مقام رسمی و غیر رسمی نمیپذیرد و قاطعانه بر الزام عذر خواهی رسمی پا میفشرد.

 

راه جدا شدن صریح شورا و اعضای آن از مردم و رادیکالیسم مردمی و پیوستن به جبهه متحد ارتجاع حضور پیدا کردن در جلو درب ساختمان نوبل در موقع اهدا جایزه صلح به خانم عبادی و گل افشاندن بر سر روی ایشان و بدرقه مجدد تا فرودگاه مهرآباد خواهد بود.

چند تجربه شخصی از پای کوبیدن برای آزادی بیان و عقیده که مطمئنا بکار دست اندر کاران مقوله حمایت از آزادی بیان و عقیده خواهد خورد، سر دبیران نشریات ، مدیران سایتهای مردمی و رادیکال که دغدغه آزادی  بی قید و شرط عقیده و بیان را دارند و نه دیگرانی که با دسائس الحیل کمر به قلع و قمع بیان آزاد و عقیده مردم بسته اند و مایلند با تحمیل عقیده خویش بر دیگران که چه بنویس و چه ننویس و چگونه باندیش و اگر چون ما فکر نکنی ملوک الطوایفی میشود و اگر آن طور که ما میخواهیم نکنی از تروریست های رژیم هم خطر ناکتر میشوی و..... عرضه میگردد.

 

در جوامع دیکتاتوری آزادی بیان و عقیده پرنده ای نیست که در قفسش کنید و مطمئن باشید که در آنجا خواهد ماند، آزادی بیان و عقیده تحت فشار عقب مینشیند، آزادی عقیده زیر شانتاژ سکوت میکند ، آزادی بیان و عقیده با تهدیدخانه نشین میشود،آزادی بیان با کشتار و شکنجه بر خلاف میل خودش به خود سانسوری دست میزند ، ترسو و بزدل میشود ، ولی وقتی آزادی بیان و عقیده  از این تونل وحشت گذشت تبدیل به الماسی میگردد که هیچ تیغی بر آن کار گر نیست و از لذت وجود آزادی بیان و عقیده انسان متعهد، نویسنده مردمی قانونمند مست واژه ها میگردد و در رویای شیرین اندیشه ها بر بال پرندگان دریائی سّیلان میکند.

 

انسانی که از این  تونل آتش گذشته، انسانی که  این کوره مذاب را بر جان خریده وقتی انبوه هجو و ابتذال دشمنان نیز بر سرش میبارد با قامتی راست تر و گردنی افراشته تر وفریادی رساتر برای آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده اینقدر میگوید و اینقدر مینویسد و اینقدر فریاد میکشد که آرم این فیلم با ارزش ساخته دست توده های تحت ستم بر پیشانی تک تک انسانهای جوامع دیکتاتوری حک شود. و دیکتاتور ها و جوجه هایشان را در زیر  دریا یی واژه ها غرق نماید. این  انسان از آن پس دیگر با تهدید و ارعاب و شانتاژ  پای پس نمی کشد و وجود او خود دیوار آتشی است که بر خورد هر ویروس ضد آزادی بیان و عقیده با آن پیکرش را به آتش میکشد.

 

خمینی و نقض آزادی بیان و اندیشه:

 

در  فوریه سال 1989 یعنی حدود پانزده سال قبل خمینی فتوای خود را بر علیه جان سلمان رشدی نویسنده هندی الاصل / انگلیسی برای نشر کتاب آیه های شیطانی صادر کرد.

 

از اواسط  دهه 80 میلادی  و پس از فتوای خمینی  بر علیه جان سلمان رشدی و چند سال پس از آن من هفت  سال عضو هیئت رهبری کانون نویسندگان  سوئد بودم.

 

 قابل توجه است که سوئد با هفت ملیون جمعیت بیش از 2500 نویسنده و شاعر و فرهنگ ورز وعضو رسمی دارد. یعنی برای هر 2800 نفر سوئدی یک نویسنده فعال و حرفه ای وجود دارد که میتواند روزانه بنویسد.

در مقایسه با سوئد برای ایران با جمعیت هفتاد ملیونی باید25000  نویسنده حرفه ای که روزانه مینویسند وجود داشته باشد، شما

 چند عدد از این 25000 نفر را در عرصه اینتر نت و فارسی نویسی میشناسید؟ که تازه میخواهید آنها را سانسور کنید و حذف کنید و ملوک الطوایفی کنید؟ و یا با تیغ تروریستی قلع و قمع کنید؟

 

قابل توجه است که اکثر نویسندگان سوئدی چند زبانی هستند یعنی به دو یا سه زبان رمان ، داستان ، نقد فرهنگی و تحلیل سیاسی مینویسند، شما چند نفر نویسنده ایرانی را میشناسید که در عرصه اینتر نت  و فارسی نویسی و یا مطبوعات حرفه ای مینویسند؟ اگر تعداد این نویسندگان حرفه ای که روزانه مینویسند، که اگر روزی تحلیل نمینویسند، کار داستانی را در دست دارند ، اگر شعر نمی نویسند، نقدی فرهنگی را پی میگیرند، واگر ترجمه کتابی را پیش رو ندارند ، مشغول جمع آوری نولهای نوشته شده خویشند و الی آخر، یعنی فصلی نمی نویسند و هوا و هوسی کار نمی کنند، اگر تعداد آنان از تعدادانگشتان دستتان تجاوز کرد ما را هم خبر کنید، آنهم برای جامعه هفتاد ملیونی ایران که آزادی بیان و عقیده اش از نان شبش واجب تر است.

 

البته وبلاک نویسی فعال که روزانه و با پشتکار حرفه ای در چند ساله اخیر بر روی اینترنت صورت میگیرد در جهت گزینه های آینده نویسندگان جوان بسیار قابل ستایش است.

 

کار نویسندگی و سردبیری سایت اینترنتی و تعاریف آن:

 نویسنده پروفشونال و حرفه ای، فصلی نمی نویسد، برای دلخوشکنک نمی نویسد، تب و تاب و عشق و سوز و سودائی و هجوم لشگر لغات و واژه ها نه شب برای نویسنده حرفه ای میگذارند و نه روز.

 در جامعه ای که نویسنده حرفه کار میکند آمار کتابخوانان و روزنامه خوانان بسیار بالاست و بالطبع آمار اگاهی اجتماعی نیز بالاست و بالطبع امکان جا افتادن و بروز دیکتاتوری در این جوامع هم کمتر است. و بالطبع برای پیدا کردن عناصر مرتجع سنت گرای عقب مانده میبایست چراغ و  ذره بین قوی بدست گرفت و مطمئن هم نبود که در اولین قدم به آن برخورد میکنی. البته تصویر این جامعه ایده آل شاید کمی ایدآلیستی بنظر برسد و در هر تئوری بر پاشنه نسبیت بچرخد،  ولی باید گفت که بدین سان است که آمار روزنامه خوانان و کتاب خوانان که در هرم اقیانوس لغات و واژه در آن جوامع روزانه شنا میکنند میدانند که اگر نویسنده حرفه ای شان  را از آنان بگیرند ، اگر روزنامه هایشان را تعطیل کنند، اگر فتوای قتل نویسندگانشان  را صادر کنند، اگر اقیانوس را از واژه هائی که بی قید و شرط و بی حد و حصر روزانه از رودخانه های متعدد وارد آن میشود بخشکانند ، تمامی ماهی های سیاه کوچولو دیر یا زود خواهند مرد و اقیانوس تبدیل به کویری خواهد شد لم یزرع که علف هرز هم ابا دارد در آن بروید.

 

تعدادی هم هستند که نه رمان نویس هستند و نه شاعر، نه منقد فرهنگی هستند و نه تحلیل گر سیاسی و خلاصه در عرصه نویسندگی نه دستی بر آتش داشته اند و نه دارند، نه حامل پیامی تاکتیکی / سیاسی هستند و نه مفهمومی ایدئولوژیک و یا استراتژیک  را با خود حمل میکنند.

 بقول لنین وقتی بوژوازی ( منحط) میخواهد وقت خودش را پر کند به هر شیوه ای متوسل میشود ، در میان اینان اعضای وزارت خانه های خوش نام اطلاعات به وفور یافت میشود که مثل سگ های دله در همه جا پرسه میزنند، وچون هیچ فکری و کاری و ایده جدیدی ندارند که عرضه کنند با مطرح کردن اسامی مثلا ( دکتر فلان) و قس الی هذا و حمایت از سایتهای ملوک الطوایفی میخواهند بعنوان اهرم فشار بر روی کار حرفه ای سایتها مردمی و رادیکال وایده ها و تفکرات نو و جدید نویسندگان  و کاربران تاثیر بگذارند.

 

بقول آقای شمس سر دبیر سایت  فعال و رادیکال جبهه همبستگی سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت و یا هر سازمان و حزب دیگری برای مطرح کردن نظرات سیاسی  و برخورد به افراد و سازمانها، نمایندگان رسمی و شناخته شده و حقوقی و حقیقی خودش را دارد.

 هر آن هواداری هم که معتقد به شورا و مجاهدین هست و میخواهد نظرات خودش را مطرح کند باکمال میل از کانال مسئولینش آنرا در اختیار عموم قرار دهد تا دیگران هم بهره ببرند و جواب رسمی هم دریافت دارند.

چند کلام با سر دبیر محترم سایت جبهه همبستگی!
 

تا جائی که بمن مربوط میشود مطمئن باشید که من مستمرا با کلیه سازمانهای اپوزیسیون در تماس هستم و آنان نیز هم آدرس محل سکونت و هم تلفن های من را در اختیار دارند اگر بخواهند از موضع گیریهای بنده اظهار رضایت و یا ناخشنودی بفرمایند این کانال همیشه باز بوده و در آینده هم خواهد بود. اینکه وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج بعنوان حامیان مجاهدین و شورا در خراب کردن روابط میان اپوزیسیون کوشا هستند نه من شکی دارم و نه تصور میکنم شما ابهامی داشته باشید.

 

در مورد این زنی که مواضع مشکوک پاسداری بسیجی در مورد نقش کشور های مختلف منطقه دارد( بنام دکتر! زری اصفهانی خودش را معرفی میکند) و اعضای دیپلماتیک کشور های خارجی را با سمبل ( فلان) خطاب میکند وهزار فتنه اروتیک سیاسی را در زیر حجاب برتر به اصطلاح حمایت ازمجاهدین و شورا از اقصا نقاط بدنش ترشح میکند، بنده شخصا از مبارز ارجمند آقای محسن رضائی ( رفیق حبیب) پرسیدم گفتند: " اساسا ما این فرد را نمی شناسیم وهیچ ربطی هم بما ندارد."

دوست گرامی آقای شمس تصور نمیکنم که شما شکی در این داشته باشید که این نوع عناصر مطرود و مشکوک با این نوع حمایت های شناخته شده از مقاومت و با افکار مذهبی ماقبل تاریخی که گوشه هایش را در برخورد های سیاسی / دیپلماتیک اینها مشاهده کردیم برای شما جای شبهه باقی بگذارد که برای رسیدن به یک هدف مقدس همچون آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده ، هیچکس نمی تواند هم سیستم یعنی آزادی بیان وعقیده را بخواهد و هم ویروسش را. در مثال خمینی و فتوای قتل رشدی شما ی نوعی نمی توانید هم از فتوای خمینی حمایت کنید و هم از حق آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده. یکی را باید رسما انتخاب کرد ، میانه هم در این عمل انقلابی وجود ندارد.

 

فتوای خمینی بر علیه جان سلمان رشدی و ورد ویروس ضد آزادی بیان به درون دستگاه.

فتوای خمینی بر علیه جان سلمان رشدی درست مثل بمبی بود که ناگهان در جلو روی شما منفجر شود، مسلما همه چیز در یک لحظه بر هم خواهد ریخت و ابتدائی ترین افکت و نتیجه آن سر درگمی و ازدست دادن کنترل شخص ومحیط اطرافش هست.

 

دشمن آزادی بیان و عقیده( خمینی) با شم ضد انقلابی خویش دقیقا میدانست که پرتاب چنین بمبی در میان شهروندان اروپا و امریکائی در آن زمان و پس از نوشیدن جام زهر چه نتایجی را برای او و رژیمش حاصل میکند.

ابتدااینکه خمینی با صدور این فتوا یک دشمن خارجی جدید بنام سلمان رشدی پیدا میکرد که میتوانست به توسط آن مجددا مردم را برای حرکات اسلام پناهانه به خیابانها بکشد.

 

 دوم اینکه تضاد های درون حکومتی را که مثل دملی چرکین پس از هفت سال جنگ با عراق و نوشیدن جام زهر از درون افونت کرده بود با زدن نیشتر فتوا به سر آن ، چرک و کثافت های دمل را به بیرون تخلیه میکرد و حکومتیان را از خفه شدن در اندرون تضاد های داخلی بصورت مقطعی نجات میبخشید و در زیر جو ملتهب بوجود آمده در جامعه و در سطح بین المللی دست به کشتار بیرحمانه و قتل عام زندان شریف سیاسی ایران میزد.

 

روز 14 فوریه سال  1989میلادی( 1367 خورشیدی)  فتوای خمینی صادر شد و روز بعد 15 فوریه سال 1989 تلویزیون  کانال 1 سوئد بخش اخبار بمن زنگ زد و با ترس و لرز عنوان کرد که هجوم این خبر طوری است که تمام نویسندگان و حتی سخنگویان مراکز فرهنگی جرات حضور پیدا کردن در جلو دوربین را ندارند وتلفن هیچ کس جز تلفن تو از مسئولین کانون نویسندگان کار نمی کند، حتی کتابداران کتابخانه ها از ترس نمی دانند چه کنند و کتابفروشی ها و کتابخانه ها تمام کتابهای ضد اسلامی خود و کتاب آیه های شیطانی را جمع کرده و در انبار ها مخفی کرده اند زیرا خمینی به تمام مسلمانان دستور داده که هر کسی هم که از سلمان رشدی حمایت کند بایستی کشته شود بما بگو که جریان از چه قرار است.

سر دبیران گرامی سایت ها!

سناریوی بالا را میبنید چگونه ارعاب و شانتاژ توسط تعدادی حزب الهی بیسواد و کودن بعنوان ویروسی خطر ناک میخواست کل سیستم آزادی عقیده و بیان را مختل و سپس نابود کند. کل جامعه و روشنفکرانش جا زده و زیر میز ها قایم شده بودند، آنهائی که در اسکاندیناوی  و یا در خارج ایران زندگی میکردند آن لحظه ها را بیاد دارند.

آنشب به تلویزیون کانال 1 گفتم که برای مصاحبه به استودیو آنها خواهم آمد، در ابتدای ورودم به ساختمان تلویزیون احساس کردم وارد پاسگاه پلیس شدم، رئیس پلیس بود در آن لحظه جلو آمد و ضرورت حافظت های امنیتی را عنوان کرد و گفت ما نمی توانیم پس از مصاحبه شما هیچ ریسکی را بپذیریم و امید وار بود که شرایط جدید امنیتی را بپذیرم. 

در آن لحظه و با آن مصاحبه چه چیزی بایستی سر شکن میشد؟

 

الف: حمایت بی قید و شرط از آزادی بیان و عقیده سلمان رشدی هر چند که من وقت نکرده بودم کل کتابش را بخوانم

 

ب: شکستن جو ترور و ارعاب و شانتاژ

 

مصاحبه بر روی چه محور هائی استوار شد؟

 

الف : پایان جنگ ایران و عراق و آتش بس و نوشیدن جام زهر و احتیاج به دشمن خارجی جدید توسط خمینی و جایگزینی آن با صدام حسین.

 

ب: حمایت بی قید و شرط از آزادی بیان و عقیده سلمان رشدی حتی برای آنان که کتاب وی را نخوانده بودند. ( سر دبیران سایتها توجه کنید)  این اصل تا آنجا پیش رفته که ناخوانده بر اصل آزادی بیان یک نویسنده حقوقی و حقیقی تاکید میکند.

 

ج: تهدید خمینی بعنوان تهدیدی بر علیه جان کلیه نویسندگان جهان

( یعنی چو عضوی بدرد آورد روزگار  دگر عضو ها را نماند قرار) اصل حقوق بشری و دفاع از آزادی فردی که مورد توهین ، بی حرمتی رسمی و احجاف قرار گرفته. و کشیدن درد او به جان خویش.

 

رفقا و دوستان آنکس که برای سانسور کردن دیگران کار میکند و با ایجاد جو ارعاب و شانتاژ و فشار روحی روانی میخواهد ارتجاع و تفکرات ضد سکولار و ضد آزادیخوانه خود را بر منصه ظهور برساند از هر سازمانی و از هر گروهی و با عنوان کردن وابستگی به هر مقاومتی جز در خط خمینی عمل نکرده و نمی کند و بایستی با شدید ترین و قاطع ترین نوع برخورد مواجه گردد.

هیچ راه بینابینی  برای رسیدن به دمکراسی جز از کانال آزادیهای بی قید و شرط  بیان و عقیده  وجود ندارد. و هیچ فردی نبایستی با چشم پوشی از حذف و سانسور و تحقیر و توهین و اعمال عقیده بر دیگران راه را برای دیکتاتور های آینده در هر لباسی و در هر شقی باز کند. 

نتیجه مصاحبه در حمایت از سلمان رشدی چه بود؟

 

روز بعد 1215 نفر به منزل من طبق  سیستم( به نفر بعدی خودت زنگ بزن) از روی دفترچه تلفن کانون نویسندگان زیر بیانیه ای را در حمایت از رشدی  و آزادی بیان و عقیده و در محکومیت خمینی امضا کردند، کانون این بیانیه و این اسامی را بصورت پوستری بزرگ بعنوان سمبل آزادی بیان و عقیده درست کرد و قاب گرفت و در سر در کانون نصب نمود و نسخه ای از آن را نیز بمن داد.

ناگفته نماند که اداره تلفن هم مرا بخاطر سوختن فیوز هایش مورد سرزنش قرار داد ولی با پای فشاری بر روی عقیده و بیان بر سد هاو دیوار هاست که بشکنند و فرو بریزند و بر آبهای ازادیخواهی است که جاری شوند و روان زلال زندگی بخششان جنگلهای انبوه برویاند و در سایه سارش مردم رنج دیده بیارامند و شاعران واژه های به بند کشیده قرون و اعصار را پروانه وار به پرواز در آورند و زان پس از عشق بگویند و از عشق  و از عشق و با عشق و نه هیچ چیز دیگر، تنها عشق سخن براند.

 

نوید اخگر

18  اکتبر سال 2003 میلادی            سوئد   استکهلم