آیا مریم  رجوی در شروع باز شناسی و باز پرداخت به سکولاریسم است؟ لیکن اسیر در چنبره ملی مذهبیهاست؟

 

نوید اخگر

 

Nawid_Akhgar@hotmail.com

 

 پدیده فناتیسم مذهبی و قشریگری اسلامی با فتوای خمینی بر علیه جان سلمان رشدی یک چهره جهانی بخود گرفت.

اگر چه پدیده فناتیسم دینی در ابعادی و در اشکالی و در زمانهائی در اقصا نقاط دنیا با نشان دادن حداقل ها و حد اکثر های ذاتی خود توا نسته بود ضرباتی را بر پیکر تفکر سکولاریستی هواداران آن بطور مقطعی وارد آورد  ، ولی فتوای خمینی برای تسخیرسرزمین پهناور سکولاریزم و فتح قله آزادی بیان در لوای فتوا بر علیه جان سلمان رشدی شاخص معیار های جدید مبارزات ترقیخواهانه برای رسیدن به آزادی و دمکراسی گردید.

 

آزادی بدون قید و شرط بیان در هجوم قشریگری مذهبی بر پیکر سکولاریزم معیار سنجش ترقی خواهی  از قشریگری مذهبی گردید، آزادی بیان که بعنوان یکی از پایه ای ترین و بنیادی ترین اصول اساسی سکولاریزم شناخته میشد توانسته بود با برداشتن ماسک ازصورت قشریگری اسلامی آنهم پس از خاتمه جنگ ایران و عراق چهره کریه و زشت بنیاد گرائی دینی را در معرض دید جهانیان قرار دهد.

 

حال برجهان خارج بود که پس ازاقدام عملی نویسندگان ، شاعران و روشنفکران سراسر جهان که سمبلیک به حمایت از سلمان رشدی برخاسته بودند ، این معیارمبارزاتی یعنی " سکولاریته و لائیسیته "  را بعنوان آنتی تز قشریگری  در دست گرفته، بر بنیاد ها و بر سر بنیاد گرائی مذهبی هجوم برده و یک مبارزه جدی را در دستور کار عینی و عملی دستگاههای دولتی در هر کشوری قرار دهند و برای جلوگیری از بروز بحرانهای سیاسی  آینده که ربط مستقیم به تفکرات قشری  دینی دارد پای بمیدان گزارند.

دولتهای غربی و برخورد با بنیادگرائی.

 

استروکتور تفکر جهان غرب از یک طرف بر پایه پراگماتیسم اقتصادی و از طرف دیگر بر بنیاد های بهره وری حد اکثر مالی استوار گشته است.

جهان غرب با داشتن این عینک سیاه دودی بر دیدگانش تا بحال کمتر توانسته به مردمان کشور های خود ثابت کند که مسئله امنیت شهروندان خود را با سهل انگاریهای یک فلسفه اقتصادی بزیر علامت سئوال نمی برد و پیشگیری وقوع حادثه را قبل از بروز در دستور کار دارد.

 

ترورهای پی در پی بنیاد گرایان دینی به رهبری آیت الله ها در ایران که  از  بدو روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران آغاز گشته ، دامنه خود را به اقصا نقاط عالم بسط داده، با اقدام به بیش از 460 عملیات تروریستی بزرگ و کوچک ،از انفجار پایگاه خُبر تا انفجار مراکز کلیمیان در بوئنس آیرس، و حمایت از گروههای تروریستی بنیاد گرا در فلسطین و منفجر کردن اتوبوس های کودکان دبستانی در اسرائیل و فاجعه 11 سپتامبر، به آتش کشیدن مجتمع نویسندگان در ترکیه وترور ویلیام نیگارد ناشر نروژی وکشتن ومجروح کردن مترجم ایتالیائی و ژاپنی کتاب آیه های شیطانی و قتل مخالفان رژیم در خارج و داخل کشور را بعنوان نمونه در پرونده خویش دارد.

 

 مبارزه با تروریزم به عنوان یک بحث جدی بخوبی نشان میدهد که اگر جهان غرب مسئله حائزاهمیت " امنیت شهروندان " خویش را در کنار پرنسیپ های سکولاریته و لائیسیته بعنوان ابزار مبارزه با بنیاد گرائی دردستور کار قرار دهد دیگر نخواهد توانست بر بهره وری مالی تحت هر شرایطی پای بکوبد و با  ابزارپراگماتیسم اقتصادی با هر رژیم بنیاد گرائی وارد معامله و دادوستد گردد.

 

سیاست گذشته جهان غرب در قبال افغانستان و طالبان و مماشات امروزیشان با آخوند های اتمی در ایران و سرکوب و از هم پاشیدن اپوزیسیون ملا ها،  یکی از موضوعاتی را که بزیر علامت سئوال میبرد علامندی های ملی کشورهای غربی است.

 

برخورد ژاک شیراک به مسئله حجاب در مدارس فرانسه ، برخورد به تفکر بنیادگرایانه در سطح است، زیرا بیعدالتی های اقتصادی حاصل تفکر بهره وری حد اکثر مالی که گروههای اجتماعی را بطور عام و خارجیان را بطور خاص به حاشیه جامعه رانده و نیز مبانی پراگماتیسم اقتصادی که برخورد فرانسه به انیس نقاش ها  و حمایت از آخوند های مسلح به سلاح هسته ای  را تداوم میبخشد خود زمینه ساز تروریزم است و " علاقمندی های ملی " در آن کشور و سپس امنیت جهانی را بخطر می اندازد.

 

 نداشتن توازن عقلانی/ دیپلماتیک بین حمایت از دیکتاتوری های تروریستی نظیر ایران از طرف دولتهائی نظیر فرانسه و بدادگاه کشیدن و اخراج اپوزیسیون از سرزمین مهد لائیسیته نه تنها در راستای علاقمندی های ملی فرانسویان عمل نمی کند که بر عکس آنرا بزیر علامت سئوال برده و بر آتش تفکر بنیاد گرائی در آن کشور بنزین میپاشاند.

مجاهدین و شورای ملی مقاومت در برخورد به بنیادگرائی در کجا ایستاده است؟

مبارزات قهری و مردمی و دمکراتیک در چهار دهه اخیر در ایران   برای از هم دریدن استروکتور بنیاد گرائی بطور  تئوریک و عملی و  اقدام مجاهدین و شورای ملی مقاومت و سازمانهای رادیکال نظیر فدائیان و احزاب چپ از جمله حزب کمونیست کارگری و مبارزات مشروع  فرهنگی / سیاسی بطور نسبی  گواه این مدعی است.

 

از بهشتی تا لاجوردی خطی است که باید آن را  بعنوان شاه پر طاووس علیین مبارزه برای رسیدن به سکولاریسم  بر علیه قشریگری وارتجاع  بر کج کلاه مبارزان  نشاند.

 

 در پیشگاه این مبارزان بایستی  کلاه از سر برگرفت و در پیشگاه  قامت راستای بیش از 120 هزار شهید راه آزادی ایران نه تنها شعرا و نویسندگان و هنرمندان این  سر زمین که آحاد مردم ایران سر تعظیم فرود میآورند.

 

با توجه به اینکه مجاهدین و اعضای شورای ملی مقاومت تافته جدا بافته و جدا از فرهنگ ، سنت ها و گرایشات ملی و مذهبی داخل ایران نبوده اند بدرجاتی تاثیر پذیر از این فرهنگ ولی در حال گذر و گذار و رسیدن به سکولاریسم و لائیسیته گفته و عمل کرده اند.

 

اینکه یک عمل درست کی اتفاق میافتد و یا یک تئوری صحیح کی به منصه ظهور می پیوندد به نوبه خود بایستی تجزیه و سپس تحلیل گردد.

 

سکولاریزم در دستگاه فلسفی / عقیدتی مجاهدین با آموزشهای مسعود رجوی پیرامون تبیین جهان بعنوان مجموعه تئوریک / فلسفی/ ایدئولوژیکی  این سازمان در دانشگاه شریف در سال 1358 خورشیدی در سطح گسترده  برای هواداران و مردم عادی کوچه و خیابان طرح میگردد.

 

تعدادی  را در همان زمان اعتقاد بر این بود :

بدین خاطر که مجموعه های علمی این تبیین با وابستگی های عمیق به سکولاریزم عمل میکند، فلسفه این تبیین نمی تواند رشد دهنده نوعی از قشریگری جدید مذهبی  در آینده باشد.

 هرچند که  مجاهدین " در گذار" از سال 1357 تا کنسرت درتموند و یا کنسرت لندن یک تفاوت کیفی  در فرم را بسوی یک تفکر سکولاریستی  به نمایش میگذارند.

 

آیا واقعا  کنسرت درتموند و یا کنسرت لندن و یا برخورد سیمای آزادی  به مسائل فرهنگی و اجتماعی نظیر نشان دادن تنیس بانوان و یا برخورد های اپورتونیستی کمیسیون فرهنگی شورای ملی مقاومت به سکولاریزم ، در تحلیل مردم ایران راه به سکولار شدن مجاهدین و شورا  میبرد؟ آیا اخطار خانم مریم رجوی نشانی از احساس خطر جدی تر نسبت به قشریگری مذهبی است که میبایستی با ابزار سکولاریته و لائیسیته به جنگ آن برخاست؟

 

سالیان طولانی است که در نقد کمیسیون فرهنگی زوار در رفته و خناق گرفته  شورای ملی مقاومت مقاله ها نوشته ، مصاحبه ها کرده و کتابها نوشته ام بدون اینکه کوچکترین گشایشی در امر برخورد سکولار به فرهنگ ایران ایجاد شود.

 

برخورد سکولار به فرهنگ ایران یعنی اینکه وقتی نیروئی مانندارتش آزادیبخش به لحاظ نظامی خود را جمع وجور میکند که قوی ترین حملات نظامی به پشتیبانی از مردم را برای سرنگونی رژیم قشری مذهبی صورت دهد، احتیاج به یک بازوی سکولار فرهنگی دارد که آن بازوی فرهنگی در دراز مدت بتواند با بسیج کامل همت خود و بسط و گسترش فرهنگ سکولار زمینه  افشای فرهنگی/ تئوریک/ و عملی قشریگری مذهبی را درسطح جهان فراهم آورده، مردم کوچه و خیابان را با مبارزه روزانه بر علیه ارزشهای آن سیستم قشری مذهبی آشنا کند.

 

 آنتی تز قشری گری، پایبندی به سکولاریزم و ارزشهای ناب آن است که میتواند ارزشهای قرون وسطائی مذهبی را  از میدان بدر کند، و پایه ای باشد که نیروی سیاسی با این پشتوانه توده ای از هر نوع تفکر رفرمیستی نظیر رفرندام پرهیز نماید و بر سینه پیشنهادات از ما بهتران که همگی ضدیت تاریخی خود را با انقلاب نشان داده اند دست رد بکوبد و رفرندام را بعنوان یک پدیده ضد انقلابی که با خواست انقلابی مردم ایران مغایر است به زباله دان تاریخ افکند.

 

چپ زدنهای دیروز شورا و مجاهدین و راست زدنهای امروز( سیاست پاندولی)

 

دیروز هر گاه فردی سخنی در مورد گسترش فرهنگ سکولار، موازی  با مبارزات  قهری با رژیم را بر روی میز مجاهدین می گذاشت، این جواب را   می شنید که ما تمام تخم مرغهایمان را در یک سبد یعنی سبد ارتش آزادیبخش  چیده ایم و وقت پرداختن به دیگر مسائل را نداریم.

 

 محوریت مبارزات قهری بر علیه رژیم های دیکتاتوری و مذهبی از نوع ایران صحت خود را تاریخا به اثبات رسانیده و اساسا بحثی در آن موارد نبوده و نیست ، اما روان کردن ارزشهای سکولار بعنوان پاد زهر قشریگری مذهبی در بین انسانها را ارتش در حال ساخته شدن نمی تواند بر عهد گیرد.

آنهم ارتشی با هزاران  مشکل گفته شده و ناگفته.

 

در اینجاست که خناق برای کمیسیون فرهنگی شورای ملی مقاومت کمترین مارکی است که تا بحال زده شده. ابعاد دو دهه سکوت و اپورتونیسم این کمیسیون را بایستی" نسبی " با گسترش روز افزون قشریگری سنجید.

 مارک های زیبنده تر سیاسی برای  کمیسیون فرهنگی شورا به نسبت افزایش حجم قشریگری رژیم بایستی در نظر گرفته شود. بدین ترتیب اخطار خانم مریم رجوی نسبت به خطر بنیاد گرائی مذهبی صد ها بار خطر ناکتر از بمب اتم را باید ستایش کرد و به ایشان خاطر نشان ساخت که این گفتار نیکوست ولی 15 سال تاخیر زمان دارد.

 

 یعنی کنسرت درتموند نیکوست ولی 15 سال تاخیر زمان دارد، یعنی نشان دادن تنیس بانوان در سیمای آزادی نیکوست ولی 15 سال تاخیر زمان دارد.

 

یعنی در اساس نشان دادن تنیس بانوان در سیمای آزادی که تا همین دیروز از زبان عضو شورا حجت الاسلام والمسلمین گنجی حجاب را جزو محکمات  برای بانوان میدانست و رو سری زنان مجاهد را در سیمای آزادی نشانه کسب صلاحیت برای زنان در رسیدن به پوزیسیون اخبار گوئی در سیمای آزادی ارزیابی میکرد دو ارزش قشری و سکولار متقابل و رو در روی یکدیگر را نشان میدهد  که از ذهن ها محو نخواهد گشت.

 

سئوال در این است که آیا در عرض تنها چند ماه مجاهدین و اعضای شورا نظیر حجت الاسلام گنجی از حجاب اسلامی زنان به تنیس نیمه عریان بانوان تغیر موضع دادند؟ یعنی مجاهدین و شورا در عرض تنها چند ماه توانستند میدانهای ورزشی زنان را از لات و لوت ها که مرتب برای بانوان  مزاحمت ایجاد میکردند تخلیه نمایند؟

ظهور خلق الساعه رفرندام مانند ظهور خلق الساعه تنیس بانوان در سیمای آزادی چون از ضرورتهای سیاسی مقطعی زاده شده یک بلوغ سیاسی را که نشان نمی دهد هیچ، بلکه چون پیش زمینه های آن در ساختار سیاسی و فرهنگی  این سازمان سیاسی ریخته نشده بعنوان یک فرمالیسم  که هر آن میتواند به عکس خود بدل شود تحلیل میگردد.

 

آیا حرکت پاندولی یک نیرو را در نظر گرفته اید که چگونه گاهی براست و گاهی به چپ میکشد؟ نشان دادن تنیس زنان در سیمای آزادی را به کاریکاتوریست های روزنامه توفیق محول باید کرد که با کشیدن پورتره حجت الاسلام گنجی در حالی که چند جام پیاپی سکولاریستی نوش کرده در میانه میدان تنیس در بین بانوان نیمه عریان تلو تلو خوران با شلاقی بدست بدنبال لات و لوتها برای اخراج آنان از زمین تنیس گاهی براست و گاهی دیگر نیز براست تر میکشد که نکند گرفتار چپ رادیکال و سکولار ها گردد.

 

پس در اساس و در قاموس یک تفکر اصیل ایدئولوژیک طرح رفرندام از طرف مجاهدین و شورا وقرار گرفتن در کنار بخشی از رژیم و بخشی از نیروهای هوادار نوه رضا خان قلدر که رفیق گرامی کامبیز روستا نکات دمکراتیک در منشور ایشان پیدا کرده بودند و قرار گرفتن در کنار منشور 81 جمهموریخواهان آقای باقر زاده و وزیر محترم اطلاعات سابق آقای داریوش همایون و فتاح پور و کشتگر و اعضای محترم حزب توده وجناب آرمین و حجاریان و خاتمی عزیز! بر شورا ومجاهدین به همان اندازه مبارک است که  بر معتادین انقلابی نامبارک . 

برای برطرف کردن و ترک اعتیاد یک معتاد انقلابی همچون جامعه ایران تجویز چند قرص آسپرین رفرندامی از انواع مختلفش، البته با دستور پزشکان متخصص خارجی و علم کردن دکتر های قلابی شیرین گفتار! صلح جو! نه تنها کاری از پیش نمی برد که حال مریض را وخیم تر میکند.

 

حمایت از شیرین عبادی نه تنها بلوغ سیاسی افراد و سازمانها را به نمایش گذاشت بلکه نشان داد که حمایت از عبادی نه تنها بلوغ انسانی نیست که یک بره  تو دلی گوسفندی است که جهان را با چشمان شیشه ای مینگرد. 

 در این بین نیروهای اصلاحی داخل ایران  نظیر آرمین همزبان بانیروهای شورائی نظیر محمد رضا روحانی برای رفع خطر لولو خرخره چپ و رادیکال و انقلابی ، آن را برای نزدیکی به اربابان قدرت  پیشاپیش سر میبرند، آنهم در سیمای آزادی در تاریخ 26 دسامبر سال 2003 میلادی.

 

     آقایان و خانمها غیر انقلابی!

 آخوند های جنایتکار پس از 24 سال کل جامعه ایران را بااعمال و رفتارشان به انقلابی معتاد کردند که نه قرص های آسپرین رفرندام زای شما دردی از این معتاد را دوا خواهد کرد و نه مردم را با گل پرانی های شما به قد و قواره خانم شیرین عبادی از هجوم سنگباران ها وگلوله ها و طنابهای دار نجات خواهد داد.

در انقلاب بهمن 57 مردم ایران یکبار این شعار را در گوش ناشنوای شمایان و تمامی رفرندامیان سابق فرو کردند که پاسخ گلوله گل نیست.

و شاعران در شعر هایشان سرودند که گل را گلوله و گلوله را گل پاسخی کور است.

 

به تمامی رفرندامیان!

اگر دوائی برای درد معتادان انقلاب یعنی مردم ایران ندارید با ریختن زقوم رفرندام به حلق مردم ستمکشیده و آماده انقلاب جز مرگ زود رس  دست آوردی کسب نخواهید کرد.

 حامیان و مداحان درگاه قشریگری مذهبی  نظیر شیرین عبادی  را بجای پزشک به بیماران معتاد معرفی کردن بر درد کودکان خیابانی و مردم ایران بیش از پیش خواهد افزود.  

سکوت  بعضی ها بر رفرندامتان صد بار بیشتر شرف دارد. اگر دوائی در دسترس ندارید از ریختن زهر در حلقوم مردم خود داری کنید. اگر کودکی قرار است از بطن انسانی زائیده شود نام آن کودک تنها انسان است و نه هیچ چیز دیگر.

اگر قرار است  پروسه حرکت دیالکتیکی پدیده از حالتی به حالتی برتر و بهتر تغیر حالت بدهد نام فرزند زاده شده از بطن این حرکت دیالکتیکی انقلاب  نام دارد و  نه رفرندام.

طرح رفرندام از طرف مجاهدین از موضع ضعف.

 

اگر مجاهدین و شورا هنوز تمام امکانات ارتش را در دست داشتند و هیچ چیز تغییر نکرده بود و مبارزات قهری سر جای خود باقی بود و رفرندام طرح میگشت ، مجاهدین به یک گرایش براست مقطعی و اپورتونیستی تن داده بودند

و آن گرایش در حضور حاضر ارتش و مبارزات قهری تاکتیک نامیده میشد.

 

اما طرح رفروندام در شرایطی که ارتش در حال حاضر خلع سلاح گشته و مبارزان ارتش آزادیبخش را  به کنوانسیون های ژنو و اسرای جنگی ودولتهای اشغالگر ارجاع میدهند و کشور های اروپائی چپ و راست دادگاه تشکیل میدهند و حکم اخراج و توقیف اموال صادر میکنند اگر معتقد شویم که غرب و سیاست هایش در حمایت از سرنگونی و انقلاب عمل خواهد کرد راهی عبث پیموده ایم.

 

آقای محمد رضا روحانی در مصاحبه با سیمای آزادی تاریخ 26 دسامبر 2003 رو به طرف حسابهای خارجی رژیم بطور ضمنی میگوید که اگر وارد میدان نشوید و به حمایت شورا و برکناری رژیم اقدام نکنید خطر انقلاب و رادیکالیزه شدن جامعه را پیش رو دارید. و سپس اضافه میکند که ما ( یعنی شورا) پیش گیرنده حرکت رادیکال جامعه هستیم. بسی پر حرفی.

 

آقای روحانی فراموش کرده اند که دیپلماسی ضد انقلابی جبهه ملی را جوانان دهه 40 با خدا حافظی تاریخی از بند و بست با بالا  و سرکوب انقلاب و انقلابیون در پائین  پشت سر گذارده اند.

 و آقای نصرالله اسماعیل زاده در همین مصاحبه مردم را به رفرندام دعوت میکند و در نوشتارش که چندی پیش بر روی اینترنت درج میشود متذکر میشود که باید نیروهائی را که بر ضد رفرندام عمل میکنند افشا نمود.

حال شما پیدا کنید مجهول این معما را؟ چه کسانی با رفروندام ضدیت دارند؟

خاتمی و هواداران و جناحهای رژیم که ندارند، شاه و نوادگانش که ضدیت ندارند، هواداران خارجی دوم خرداد که ضدیتی با رفرندام ندارند. اکثریت و حزب توده هم که موافقند. طرف حسابهای خارجی که خودشان برای رفع شر انقلاب بر طبل رفرندام میکوبند، پس  جز نیروهای انقلابی و رادیکال و مردم ایران که انقلاب میخواهند مگر کسی دیگری در صحنه است که با رفرندام ضدیت کند؟ آقای اسماعیل زاده تا میتوانید با این تئوریها ضد انقلابی مردم ایران راافشا بفرمائید!

 آقای اسماعیل زاده بعنوان نیروی مذهبی و آقای روحانی بعنوان نیروی ملی! یعنی نیروی ملی مذهبی درون شورای ملی مقاومت میخواهند برای پیش گیری از امر انقلاب و رادیکالیزه شدن جامعه، رادیکالیزم را بکوبند و انقلاب را با چماق رفرندام ناک اوت کنند، و هواداران اینان با اسب سفید و لیموزین وارد گود میشوند و پرده بکارت میدرند و با صدا در آوردن از دستمال ابریشمی نسق گیری میکنند، آنهم نسق گیری  که لات و لوت های گود های اراذل و اوباش را شرمنده میکند. وسایتهای ملوک الطوایفیشان اولین پایه سکولاریزم یعنی آزادی بیان را بنام نامی قشری گری قلع و قمع میکند.

 

در این جا است که این سئوال پیش می آید. آیا سخنان خانم مریم رجوی وقتی میگوید خطر قشریگری صد بار از بمب اتم افزون تر است با گرایش سکولاریستی این حرف را میزند یا در چنبره ملی مذهبی های درون شورا و رفرندامیان و از موضع ضعف به این نتیجه رسیده است؟

 

آنچه مسلم است این است که  گفته خانم رجوی مربوط به 15 سال گذشته است. در آن زمان بایستی این تئوری بطور جدی و نه فرمالیستی مطرح و پیگیری میشد . طرح مسئله قشریگری صد بار بد تر از بمب اتم در امروز مسئولیت خود مجاهدین را در روان کردن ارزشهای سکولار در دستگاه فکری فلسفی شان صد برابر میکند، واین سئوال را مطرح میکند که پس اگرسیمای آزادی درب های خود را نگشاید و رودخانه غران ارزشهای سکولار را در روابط فرهنگی برای زنان و مردان و در روابط ورزشی برای زنان و ارزشهای سکولار اجتماعی و محدود کردن لات و لوت ها نگشاید با پخش چند بار تنیس زنان و آوردن چند زن بی حجاب به درون تلویزیون به شیره مالی سیاسی بر سر مردم همت گماشته است.

 

اگر خطر فناتیسم مذهبی صد برابر بد تر از بمب اتم است این خطر ابتدا برای مردم ایران صد برابر است و مخاطب خارجی ندارد، پس رواج ارزشهای سکولار صد برابر بیشتر از طریق کمیسیون فر هنگی شورای ملی مقاومت باید صورت گیرد و رادیو مجاهد و روزنامه ها و کانال های ارتباط جمعی باید صد بار بهتر از گذشته سکولاریزم را بعنوان پاد زهر قشریگری مذهبی  مطرح نمایند.

اگر خطر فناتیسم مذهبی صد بار بدتر و خطر ناکتر از بمب اتم است پس شورا ومجاهدین حق ندارند حتی یک اُنس به هواداران فرهنگی / سیاسی این قشریگری مذهبی از مخملباف و دولت آبادی گرفته تا شیرین عبادی و رفرندام که کل جامعه ایران را  به قشریگری مذهبی متوهم میکند متوسل شوند.

 

اگر خطر قشریگری مذهبی صد برابر از بمب اتم بیشتر است اول برای مردم ایران بیشتر است و بعد برای طرف حسابهای خارجی، و بدین ترتیب بایستی جلو پر حرفی های ملیون هوادار جبهه ملی مثل آقای روحانی و هواداران مذهبی مثل اسماعیل زاده  گرفته شود که تیغ را بر روی انقلاب و انقلابیون به نفع ارتجاع شاهی و شیخی وقشریگری رفرمیست از رو نبندند.

 

 آقای مهدی سامع در سیمای آزادی در بحث رفرندام و اینکه آیا رفرندام استراتژی است و یا تاکتیک میگویند من که 35 سال است این کاره هستم نمیدانم استراتژی و تاکتیک یعنی چه ( نقل به مضمون) شما خودتان میخواهید رفرندام را استراتژی بدانید یا  تاکتیک مختارید وتوپ را به زمین مردم پرتاب میکند و جواب روشنی در این مورد نمی دهند.

 

 اگر خطر فناتیسم مذهبی صد بار از بمب اتم برای مردم ایران  در درجه اول خطر ناک تر است شورای ملی مقاومت یک کلاس اکابر برای بزرگسان سیاسی بگذارد و در آنجا درس استراتژی و تاکتیک را یکبار دیگر مرور کنند تا خطر صد بار بیشتر فناتیسم مذهبی برای سکولار ها در تبیین نتیجه رفرندام به نفع  رفرمیستها و قشریون مذهبی باز گشائی گردد.

 

و در انتها اگر خطر قشریگری مذهبی در عمل صد ها بار از خطر بمب اتم بیشتر است باید به اعضای شورا بیاموزید که نمی توان در سایت های سیاسی وابسته به شورا و شورائیان رادیکالیزم و سکولاریسم را سانسور کرد و نیروهای مبارز ضد رژیم را خطر ناکتر از تروریست های رژیم لقب داد و در قبال این اراجیف به نفع لات و لوت های مذهبی هوادار رفرندام با سکوت خود آب به جوی قشریگری و بنیادگرائی ریخت و برای خفه کردن صدای مخالفین رفرندام با کثیف ترین عناوین قشری مذهبی نرینه مرد سالار خود را از پائین تنه در جلو آزادیخواهان بدار آویخت.

زیرا خطر بنیادگرائی و قشریگری مذهبی همان طور که خانم مریم رجوی ذکر کرد صد ها بار از خطر بمب اتم خطر ناک تر است.

 

نوید اخگر

تاریخ  27 دسامبر سال 2003 میلادی     سوئد   استکهلم