اصلاح طلبان غیر قلابی و انقلابیون قلابی

نوید اخگر

Nawid_Akhgar@hotmail.com

تبدیل چی به چی؟

پول شوئی و سیستم شوئی!

 

در سیستم های اقتصادی نا کارآمد و عقب مانده  مانند نظام پولی و مالی جمهوری اسلامی ، تمامی دزدیها و چپاولهای مالی که با انباشت سر مایه های بی حساب و کتاب پیوند ناگسستنی دارد توسط یک سیستم مافیائی و کانگستری  دیگر بنام پول شوئی های کثیف انجام میگیرد.

یعنی اینکه پولهائی که در اساس شیره جان ملت هاست و در دست تعداد دزد و غارتگر جمع شده پول شوئی شده و مجددا وارد بازار خرید و فروش ارز و تبادلات اقتصادی  داخلی و بین المللی و استثمار توده ها میگردد.

شستن دستان خون آلود یک رژیم چگونه صورت میگیرد و چگونه رژیم خونخوار مجددا وارد بازار داخلی و بین المللی میگردد و مشروعیت میآبد؟

 

25 سال ترور ، 25 سال کشتار ، 25 سال شکنجه و اعدام و دست و پا بردیدن، 25 سال سنگسار و حتک نوامیس مردم، 25 سال رساندن جامعه به رتبه اول در جهان برای مصرف مواد مخدر و فرار مغز ها ، 25 سال دزدی و چپاول واز بین بردن حرث و نسل ایران و ایرانی و گسترش تروریزم بین المللی ، 25 سال کشتار بهترین فرزندان مردم  و قلع و قمع انقلابیون و روشنفکران ، 25 سال  سرکوب فرهنگیان و قتلهای زنجیره ای و حتک حرمت نویسندگان و شعرا و هنرمندان مردمی ایران ، 25 سال اجرای سیاست های ضد ملی و ضد فرهنگی توسط فرهنگ ورزان! مزدور داخلی و  خارجی و صد ها وووووو دیگر با یستی همانند پولهای کثیف با یک سیستم دیگر شسته شود تا مجددا قابل مصرف گردد ، و بتواند در بازار سیاست یکبار دیگر مورد استفاده قرار گیرد، آن سیستم کدام است؟

 

در گذشته رژیم مدعی بود که سیستم استحاله جوئی و مدره نمائی های حجت الاسلام  رفسنجانی همان سیستم پول شوئی کثیف است که میتواند روی تمامی فجایع بر سر مردم آمده را بپوشاند و رژیم خونخوار را مجددا وارد بازار سیاست داخلی و بین المللی گرداند.

 

 شاخصه هایی نظیر شلوار جین صبیه آقای رفسنجانی و شنای کرال و قورباغه خانم فائزه  و یا دوچرخه سواری های شمال شهری ایشان کلیه مصائب دامنگیر جامعه را  در زیر شلوار جین این عفیفه نجیبه مخفی مینمود و  با دست و پا زدنهای کرال و شنای قورباغه این بانوی دوچرخه  سوار میشد چهره کثیف و خون آلود رژیم را مجددا شتشو داد و دوباره آنرا وارد بازار داخلی و بین المللی کرد، رفت و آمد  نویسندگان و هنرمندان عهد رفسنجانی به خارج و داخل و ادامه آن در دوران خاتمی و حمایت از خط دیالوگ انتقادی غرب به این سیستم شوئی کثیف ضد انقلابی کمک شایانی میرساند و نیز همزمان زمینه را برای اصلاح گرایان غیر قلابی! بزعم اکثریت و حزب توده آماده نمود.

 

 25 سال کوشش برای صدور تروریزم و کشور گشائی  از آفریقا تا آسیا تا امریکای جنوبی تا اروپا و امریکا و فتح قدس از راه کربلا بایستی وارد سیستم تصفیه خانه ملا های اصلاحاتچی قلابی بشود تا بتواند مجددا وارد بازار سیاست داخلی و بین المللی گردد.

 

شاخصه های عصر اصلاحات خاتمی هم تبدیل قبا و ردای سیاه ملا محمد خاتمی به قبا و ردای سفید و پس رفتن سه چهار سانتیمتر لچک زنان محجبه و سفر های هندو اروپائی پرزیدنت محبوب و عکس انداختن با خبرنگاران خوش بر و روی مکشفه بود که آب از لب و لوچه اصلاحات! سرازیر میکرد.

 شاخصه های عصر اصلاحات در روابط داخلی منوط میشد به فرهنگ ورزان خود فروخته و ضد مردمی نظیر بهنود ها و کردوانی ها و سرکوهی ها و معروفی ها و دولت آبادی ها و شیرین عبادی ها و  مهرانگیز کار ها و شمس الواعظین ها و رئیس دانا ها.

 

 این سیستم اصلاحی  برای کانون نویسندگان داخل و خارج کاها قدرت مانور چند آروغ قبل از دستور را در نشریات اصلاحی مورد هجمه قرار نگرفته ولی فقیه  فراهم میآورد.

 

بهر حال دوران مدره نمائی و استحاله بازی رفسنجانی پس از 8 سال استیلای مغول وار این خاندان به پایان رسید و اصلاحات شیخ محمد خاتمی  با توجه به این که در خفا به سلاح سنگین اتمی  نیز مجهز گشته بود نتوانست کاری از پیش ببرد و بوی تعفن لاشه دوم خرداد بر روی دست هواداران خارجی و داخلی سنگینی میکرد که ناگاه کمیته صلح نوبل وارد یک سیستم شوئی و پول شوئی کثیف دیگر گشت.

 

شاخصه های ملموس دوران بعد ازخاتمی  دیگر دوچرخه سواری صبیه شیخ مدره نما و یا شنای کرال و قورباغه و شلوار جین نبود، شاخصه های دوران بعد از خاتمی قبا و ردای سفید و فشار انگشت سبابه پرزیدنت محبوب به خال خوشگل لپشان از زور خجالت در هنگام عکس گرفتن در کنار یک زن مکشفه اروپائی هم نبود. نه صحبت از چهار سانتیمتر لغزیدن لچک به عقب بود و نه  صحبت از کم شوئی و دیر شوئی دستان خون آلود 25 ساله دیکتاتوری تروریستی مذهبی در کار بود.

اینبار شاخصه هائی با کار کرد های بالای دیپلماتیک به میدان آمده بود که اگر قرار است بشوید خوب بشوید و همه چیز را با هم بشوید.

 

هم رژیم را بشوید و هم اپوزیسیون رژیم را بشوید، و با هم همه را یکجا بشوید و با شعار همه با هم ، همه را یکجا وارد بازار سیاست داخلی و بین المللی نماید. برای این کار میبایستی  شورای ملی مقاومت و مجاهدین و چریکهای فدائی را با دست یک سوسیالیست انقلابی و حلقه های  گل بدیدار یک اصلاح طلب غیر قلابی کسیل داشت.

 

آری ! شاخصه دوران بعد از خاتمی با یک جهش کیفی لچک اسلامی را فقط در خارج کشور و نه در داخل به کناری پرت نموده و با جلوه لب سرخکی تو دل برو! و مکشفه!، برای دلربائی از عمو سام و اتحادیه  پول پرست اروپائی البته با سن و سال مادر فولاد زره به میدان فرستاده بود.

 

و از نویسندگانی چون بنده که 25 سال در نفی کانونهای نویسندگان! داخل و خارج قلم فرسائی کرده بودم و در افشای دولت آبادیها و گلشیریها و سرکوهی ها و همکاری آنان با از ما بهتران وزارتی و دول اروپائی خون ها خورده بودم میخواست که در حمایت از عضوی از همین کانون نویسندگان داخل که در چهار چوب قانون اساسی ولی فقیه به امر مهم فرهنگ کشی مشغول است و در ترغیب آقای مهدی سامع هنگام آویز کردن تاج گل بر پیکر این لب سرخک اصلاحاتچی مورد پسند طرف حسابهای خارجی بشکن بزنم و آواز شیرین شیرینم را همراه با گروه کُر اکثریتی/ توده ای / سلطنت طلب و بانوان کمیسیون شورا و دبیرخانه محترمه ونیز در کنار خانم اشراقی بانوی اول ایران! و زوجه محترمه شیخ محمد خاتمی و اعضای هیئت دولت زمزمه بفرمایم.

 تعریف بی عدالتی سیاسی را شنیده بودیم ولی نه تا به این حد.

رژیم و استعمار عزم جزم کرده بود که همه را با هم ببرد ولی پروژه شکست خورد.

من قبل از حمله امریکا به عراق در نامه ای به مسعود نوشتم که مرا به نزد خود بخوان میخواهم همراه تو در کنار عزیزانم جان بجان تسلیم آفرین کنم، جواب مقاومت به من چه بود؟ بیا با ما به گردن اعضای کانون نویسندگانی که 25 سال بر علیه شان جنگیدی بعنوان اصلاحاتچیان غیر قلابی تاج گل نثار کنیم؟ بیعدالتی سیاسی را اگر من نفهمیدم شما برای من تعریف کنید.

  سال سرکوب کودکان خیابانی و دختران خانه های عفاف در زیر سیاست پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید، و امروز پس از 25 سال کشف اصلاح طلبان غیر قلابی توسط انقلابیون قلابی و نثار تاج گلهای اولترا انقلابی! بر کشف حجاب لب سرخک اصلاحاتچی برای خوش آمد عمو سام ومهر تائید کوبیدن بر جوهر صلح دوستی رژیم جنگ طلب ضد بشری و ضد ایرانی جمهوری اسلامی.

 

 25 سال پای کوبیدن خلق قهرمان ایران با رهبران اپوزیسیونی که ذره ای از شعار سرنگونی ، سرنگونی ، سرنگونی کوتاه نمی آمدند و در پائین ترین سقف مبارزاتی یک انتخابات آزاد با شرکت کلیه نیروهای اپوزیسیون را می طلبیدند تا تخلیه سنگر به سنگر این خواست های انقلابی و طرح شعار رفرندام بدون حضور نیروهای اپوزیسیون برای رژیمی که مردم ایران 25 سال است به آن نه گفته اند در دستور کار قرار گرفت. و برای وقت کشی برای رژیم تا حصول بمب اتم رفرندام بجای انتخابات آزاد بفرموده از ما بهتران در دستور کار قرار میگیرد.

 25 سال کشتار و دست و پا بریدن و سرکوب و تروریزم توسط سپاه پاسدارانی که  به سلاح اتمی نیز مجهز گشته  و دهها ارگان سرکوب برای پا برجائی حکومت ننگین خویش  استوار کرده اگر نفی رفرندام نیست پس چیست؟

 اگر در زیر این حکومت ترور 25 سال است که زنان ومردان ایران دارند در زیر محکمات دینی که  بر سر و بر ذهن آنان  کشیده شده  جان میدهند و خود سوزی میکنند و کشتار میشوند و شلاق میخورند،اگر این همه فجایع نه گفتن به این رژیم و نفی رفرندام نیست پس چیست؟ مردم به رفرندام بیایند که چه بگویند؟ بگویند که 30 در صد خمینی را میخواهیم و 60 در صد رضا پهلوی را ؟ مردم نه تاریخی خود را به رفرندام داده اند، رفرندام بی رفراندام ، سرنگونی ، سرنگونی ، سرنگونی، آنهم با سازماندهی و بسیج توده ای برای انقلاب و نه هیچ چیز دیگر.

 

اینبار سپاه پاسداران  باید به سلاحی سنگین تر مجهز میگشت تا بتواند با رویاروئی با کودکان خیابانی و دختران خانه های عفاف و جمع کردن جنبش آزادیخواهی مردم ایران از توی خیابانها و نفی مبارزات قهر آمیز توده ای همچنانکه خانم عبادی در عرایض اخیرشان ابراز فرموده بودند و تشکر از مجلس ششم که به گفته خانم عبادی " از آغاز مشروطیت تا کنون این تنها مجلس دوره ششم بوده که خانه ملت نام گرفته است." را وارد کارزار جدید نماید.

 

بهتر بود خانم عبادی قبل از چنین اظهاراتی  در مورد مجلس ششم که با یک چوب ولی فقیه تمام نمایندگانش مانند مرغ کورچ سینه بر زمین میکشیدند  نظری به گفته های نمایندگان همین مجلس ششم بیافکند و بعد آنرا خانه ملت از آغاز جنبش مشروطیت تا کنون قلمداد بفرمایند.

 

خانم شیرین عبادی بایستی توجه مینمودند که اکثریت نمایندگان همین مجلس ششم معتقد بودند  و هستند که مجلس ششم بی بو و بی خاصیت ترین مجلسی بوده که تا بحال تاریخ اسلامی بخود دیده است دلیل آنهم بسیار ساده است و آن شکست پروژه اصلاحات ! خاتمی بوده و جلو گیر و سر کوب کننده همین اصلاحات! به گفته خود نمایندگان مجلس شلاق قضائی و سیاسی ولی فقیه بوده که دائما بر پیکر این مجلسیان  فرود میآمده است.

حال مردم ایران باید قضاوت کنند که وقتی خانم عبادی مجلسی شکست خورده  و مزدوری را خانه ملت از آغاز جنبش مشروطیت تا بحال قلمداد میکنند چرا نباید چماق سرکوب را قوی تر و مجهز تر از قبل در دست ولی فقیه با ذوق و صلح طلب و سپاه پاسداران قرار دهند و غیر مستقیم در سرکوب مردم متذکر نشوند که:

" زمان تغیر خشونت آمیز نظام در جهان بسر آمده، شیوه سرنگون کردن رژیم ها با توسل به خشونت متعلق به قرون گذشته است، رفتن مردم به خیابانها، شکستن پنجره و آتش زدن ها و گاه کشتن ها ( یعنی گرفتن حق  مردم مربوط به قرون گذشته است تاکید از من است) چیزی را تغیر نمی دهد، فقط عده ای بزندان می افتند."

 

خانم عبادی!

 خوشا آن زندان و خوشا آن شلاق که برای حقوق مردم قیام میکند و با دریدن پرده های استبداد و استعمار مهر باطل بر گفتار سخیف ضد انقلابی افرادی چون شما که عضویت در کانون نویسندگان را یدک میکشید میکوبد.

آقای حسین صالحی!

به نظر شما حبیب رضائی  که سهل است آیا مسعود رجوی هم به خود این اجازه را میدهد که قبل از عذر خواهی از مردم در زنجیر ایران در حمایت های بی شائبه ای که بر پای این خانم برای مجهز کردن رژیم   تروریستی جمهوری اسلامی به سلاح صلح همپای مواضع اکثریت ریختند، حتی نیم نگاهی در چشم افرادی نظیر من که دنیائی عشق را نثارش کردیم بیندازد؟ آیا کف زدن برای پروژه صلح خواهی رژیم تروریستی نفی افشا گری های سایتهای نطنز و اراک نبود که مردم ایران با جان مایه خود و رساندن خبرش به مجاهدین افشا کرده بودند؟

 

 مگر تحلیل اکثریت در عرض 25 سال از رژیم چه بود که بدین گونه توسط مجاهدین و شورا کوبیده میشد؟ مگر اکثریت نمی گفت که اصلاحات توسط اصلاحات گران غیر قلابی به پیش خواهد رفت؟

شما به من بفرمائید که موضع اخیر شورا با این موضع اکثریت و گفتار آقای سامع در غیر قلابی خواندن خانم شیرین عبادی  چه فرقی با  مواضع اکثریت  دارد که هم خانم رجوی و هم دبیر خانه شورا به حمایت از جایزه صلح نوبل برخاسته اند.

 

دلم بدرد میآید وقتی میبینم شاعری مثل خانم صدیقه در کنسرت آلمان شعر میخواند و دولت آلمان قصد اخراج وی را دارد. من در آن کنسرت نبودم ولی وقتی از تلویزیون این صحنه را دیدم به حال او و هر آن شاعر و نویسنده مردمی ضد رژیم بی محابا اشک ریختم.

 

مگر همین خانم صدیقه و صدیقه های نظیر ایشان نبودند که در کنار آقای هزار خانی مسئولیت نشریه ایران زمینی را بر عهده داشتند که در حمایت از مخملباف و دولت آبادی و گروه کثیری از همپیمانان فرهنگی ارتجاع روز و شب اکثر صفحات فرهنگی خود را در اختیار آنان و کارهایشان قرار میدادند؟ و کلامی در حمایت از افرادی نظیر من که در زیر ضرب ارتجاع و استعمار بند از بندمان جدا میگشت حتی در دادگاههای فرمایشی کلامی درج نمی کردند؟

 

 مگر همین سیاست نبود که کار را تا اخراج صدیقه ها به پیش راند؟ هنوز بعد از اخراج صدیقه ها هم به این نتیجه نرسیدیم که حمایت از اعضای منحرف کانون نویسندگان داخل آبی برای صدیقه ها گرم نمی کند؟ چرا تاج گل بر پیکر صدیقه ها نثار نمی کنید که عمری را در زیرزجر و فلاکت این رژیم بسر بردند و اکنون هم باید همچون رحیم خدابنده ها و قصام ها عمری دیگر را در زیر شکنجه های جگر سوز آخوند های وطن فروش و جلاد بسر ببرند و در انظار بین المللی تحقیر و توهین شوند؟

 

 زنده باد مادر دلیر شهید ندا که حد اقل یک دسته گل تقدیم صدیقه این شاعره انقلابی نمود. در حمایت از صدیقه ها و رحیم خدابنده ها با تمام توان تا جان در بدن دارم از کوشش باز نمی ایستم و در اکثر ملاقاتهای دیپلماتیک و فرهنگیم فریاد صدیقه ها را به گوش جهانیان رسانیده و باز هم خواهم رساند. هرچند صدیقه ها قلمی در حمایت من در زمانی که میبایست بردارند برنداشتند.

 

آقای صالحی! آیا به نظر شما بهتر است که من هم همچون تمامی اعضای مجاهدین و شورا خناق بگیرم و سکوت کنم؟ آیا تصور میکنید که کار ها درست میشود؟  و ترس ما هم بایستی  از سایت آخوند های اطلاعاتی دیده بان که هر انسان دبستانی میداند اینها چه کسانی هستند باشد؟

 

از کوره دهات ایران نزدیکانم تلفنی با من تماس گرفته اند و میگویند که به گفته سایت دیده بان در نشریات داخل نوشته اند که نوید اخگر همکار اسرائیل و سخنگوی مجاهدین است.

 

 مگر انبوهی از این اراجیف اطلاعاتی را تا بحال در معرض دید شما قرار نداده ام، تصور نفرمائید که مردم ایران نمی دانند که این نوع خزعبلات از حلقوم کثیف چه کسانی ترشح میشود، امروز باید معتقد بود که عصر آگاهی توده هاست ، عصر آگاهی توده هائی که نه پشیزی برای مهملات ضد انقلابی شیرین عبادی ها قائل هستند و نه تره برای مزخرف گوئی های سایتهای اطلاعاتی آخوند ضد بشر یونسی خورد میکنند.

 

چرا شورا و مجاهدین در مورد موضع گیریهای اخیر ضد مردمی و ضد انقلابی شیرین عبادی سکوت میکنند؟  آیا موضع گیریهائی که مستقیما سرکوب مردم را تئوریزه میکند جوابش سکوت است ؟ جوابش حلقه گل است؟ جوابش در بردن لب سرخک اصلاحاتچی با تز اصلاحاتچی غیر قلابی از زیر ضرب اپوزیسیون مترقی و رادیکال است؟ جوابش حمایت خانم رجوی و دبیر خانه شوراست؟ جوابش کف زدن کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت است؟ یا جوابش توهین و تحقیر  و بی حرمتی و سانسور من است که بوسیله سایتها و اعضای شورای ملی مقاومت اعمال میشود؟ مگر هر سکه دو رو ندارد؟ اگر یکطرفش حمایت است آنطرفش سرکوب و توهین و بی حرمتی است، آیا شورا و مجاهدین در این تقسیمات سهم انقلاب را عوضی به جیب ضد انقلاب نریختند؟ و سهم ما را با نثار تاج گل بر پیکر اصلاحاتچی غیر قلابی آویز نکردند.

 درود بر شرف مادر شهید خلق ایران ندا که در کنسرت آلمان تیر را به خال کوبید و حرمت گل را در آغوش گل نگه داشت و نام گل را به زیور متعفن اصلاحات نیآلود.

 

اگر سایت وزارت اطلاعات به این نتیجه رسیده که با تیغ دو پهلو به من و عزیزان مبارزم بتازد آیا سایتهای وابسته به شورای ملی مقاومت ومجاهدین بهتر از سایت دیدبان  در تحقیر و توهین و ملقب کردن من به القاب خطرناک تر از تروریست های رژیم عمل میکنند و کرده اند؟

 سایت همبستگی را قاطی سایتهای وابسته نکنید زیرا آقای شمس بار ها تذکر داده اند که سایت همبستگی یک سایت مستقل است ، ولی اگر از نقد های  فرهنگی / سیاسی من ناراحت میشوید و تمام اعمال و رفتار خود و وابستگان به شورا و مجاهدین را هم از صدر تا ذیل تائید میفرمائید میتوانید به سایت همبستگی هم دستور تشکیلاتی بدهید که همچون سایت ایران ملوک الطوایفی بنده را سانسور بفرمایند و لقب خطرناک تر از تروریست های رژیم را بر من بچسبانند.

و آقای شمس این مبارز کوشا و ساعی را هم که این چنین از وقت و زندگی خود برای آگاهی دادن به مردم مایه میگذارد به زیر سئوال ببرید.

 

آخر عشق کجا و تعریف عشق و عاشقی کجا و سکوت و پا دادن به این سکوت و تائید کشتار مردم و تئوریزه کردن آن کجا؟ چرا شورا و مجاهدین در مقابل این اراجیف خانم عبادی موضع نمی گیرند و دست شما را برای موضع گیری بر علیه من باز میگذارند؟ ایا دلتان از موضع گیریهائی بسا دوستانه تر از این برعلیه من بدرد نمی آید؟

 

مگر این اولین باریست که سایتهای رژیم بر علیه من و از گفتار من و تیغ کشیدن بر علیه من استفاده کرده اند ؟ مگر همین سایتها و همین روزنامه هااز اول قیام تا بحال کجا در ضربه زدن به من کم گذاشته اند که حالا پس از 25 سال متوجه  اراجیف وزارت اطلاعات گشته اید؟ و بجای محکوم کردن سیاست های ضد انقلابی شورا و موضع گیری بر علیه آن با لحنی دیگر بنده را موضوع بحث قرار داده اید؟

مطمئن باشید نه بیحرمتی های غیر سیاسی بعضی ها بر علیه من و نه تعریف و تمجید های شما کوچکترین تزلزلی در من برای ادامه اهدافم که در طی 25 سال به تنهائی پیموده ام ایجاد نخواهد نمود.

 

یکی از اعضای مجاهدین ( اکبر) روزی پس از ساعتها صبحت با خلوص نیت گفت:" نوید جان! این راه را باید تنها طی کنی با تمامی مشقاتش."

برای من نفرین ها و آفرین ها بیثمر است ، بگذارید تمامی شهابهای آسمان بر سرم ببارند تا ببینید که جوهر عشق اگر واقعا عشق باشد چگونه از خاکستر خود دوباره پر خواهد کشید. عشق به توده ها و عشق به انقلاب با زور بوق در رگهای ما جاری نگشته که با زور تهدید و شانتاژو کلمات قربانت گردم و فدایت شوم خارج شود.

 

سالهای قبل وقتی پس از مرگ زنده یادشاملو مسعود مجددا اعلام کرد که شاعر شاعران  در گذشت در نقدی 17 صفحه ای بر او تاختم و این حرکت و موضع گیری غیر اصولی را محکوم کردم، زیرا مسعود میتوانست بگوید شاملو شاعر بزرگ ایران در گذشت ، ولی شاعر شاعران در زمانی که شاملو مبارزه مسلحانه را نفی کرده بود و بر 30 خرداد پشت کرده بود و در راستای آمد و شد های دیپلماتیک در کنار دولت آبادیها قرار میگرفت ، نشاندن او بر روی سر سعید سلطانپور و بر سر ادبیات انقلابی کار یک رهبر سیاسی نظیر مسعود نبود.

 

زیرا اگر من بعنوان یک فرد فرهنگی در زمان مرگ مهندس بازرگان عنوان میکردم که بازرگان بعنوان رهبر رهبران سیاسی ایران در گذشت به یک شعار استراتژیک سیاسی متوصل شده بودم و تمامی ارزشهای مبارزاتی خلقی را بدینسان مردود میشمردم، و این کاری بود غیر اصولی و ضد پرنسیپ های انقلابی.

 آری آنروز و روزهای پیش از آن من به مسعود تاختم زیرا نمی خواستم شاهد مرگ عشقی باشم که با خون و رنج هزاران هزار از بهترین عزیزانم بدست آمده بود.

 

من مسئله شخصی با هیچ اشغال کله غیر سیاسی که خود را عضو و یا حامی شورا و مجاهدین بداند نداشتم و ندارم ولی حیا از یک عذر خواهی خشک و خالی که به جایش انبوه بی حرمتی های سیاسی را شاهدش بوده ام.

 

آقای  صالحی !

این وظیفه من نیست که دنبال افراد سیاسی و رفیق حبیب رضائی بدوم و تقاضای روشن شدن مواضعشان را بکنم، مردم ایران کور نیستند و نفهم و عقب افتاده و پپو هم نیستند، که ندانند در اطرافشان چه میگذرد.

 هواداران شورا ومجاهدین با ایمیل های فراوان و اظهار ناراحتی حتی از برخورد های شخصی بمن که از طرف اعضای شورا و مجاهدین صورت گرفته اظهار نارضایتی کرده اند و من دم بر نیاورده ام و تمام این موضع گیریها نابجای افراد را نیز اعضای شورا باخبرند.

 

 به تمامی رفقا و دوستانی هم که خواستند در حمایت از من به مقاومت و مجاهدین بتازند گفته و میگویم هر که در حمایت من قلمی بر علیه مقاومت تیز کند اولین جواب را از شخص من دریافت خواهد کرد و جهان شاهد است که حتی یک نمونه بیحرمتی در این زمینه بر علیه مقاومت  نداشته ایم. ولی تحلیل حق من است و جواب به آن حق مجاهدین و شوراست که با نام حقوقی و حقیقی در رد و یا تائید مواضع من قلم فرسائی کنند.

 

 چندی پیش که یکی از اعضای شورا رسما پس از چند ماه دست بسر کردن من گفت :  " من دیگر پایم را از این مسائل بیرون کشیدم."

 

همین عضو شورا در یک نشست خانوادگی مورد عتاب دختر دلیرش قرار میگیرد که بوی در حضور دیگران میگوید :" باید از نوید اخگر رسما عذر خواهی کنید" و خود این عضو شورا و میهمانانشان یکصدا در تائید گفتار این شیر دختر مبارز که اغلب بعنوان نماینده مقاومت پیچیده ترین ارتباطات دیپلماتیک و مطبوعاتی را انجام میدهد تک به تک صحبت میکنند. از این نمونه ها تا دلتان بخواهد آقای صالحی فراوان است بدین خاطر میگویم که ملاک را سایت و مطبوعات رژیم که از صبح تا شب در دشمنی با مقاومت و من حرف میزنند کسی ارزشی قائل نیست.

بله دوست من شورا زمان داشت که مسائل سیاسی را توضیح دهد و از بی حرمتی های گسترده که بر روی من  همپای وزارت اطلاعات آتش باز کرده بود جلو گیری کند ولی نکرد.

 شورا و مجاهدین زمان داشتند که به رد اراجیف شیرین عبادی برخیزند ولی نکردند و میدانم چرا نکردند.

آنچه  فضیحت بود بر من گفتند و هر آنچه تاج گل بود بر خانم شیرین عبادی نثار کردند.

 دوست عزیز آقای صالحی!

 چه باک که جهان دوباره و ده باره و صد باره به سانسورمن و ما برخیزد، اگرحرف من و ما حق است مطمئن باشید که راه خود را باز خواهد کرد حتی اگر با نفوذ از کوچکترین روزنه ها  در عصر اینفورماتیک و اطلاعات باشد، بر خلاف گفته شما تمامی سایتهای مترقی اپوزیسیون بلا استثنا به درج مطالب فرهنگی و سیاسی من در طی این سالها اشتغال داشته اند به غیر از سایتهای شورای ملی مقاومت و مجاهدین ، از این بابت از کلیه این سایتها که تعدادشان  بیش از چند دو جین است سپاسگزارم، با توجه به اینکه اگر سایتی شائبه همکاری که سهل است حتی گرایش به  رژیم را داشته باشد نه برایش مطلبی ارسال میشود و نه حق دارند کار های من را لینک کنند و این موضوع کتبا به سایتهائی نیز تذکر داده شده است.

تقاضای من از شما و اعضای دیگر مجاهدین اینستکه بجای پرداختن بمن به شیرین عبادی و نفی اصلاحات و حمایت از انقلاب بپردازید و در حمایت از صدیقه ها آستین همت بالا بزنید.

 

نوید اخگر

25 اکتبر سال 2003 میلادی          سوئد    استکهلم