پویان انصاری در نگاهت، چه خُفته بود؟
ندا، ای ستاره ای که با خون خود در اوج نا امیدی جرقه ای بودی در دامن ِ سیاه شب ندا ، ای سمبُل ِ مبارزه در نگاهت، چه خُفته بود؟ بر لبانت، چه نغمه ای زمزمه بود؟
می دانم نگاهت سرشار از عشق و محبت بود
ولی کینه و نفرت، به دشمنان میهن ات در آن نمایان بود
نگاهت سرشار از غرور و مقاومت نگاهم شرمسار، از نبودنم در کنارت
ندا ، من رأی ندام که پس بگیرم ولی قسم به خون ِ سُرخ ات ایران را با چنگ و دندان هم شده از قاتلانت پس می گیرم .
سه شنبه 2 تیر 1388 - استکهلم
|