ببخشيد!

 نوشابه اميري

وقتي مي شود نويسندگان وانديشمندان يك مملكت راباتزريق يك آمپول؛ يا درحبس و يا درخانه ازبين برد وجوابي هم نداد؛ چرا بايد گفت ببخشيد؟

قراربود مراسم يادبود سياوش كسرايي شاعر بزرگ ايرا ن كه در غربت جان سپرد ؛ در تهران برگزار شود. در مسجد رضا. همه جور آدمي آن جا بود. از راست تاچپ. شاعري مرده بود آخر. به روال سال هاي اخير آن مراسم به هم ريخته شد و باز هم بسان سال هاي اخير توسط گروه هاي” خودجوش“ فشار.جماعت را بازنجير مي زدند و مي تاراندند.وطبعا نه در سكوت. چرخاندن زنجير؛ چاشني ناسزا و دشنام رانيز داشت؛ والبته به سبك خودجوشان. يكي در آن ميان دادمي زد: آقايون چپي ؛ ببخشين ؛ مجلس تعطيله . بفرمايين. بقيه زنجيرها را مي چرخاندند ومي گفتند : هري
در همين حيص وبيص ؛ پيرمردي سپيدموي كه اندوه همه داستان هاي اين چنيني بر سرتاپايش حك شده بود ومي ديدي جاي همه زخم هاي تاريخ معاصر ايران رابر روح وجانش؛ ايستادو گفت : آقايان ؛ من ازشما متشكرم. دراين سال ها اين اولين باراست كه وقتي مارامي زنند مي گويند ببخشيد.بعد هم سردرجبين فروبردو رفت.
واين داستان از آن رو آوردم تادرباب همين كلمه ساده چندحرفي ؛ يعني ببخشيد ؛ سخن بگويم. چرااين كلمه درزبان ماحداقل كاربرد رادارد؟ چراگفتن اين كلمه درجاي خود ؛ برايمان اين همه سخت است؟ چراهيچگاه گناهي رامتوجه خودنمي دانيم كه ضرورت گفتن ” ببخشيد “ رادريابيم؟ وچرا تاريخ ماپراز” ببخشيد “ گفتن هاي نابهنگام است؟ يا ببخشيد گفتن هاي اجباري؟
اما درست برعكس ؛ اينجا- جايي كه خانه مانيست وبه هرروي مادرآن بيگانه- ببخشيد گفتن اين اندازه رايج؟. ازببخشيدهاي ساده تاببخشيدهاي قانوني. به اشتباه به هم تنه مي زنند ؛ بانهايت ادب مي گويند : ببخشيد. مي خواهند ازاتوبوس پياده شوند؛ راهشان بسته است ؛ مي گويند : ببخشيد. براي انجام يك كاراداري ساده به آنها مراجعه مي كني ؛ سرشان به ارباب رجوعي ديگرگرم است ؛ مي گويند : ببخشيد.... اين سيررابگيريد وبرسيد به كارهاي مهم تر. دراثرغفلت يك مسئول دو قطار باهم تصادف مي كنند. مي گويند ؛: ببخشيد. البته اين ببخشيد ديگرببخشيد قانوني است. آن مسئول درمراجع قضايي مي گويد ببخشيد وتاوانش راهم مي دهد.بالاترين مقامات اين ممالك مي دانند كه درجاي لازم بايد بگويند ببخشيدوجواب اشتباه خودراهم پس بدهند....خلاصه آنكه اينجا ببخشيدگفتن نيزقاعده دارد وسنت.
اما ما. با اشتباهاتمان جان هزاران انسان درخطر قرار مي گيرد؛ نمي گوييم ببخشيد. درهمين جبهه هاي جنگ تحميلي چه بسا جان هاي عزيز كه از دست رفت برسراشتباهات (نمي خواهم بگويم سوء نيات كه آ ن مقوله ديگريست) كسي نگفت ببخشيد. هواپيماهاي ماسقوط مي كنند وده هاتن كشته مي شوند؛ كسي نمي گويد ببخشيد. چه بازي ها كه بازندگي انسان ها شده است ومي شود وكسي نمي گويد ببخشيد. چه غارتي شده است ومي شود آن بيت المال وكسي نمي گويدببخشيد.كساني بايك سخنراني زمينه انواع خشونت ها را درجامعه فراهم مي آورند ؛ امانمي گويند ببخشيد. و ...
ظاهرا همه هم فكر مي كنيم چرابايد گفت ببخشيد. وقتي مي شود عضو يك دسته وگروه شدو كارت سفيد براي انجام هرعمل غيرقانوني به دست آورد وهيچ جا هم جواب نداد ؛ چرابايدگفت ببخشيد. وقتي مي شود ميلياردها تومان بالاكشيدو بدون دادن يك پاسخ ساده به خانه رفت ؛ چرابايد گفت ببخشيد؟ وقتي مي شود نويسندگان وانديشمندان يك مملكت راباتزريق يك آمپول ؛ يادرحبس و يا درخانه ازبين برد وجوابي هم نداد ؛چرابايد گفت ببخشيد؟ وقتي مي شود جوانان مملكتي راشبانگاه ازتونل چماق ردكردو بابردن نام ائمه آنان راازپنجره خوابگاه هايشان به بيرون پرتاب كردو هيچ جوابي هم نداد چرابايدگفت ببخشيد؟ و....
اما اين وسط آقايان يك چيزرافراموش كرده اند: تاريخ ايران مملو از ببخشيد گفتن هاي نابهنگام است. وقتي آخرين شاه پهلوي باآن قيافه درهم شكسته وشكست خورده درتلويزيون مي گفت ببخشيد ؛ حواسش نبود كه آن ببخشيد ديرهنگام است. و يادمان باشد كه پاسخ ببخشيد هاي ديرهنگام ”خواهش مي كنم “ نيست. باد كه بكاري توفان درو مي كني.