پاسخ به يک ضرورت تاريخی

 

امروز 5 سپتامبر2007دو باره خبر اعدام 21 تن ديگر از هموطنان مان را  شنيدم 17 تن در خراسان و 4 نفر ديگر در شيراز. تا امروز در سال 2007 شد بيش از 450 اعدامی. اين ها جان های واقعی هستند و نه کاغذی که جنايتکاران آخوندی بر سر دار می کشند. روزی نيست که خبری ناگوار از ميهن در بند چشمان مان را پر آب نکند.

 

همين چند روز پيش در ماه مرداديا آگوست 2007 بود که در شهر کلن سمينار سراسری يادمان قتل عام زندانيان سياسی در تابستان 67 را برگزار کرديم، ولی آيا تنها بايد حافظه تاريخی را زنده نگهداشت و يا بايد گذشته را چراغ راه آينده کرد؟ واقعه تاريخی سال 67 اين فاجعه مّلی را بايد هميشه يادمانش را گرامی داشت ولی اين يک حرکت موازی است و بايد از وقوع چنين جناياتی جلوگيری کرد.  بايد از تجارب قربانيان زندان و شکنجه در راستای آزاد سازی زندانيان سياسی استفاده کرد و اقدامات لازم را به عمل آورد.  بيشتر زندانيان امروز ايران به نحوی سياسی هستند. آيا مگر غير از اينست که تمام اين مبارزات در راستای ايجاد يک رژيم انسانی دمکراتيک و مترقّی بوده است؟ آيا هدف تنها در مبارزه و اپوزيسيون بودن خلاصه می شده و يا هدف از مبارزه دست يافتن به قدرت سياسی بطور اخّص جهت احقاق حقوق پايمال شده مردم ايران و بطور اعّم نجات بشريت از متحمّل شدن درد و شکنجه است.  بايد کميته دادخواهی تشکيل شود و از طريق مراجع و دادگاه های بين المللی برای بازماندگان، فرزندان و مادران ستم کشيده تقاضای خسارت کرد تا بلکه قربانيان اين رژيم قرون وسطائی بتوانند به يک شرايط تا حدودی جبران شده دست يابند.

 

تمام اين مصائب در فقدان يک آلترناتيو دمکراتيک و مترّقی ادامه يافته و عدم پاسخ به اين ضرورت تاريخی موج اعدامها و تداوم تحمّل جنايات رژيم جهل و جنون و خرافه را ميّسر ساخته. بعد از 24 سال در اپوزيسيون و تبعيد بودن، جمهوريخواهان صدای سوّم نشست سه روزه در پاريس را ١٣- ١٥ شهريور ١٣٨٣يا٣- ٥ سپتامبر 2004برگزار کردند و مصوباتی ارائه نمودند و شورای هماهنگی تشکيل دادند. منهم به تصوّر اينکه بالاخره اين مبارزان جان برکف راه آزادی و سوسياليسم دوران بلوغ را پست سر نهاده و تصميم گرفته اند در کنار هم با حفظ آرمانهای خود و اختلافات نظری بر بستر تشکيل يک پلاتفرم سياسی و عملی، در چهارچوب جمهوريخواهی دمکراتيک، لائيک و مستقل، از ماندن برای هميشه در اپوزيسيون،  دست برداشته و هژمونی طلبی و خود محوری را به کناری نهاده و چاره کار را يافته، در اين سمينار شرکت کردم.پروسه های کاری تشکيل شد ولی دو باره روز از نو و روزی از نو؛ همان روال هميشگی و در جا زدن ها آغاز شد.

 

 مطلب باقر مرتضوی را در سايت صدای ما با عنوان " چرا با شما جمهوريخواهان دمکرات و لائيک نيستم" به تاريخ  شنبه ۳ شهريور ۱۳۸۶   اوت ۲۰۰۷ خواندم و توجّه من را به مسائل قابل بحث جلب کرد. بايد خدمت ايشان عرض کنم که بله اين تلاش با ريزش ها ادامه داشت تا اينکه نشست سه روزه دوّم از 24 - 26 فوريه 2006 در هانوفر برگزار گرديدو اينبار اينجانب  بر اثر تشويق ديگران به اميد اينکه در راستای شکل گیری آلترناتیو مترقی قدم بر داريم با کانديد شدن خود موافقت کردم و جزو منتخبين شورای هماهنگی نشست سراسری هانوفر شدم. دوست گرامی باقرمرتضوی به نکته مهمّی در زير نويس مطلبشان اشاره کردند که همانا اجرای حضور 50 در صد زنان در ساختار ارگان های اين جنبش می باشد و از همين نظر سعی شد که اين مصوّبه که درکمال تعّجب به سختی تصويب شد! اجرا شود.

 در اين شورا ی هماهنگی، خانمها: ليلا اصلانی، مرجان انصاری، سيمين افشار، نسترن امجدی، و زری عرفانی و آقايون: عباّس عاقلی زاده، اصغر اسلامی، مهرداد درويش پور، جلال شالگونی و شهاب فيضی انتخاب شدند.

 به مرور زمان روال کار دوباره بسوی گذشته و چرخاندن مسير صدای سوّم به جهت صدای اوّل که گويا " اتحاّد جمهوريخواهان " می باشد، سوق داده می شد. حضور عضو سازمان اکثريت، نسترن امجدی و همپالگی هايش گويا هدفی به جز ادغام اين دو طيف جنبش جمهوريخواهان را در سر نداشتند.باز هم مشکلات گذشته عود کرد و اعتراض ها و چوب لای چرخ روند حرکت اساسی و مستقل اين شورا گذاشتن مانع از دست يابی به اهداف نشست پاريس شد. مرجان انصاری و زری عرفانی که حفظ استقلال اين جنبش ؛ مستقل بودن از داشتن هر گونه توّهم به جناحی از رژيم و يا امريکا و موئتلفين، نمی توانستند با اين شورا ادامه همکاری بدهند و از طرفی ديگر، به حضور افرادی از جمله مهری زند و احمد بخردطبع ايراد گرفته می شد و تمايل به وارد شدن اين افراد به شورای هماهنگی وجود نداشت. مرجان انصاری، زری عرفانی، امين بيات که در نشست هانوفر با هزينه کردن انرژی و مالی حضور فيزيکی داشتند، در همراهی با مسعود بحرينی،  مهری زند، احمد بخرد طبع و بهروز سورن از سايت گزارشگران که در آن نشست حضور فيزيکی نداشتند، از اين شورای هماهنگی جدا شدند و خود را شورای هماهنگی مستّقل جمهوريخواهان دمکرات و لائيک ناميدند.

 

بعد از چندی، دوباره نداشتن تولرانس و خود محوری موجب کنارگیری یا ناکارآمدی ياران شورای خود منتخب ج.د.ل.م شد. متاسفانه بعد از 28 سال دربدری و تبعيد هنوز دچار دگم های کوچه پس کوچه های قرن 20 هستيم.

باقر مرتضوی به نکته ای اشاره کرد که ناچارم به اين مطلب اشاره کنم تا بداند که عجيب نيست که  نمی تواند با ج.د.ل. باشد. اين درد ساليان ماست. دوست ما مهری زند اظهار کرد که نمی تواند با مرجان انصاری کار کند، البته فراموش نکنيد که در اين شورای جديد تنها 2 نفر از منتخبين نشست هانوفر بودند، مرجان انصاری و زری عرفانی، در واقع مشروعيت اين شورا با حضور اين دو نفر بود و هردو هم در اعتراض به حضور اکثريت و هم در پذيرفته نشدن مهری زند و احمد بخرد طبع، از شورای قبلی جدا شدند. ولی مهری زند به علت اينکه مرجان انصاری گفته بود در جلسه پالتاکی عمومی نبايد فقط سرود خيلی انقلابی پخش کرد،  از او خوشش نمی آيد و در ضمن همراه با احمد بخرد طبع افراد منتخب شورای نشست هانوفر را به رسميت نمی شناسند! زيرا هردو در اين نشست حضور نداشته اند! و معتقدند که انتخابات توسّط افرادی از اکثريت هم، انجام گرفته. البته پاسخی منطقی به سئوال اينجانب نمی دهند؛ که چرا برای وارد شدن به اين شورا که مورد قبولتان نبوده بسيار تلاش می کرديد و حال که ما از آنها جدا شديم پس چرا نتوانستيد با ديگراعضای اين شورای جديد کنار بيائيد؟

سئوال من اينست که اگر ما نوان نشستن در کنار دوستان را نداشته باشيم چگونه می نوانيم مردم در ايران را به اين جنبش جذب کنيم. آيا ما هنوز با کوله باری از دگمهايمان در حرکت هستيم؟

 

در نهايت با عملکرد های خود محورانه شورای جديد،  موجب ترک دوستان شديم.  قرار بود چند ماه قبل در مورد پيوند جنبش ها از داخل و خارج و همچنين بررسی و جلوگيری از وقوع جنگ محتمل جلسه پالتاکی عمومی برگزار کنيم که حال با تاخير تصميم گرفتند!  محتوای بحث ها در رابطه با بررسی سمينار سراسری قتل عام زندانيان سياسی 67 برگزار شود. درحاليکه در اين مورد وظيفه کميته برگزاری خود اين سمينار است و باندازه کافی هم دراين رابطه صحبت شده و ج.د.ل.م به تصّور بنده بايد در راستای پاگیری و تشکیل آلترناتيو و راهکار های جديد حرکت کنند.

در تماس از داخل ايران فعّالين سياسی و حقوق بشری به خود من تاکيد می کنند که به تنهائی نمی توانند اين بار گران را به سرمنزل مقصود برسانند و به نقش رهبری از اپوزيسيون خارج کشور اشاره دارند. ولی متاسفانه ج.د.ل. به آلترناتيو بودن نظری دلخوش کرده اند و از  مبارزه عملی می گریزند و منتظر هستند تا امريکا رژيم خلافت آخوندی را سرنگون کرده و قدرت سياسی را دو دستی تقديم آنها کند! غافل از اينکه آنوقت بايد حدّاقل نيم قرن ديگر در حالت اپوزيسيون با رژيم بعدی به مبارزه نظری ادامه دهند!

سازمانها و احزاب سياسی در تابلوی اپوزيسيون ايران متاسفانه با عملکرد ها و تحليل های نابخردانه ديگر نمی توانند تقش آلترناتيو رژيم ملاّيان خونخوار را بازی کنند و هر روز شاهد به دار آويخته شدن جوانان اين مرزو بوم هستيم.

راستی چه کسی بايد به اين ضرورت تاريخی پاسخ دهد؟ من به عنوان منتخب شورای هماهنگی نشست دوّم که از افراد حقيقی و يا حقوقی تشکيل شده بود، نمی توانم نا مسئولانه از کنار اين امر خطيرگذر کنم و تا برگزاری نشست مجمع عمومی ديگر بايد به موکّلينم پاسخگو باشم.  آيا وقت آن نرسيده که با پيوند طيف های جنبش آزادی خواهی از جمله؛ جنبش زنان، دانشجويان، کارگران، معلّمان و... به جنبش مادر همانا جنبش جمهوری خواهی در راستای جايگزينی رژيم جنايتکاران ارتجاعی با يک رژيم مترّقی اقدامات کارزاری را سامان داد، اگر به آينده کشور و فرزندانمان علاقمند هستيم؟

 

 هنوز هم بر اين باورم که بايد کميسيون های اجرائی و ديپلماتيک را ايجاد کرد و به افکار عمومی بين المللی و مراجع تصميم گيری جهانی نشان دادکه اين آب وخاک بی صاحب نيست و مردم ايران در داخل و بخشی از به پاخاستگان آنها که جهت دستيابی به حقوق انسانی خود تحمل درد تبعيد را به خود هموار کرده اند، صاحبان اصلی اين سرزمين هستند.

 فريبا ايده ای دارد که قابل تاّمل است. تصميم گرفته ايم که از تمام پويندگان راه آزادی تقاضا کنيم که در راستای متحّقق کردن اين پروژه به ما بپيوندند. قرار است که نفری حداقل ماهيانه 10 يورو به کاسه کميته برگزاری و پيگيری اين طرح پرداخت شود تا بتوانيم يک بالن تهيه کرده و با گروه های طيف مختلف جنبش در کشور های دنيا به پرواز در آمده و در هر فرود آمدن با روشنگری و ديالوگ با نيرو های آگاه، مترّقی و تصميم گيرنده و برگزاری کنفرانس های مطبوعاتی در اين کشور ها  افکار بين المللی را به شرايط اسفناک حقوق بشر در ايران و برسميت شناخته شدن حّق حاکميت مردم و بر پائی يک رژيم دمکراتيک مترّقی معطوف کنيم.

 يک بار ديگر اشاره می کنم که ما دو گزينه بيشتر در مقابل روی خود نداريم يا بايد از طريق مراجع بين المللی قانونی اقدام کنيم و از آنها بخواهيم که به وظايف اصليشان عمل کنند و يا بايد در داخل ايران مسّلحانه حقوق پایمال شده نسل های گذشته و آينده را از حلقوم جنايتکاران خائن به مردم وکشور ايران بيرون بکشيم.

اگر با ايده بالا بردن بالون موافقيد، همراه با فريبا دست همياری و همرزمیتان را به گرمی می فشاريم که در اين سر فصل تاريخی بايد زمان را از دست نداد تا مورد سرزنش آيندگان نباشيم. وقت تنگ است و دژخيم هموطنان، ياران را بر سر دار میکند، زيرا ناگزير از نوشيدن جام زهری ديگر است.

 

زری عرفانی

زوريخ سپتامبر 2007

za.erfani@bluewin.ch

www.pwoiran.com
0041787117605