عقب افتاده  ذهنی سياسی

 

رئيس دانشگاه معتبر کلمبيای آمريکا Lee Bollinger   لقب شايسته دکتر احمدی نژاد! را به او داد، " ديکتاتور حقیر، ظالم، جاهل و نا آگاه به حقايق تاريخی" و احمدی نژاد در سخنرانيش در اين  دانشگاه اعتراف کرد که جرو عقب افتاده های ذهنی سياسی است. زيرا بيان کرد که عقب افتاده های ذهنی سياسی بدنبال بمب اتم هستند. اين "ديکتاتور حقیر" در دانشگاه کلمبيا گفت: راه حل های مهّم اساسی برای مشکل جهان داريم!

گفته بود که " سخنان خود را در فضای آلوده نمی توانستيم به گوش جهانيان برسانيم" و اراجيف اين تير خلاص زن بالاخره به گوش جهانيان رسيد و موجب فوران نفرت و زهرآگين شدن فضای دوستی گرديد و چون تحويل گرفته نشد،  همراهانش اظهار کردند که او نماينده ملّت ايران بوده و آنها( اراذل و اوباش حکومتی) جسارت رئيس دانشگاه کلمبيا را نخواهند بخشيد. البته حتما منظورشان نماينده خود فروخته های لابی هايش در امريکا ست که موجب سرافکندگی اين بی مایگان به ظاهر روشنفکر، شد. Bollinger   نبايد اين جرثومه فساد را به دانشگاه مرکز علم و ادب دعوت می کرد تا آنها تصوّر کنند که اين قاتل، نماينده مردم ايران است. امّا آيت شيطان احمد جنتّی با وقاحت تمام گفت " سفر پر برکت برادرمان احمدی نژاد...، او ستاره ای بود که در اين مجمع درخشيد. احمدی نژاد امريکا را در امريکا استيضاح کرد و رسوا ساخت!..." احمدی نژاد بوش را جناب آقای بوش خطاب کرد!

 

مسئله دردناک اينست که اگر تمام مردم ايران کشته شوند کسی به احمدی نژاد لقب "ديکتاتور حقیر بی رحم... " را نمی دهد و تمام اين القاب بخاطر انکار هولوکاست بوده و نه زير پا گذاشتن دموکراسی در ايران! نه بخاطر شکنجه و کشتار  150000 انسان فرهيخه و بی گناه.

وقتی پاسدار احمدی نژاد در طول ياوه سرائی 20 دقيقه ايش در دانشگاه کلمبيا میگويد چرا فلسطينيان بايد تاوان هولوکاست را بدهند و جريمه شوند، گناه فلسطينيان چه بوده؟ البته منظورش حماس و نيرو های فوندامنتاليست هستند و نه مردم مترّقی فلسطين. جالب است شنيدن دو کلمه حرف درست و حسابی از نمايندگان گروه "نستوری کارتا " گروه مذهبی يهودی که معتقدند: " تا ظهور موسی کشور اسرائيل تشکيل نمی شود".

 

  مسئله اينست که تا مذهب سياسی بر مسند قدرت سوار است ، دنيا از اين بهتر نخواهد شد. حال چه آنی باشد که در ايران به اسلام سياسی معروف هست و يا صهيونيسم در اسرائيل. هر دوی اين ايدئولوژی ها فتاتيک مخرّب و همچون 2 غده سرطانی در منطقه موجب به خاک و خون کشيده شدن انسانهای بيگناه شده و نا آرامی و تشویش فضای منطقه را موجب گردیده اند. دو رژيم عقب افتاده جنايتکار که سودای رهبری دنيا را در سر می پرورانند و هر دو به يک اندازه موجب کشتار در فلسطين خون چکان شده اند.

 

پاسدار احمدی نژاد در دانشگاه کلمبيا گفت که ما در ايران همجنس باز مثل اينجا در کشور شما نداريم! که البته با تمسخر و هو روبرو شد. احمدی نژاد راست می گويد، نتوانست توضيح دهد که در ايران آخوند های در راس قدرت بيشتر پدوفيل هستند تا همجنس گرا.

و صدالبته که زنان در ايران آزاد ترين هستند! در کشوريکه مجری قانون يعنی قاضی هم جعل می کند و سن عاطفه رجبی را افزايش می دهدو هم او را شکنجه می کند و هم به او تجاوز می کند و آخرسر هم طناب دار را بر گردن ظريف اين نوباوه قربانی می اندازد، در کشوريکه دختر نوجوان را يک حيوان دو پا به اسم نيروی انتظامی در خيابان هم سرش را به تير چراغ برق می کوبد و هم با پوتين چنان به سينه اش می زند که بداخل ماشين پرتاب می شود! آيا هنوز شک داريد که ايران مهد آزادی و زنانش آزادترين هستند؟!

 

آيا عنصر آگاهی پديده ايست که با مرور زمان نشر و توسعه نمی يابد؟ و يا اينکه می توان در مقطعی آن را  متوقّف کرد و انسانها را دو باره به سير قهقرائی شتاب داد و يا دو باره در جا زد؟ چگونه است که باز هم می توان مانع همه گير شدن اشاعه درک و بينش مترقّی شد؟ آيا تنها عامل اقتصادی يک فاکتور مهّم است؟ اگر چنين است پس چگونه شاهد واکنش ها و تحليل های عقب افتاده و ارتجاعی در نيرو های مدعّی اپوزيسيون رژيم هستيم؟ آيا عنصر فرصت طلبی و هژمونی خواهی و يا دگم های سياسی مانع و رادع برخورداری از تولرانس شکوفا کننده و بينش مترّقی بشمار می آيند؟

قشر ناآگاه و پايبند به مذهب خرافی در بخش روستائی و يا قشر ضعيف به لحاظ اقتصادی را می توان با دست يازيدن به شعار درست- فقر اقتصادی فقر فرهنگی- را ايجاد می کند، توجيه کرد ولی بينش ارتجاعی در قشر تا حدودی مرّفه و يا قشر روشنفکر و حتا اپوزيسيون حاکميت ارتجاعی خلافت آخوندی را چگونه می توان توجيه کرد؟ سياست سوسياليستهای فرصت طلب همچون فيدل کاسترو، هوگو چاوز، دانيل اورتگا و ايو مورالس را می توان بخاطر تامين منافع ملّی شان تا حدودی هضم کرد و احتمالا هدف وسيله را برای آنها توجيه می کند! هر چند که بزرگترين ضربه را به اين ايدئولوژی وارد می کنند و آتو بدست دشمن می دهند تا روزی با همين اسلحه عليه خودشان استفاده شده و اعتبار خود را از دست بدهند. در حاليکه فرزندان چه گوارا ثابت کردند که نشان از پدر دارند و تن به خفت نداده و با  صراحت  از مواضع چه گوارا دفاع کردند و محترم ماندند.

 

ولی لابی های رژيم جنون و جهل و خرافه با چه منطقی برای رژيم جنايتکاران قرون وسطائی سينه درانی می کنند؟ وقتی خاتمی برای گفتگوی تمدّن ها در سازمان ملل نيويورک به ياوه سرائی پرداخت، تمام زنان تحصيل کرده حاضر در سالن خود را برای خوش آيند آخوند مزّور با روسری  آراسته بودند! آنهم در دنيای آزاد انتخاب پوشش. اين نامردمی را چگونه می توان توجيه کرد؟ اين تجاوز آشکار به حقوق زنان توسّط خود آنها را در قرن بيست و يکم چگونه می توان هضم کرد؟ لابی گری اين جنايتکاران قرون وسطائی که اکثريت دولت مردان و زنان رژيم خلافت  آخوندی را تشکيل می دهند و بر اين باورند که هر چه ظلم و ستم و جنايت بيشتر شود، امام زمان ظهور خواهد کرد و دنيا را از عدل و داد پر خواهد کرد، چه افتخاری را برای اين خود فروختگان دريوزه به ارمغان می آورد؟ گويا قرار است که امام زمان با شمشير گردن تمام کافران و جنايتکاران را از دم تيغ بگذراند.به همين جهت تا می توانندرنج و شکنجه مردم را فزونی بخشيده تا ظهور حضرتش را نزديک تر کنند! غافل از اينکه اگر اين باور صحّت داشته باشد، اولين کسانی که از دم تيغ گذرانده خواهند شد، آخوند های جنايتکار دولتی و پاسداران جهل مرکّب آنها خواهند بود.

حال کجاست اين امام زمان، که قرار است عدل و عدالت را جايگزين اين زالو های مرداب جهالت و عقب افتادگی خرافات مذهبی کند؟ اين پيام آوران مرگ و نيستی، اين پرت شدگان از اعماق تاريخ و انتاگونيست های شکوفائی ، شادی ، رونق ، پيشرفت و به زيستی تمام انسانها! کشوری با برخورد داری از ابزار ايجاد زندگی مرّفه و انسانی برای شهروندانش، ثروت کافی بلحاظ داشتن وسعت ارضی و اقليمی و معادن زير زمينی و نيروی انسانی جوان، که متاسفانه به دست خائنين ابله مردم و ميهن فروش افتاده که انترناسيوناليسم را در حمايت  و پرورش نيرو های عقب افتاده منطقه و يا کشور های ديگر می پندارند تا بتوانند بر کّل جهان فرمان برانند!

 

بازار دشمن پروری بسيار پر رونق شده . از طرفی رهبران وهابی در عربستان ريختن خون شيعه را حلال کرده اند، و از طرف ديگر سران القاعده به رژيم تهران اعلام کرده اند که اگر دست از عراق بر ندارد، جوی خون راه خواهد افتاد. اگر رژيم ايران از عراق بيرون نرود، جنگ ميان شيعه و سنّی به پا خواهد شد.

 

در پاکستان پروز مشرّف با حماقت بزرگش حمله به مسجد سرخ که او هم مثل صداّم حسين در - حمله به کويت- از آمريکا رو دست خورد، با تظاهرات خونين مردم روبرو شده. در ميانمار تظاهرات دمکراسی خواهی اوج گرفته و مردم مصمّم هستند که با پرداختی بسيار سنگين هم که شده به دمکراسی دست يابند. ولی در ايران چه خبر؟

 در کشوری که مردم از حقوق اوليه خود محروم هستند؛ از حّق انتخاب: انتخاب پوشش، نوشيدن، تفريح کردن، کار کردن، تحصيل کردن، مهمانی گرفتن، حتی برای عزيزانشان سوگواری کردن، ورزش کردن، آهنگ گوش کردن، ترانه خواندن،  مشارکت سياسی داشتن، آزادانه سفر کردن، اپرا داشتن، باله رقصيدن، نمايشگاه بر پا کردن، فيلم ساختن، کتاب منتشر کردن، مد لباس ارائه دادن... خلاصه از تمام آزادی های مدنی و اجتماعی هم، محرومند. مخصوصا تک تک نام بردم تا آنانيکه در خارج از کشور ايران با القاب دکتر و تحصيل کرده زندگی مرفّهی دارند و در راه ايران به رفت و آمد مشغول هستند، دريابند که مردم درايران به لحاظ آزادی، از حداقّل ها هم محرومند، البته اگر شرايط زنان را در ايران با عربستان سعودی مقايسه نکنند، کمی هم به فکر ايران و ايرانی باشند. و با گفتن اينکه آنچه در ايران می گذرد "قانونشان " است،  خود را از زير بار احساس مسئوليت بشر دوستی و همبستگی داشتن،  نرهانند. دست از لابی گری  رژيم قرون وسطائی بر دارند و اين من دريوزه را به يک انسان آزاده و مسئول تبديل کنند. بلکه با هم بتوانيم به آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی، اين پديده والای انسانی و الهی دست يابيم.

 

مردمی که خود را جدّی نگيرند، در افکار عمومی دنيا هم جدّی گرفته نخواهند شد. در اروپا به ما اعتراض می کنند که با داشتن چنين رژيم سفّاکی چطور هنوز مردم در ايران به پای صندوق های رای می روند؟! و البته ما توضيح می دهيم که بيشتر اين رای ها ترفند رژيم است و نه واقعی، ولی هنوز هستند کسانی که  به ظّن خودشان برای حل مسائل صنفی رای می دهند غافل از اينکه پای صندوق رژيم رفتن يعنی مشروعيت دادن به اراذل و اوباش حکومتی. در تابلوی اپوزيسيون رژيم آخوند ها هم، عناصر ظاهرا مبارز نه تنها درجا می زنند بلکه با کمال شجاعت سير قهقرائی خود را به نمايش می گذارند و بجای استفاده از اين شرايط بسيار متزلزل رژيم و پاسخگوئی مناسب به ضرورت تاريخی، با کار های پوشالی سرگرم هستند. منتظرند تا رژيم سرنگون شده! و يک رژيم مترّقی آنرا جايگزين کرده و بليط های برگشت به ايران را به عنوان قدردانی از آنها جهت برگزاری سمينار های انحرافی و وقت کش تقديمشان کنند.

 

زری عرفانی

زوريخ سپتامبر 2007

 

p.w.o@freesurf.ch