پسقراولان و فراموش شدگان

 در لباس ناجی و راهنما جامعه!

 ثریا شهابی

12 جولای 2005

 

نامه اخیر رضا علامه زاده تحت عنوان "هرکسی میتواند یک کمی گنجی بشود" نمونه خواندنی از تولیدات "نبوغ" زنده به خفقان است. این نامه مثلا قرار است پلاتفرم  "پیوستن" علامه زداه  به صف معترضین به زندانی بودن اکبر گنجی و سند "بیداری" ایشان باشد. اما سند "بیداری" علامه زاده، بیشتر از اینکه موجب جدی تلقی شدن این "بیداری" باشد،  بنحو غیر قابل توصیفی آئینه تمام نمای وضعیت وارونه، و "کله ملق شده" قشر روشنفکر پسقراولی است که به محض "بیداری" از قیلوله مضمن و پریدن چرت از سرش،  ناگهان در هئیت ناجی و راهنمای جامعه، مدعی و "طلبکار" ظاهر میشود.

 

بخش اعظم قشر دگراندیشان و بقول خودشان "اهل قلم" ایران، روشنفکران "قانونی"، امثال علامه زاده، "معترضین" و "آگاهگران" آماتور و بسیار و وقت شناس اند. در عالم سیاست و ادبیات و هنر،  با قرنها تاخیر به "حرکت" درمیآیند و وقتی  تکانی هم بخود دادند، تاریخ پیدایش هنر و علم و جامعه و هر جنبش و سیاستی از تکانهای آنها شروع و به آن ختم میشود. اینها روشنفکر و هنرمند "مدعی" و "مسئول" در جغرافیایی بسته اند که در خلوت و در دنیای تخیل و فانتزی، و بقول منصور حکمت در گوشه ای بدور از چشم منتقد جهانی، هرچیز ممکنی که از یک "ذهن متروکه" بتواند بتراود را "ادعا" میکنند. این "نوع نبوغ"  در جوامع متمدن قرنها است منقرض شده است. اما در ایران از برکت حاکمیت چند دهه خفقان و از نعمات دیوار بلندی که ایران را از جوامع امروزی جدا میکند، تعلق اش به گذشته ای که در آن هنوز سواد عمومی نشده بود و "اهالی قلم" از این دست بروبیایی بین "عوام" داشتند، را نمی بیند. کسانی که دون کیشوت وار هر روز به جنگ آسیاب بادی جدیدی میروند و فاتح از جنگ های پی درپی، تازیانه بر گرده "عوام" بی تفاوت و دست برزانو میزنند،  که "تکان بخورید"، "بجنگید"، و دیگر "سکوت" جایز نیست.

 

رضا علامه که چند روزی است که به  ناگهان سراسیمه از خواب بیدار شده مینویسد: "سلاح استبداد خاموشی است. استبداد از خاموشی مطبوعات، از خاموشی اهل قلم، از خاموشی روشنفکران و از بی تفاوتی مردم تغذیه و رشد می‌کند"!

جدا چه "نبوغ" و چه شهامتی! و چه تشخیص درستی از فرصت! منظور از "اهل قلم" و "روشنفکر" شخص خود علامه زاده و هم صنفی هایشان در جامعه "روشنفکری"، همان فراموش شدگانی هستند که به محض تشخیض فرصت ابراز وجود، ناگهان طلبکار، دوان دوان از میان تماشاچیان به وسط میدان "مبارزه با استبداد" میپرند و مدال داور،  راهنما و ناجی هم برسینه خود میزنند.

علامه زاده، ضمن اشارده به نامه رسیده از "دوست درد آشنائی" که " در فکسی که همین دیشب" برای او فرستاده، اضافه میکند که:

: "گنجی نه تنها خامنه ای و رژیم اسلامی را به رویاروئی دعوت کرده است بلکه با اینکار اپوزیسیون داخل و خارج کشور را هم به آزمون می‌طلبد. باید نشان داد چند مرده حلاجیم. باید به هر طریق که می‌توانیم خاموشی را بشکنیم"

و این "دوست درد آشنا"، چه بیان شاعرانه ای! از علامه زاده خواسته است که:

او "و همه کسانی که به هر دلیل امکان بیشتری برای نشر افکار و عقایدشان دارند، تا دیر نشده گامهای موثرتری برای نجات جان اکبر گنجی بردارند".

 

و علامه زاده پرچم پیوستن اش به این کمپین را برمیافرازد و اعلام میکند که:

"من حالا چرا با این تفصیل از این نامه حرف می‌زنم؟ به سادگی برای اینکه محتوای آن را قبول دارم و آماده‌ی پیوستن به هر جنبش اعتراضی در این زمینه هستم.."

این آمادگی جدا که قابل ستایش است. نباید تاخیر چنددهه و کم ملاتی آن را دید. آخر این کلمات "گهربار" از عوام و "سیاسیون" ساطع نشده است. از عزم و اراده "اهل قلم" و "درد آشنایان"  برخاسته است.

 

جدا به این طیف ابن الوقت باید جایزه "زیرکی" داد. "استبداد، آزمون، خاموشی ، بی تفاوتی مردم"، هنگامی که از "دهان و قلم" این روشنفکران  و "درد آشنایان" خارج میشود،  چه قدرت جادویی و طنین سحرانگیزی دارد ! این کلمات کلیدی که به ناگهان با 26 سال تاخیر، در و دروازه مبارزه با جمهوری اسلامی را بر روی امثال رضا علامه زاده و گنجی باز کرده است، اصلا با هیچ پلاتفرم و بیانیه و هیج حزب و سازمان و جنبشی قابل قیاس نیست!

علامه زداه نه از مردم صحبت میکند و نه خطاب اش به اپوزسیون داخل و خارج است. روی صحبت او به هم صنفی های هنوز در خواب خودش است. از اپوزیسیون داخل منظور دوستان خودشان، اپوزیسیون طرفدار رژیم در داخل است، نه صف میلیونی کسانی در ایران که حداقل ده سالی هست که عرصه را به رژیم اسلامی تنگ کرده اند و آن را به لبه پرتگاه سقوط کشانده اند. منظور علامه زاده از مردم صدها و صدها هزار زندانی سیاسی، معترض و مبارزی که قربانی توحش رژیم از بدو شکل گیری شدند نیست! منظور از اپوزیسیون خارج هم آن دسته از دوستان "درد آشنای" ی صنف "اهل قلم" است که هنوز از قیلوله بیدار نشده اند و از پای کرسی تکان نخورده اند،  نه کنفرانس برلینی ها، زنان، جوانان، حکمتیست ها، و آزادیخواهانی که طی 26 سال گذشته یک شب خواب خوش درخارج برای رژیم نگذاشته اند. اینهمه تخصص در قلب کردن واقعیت و متهم کردن مردم به "خاموشی" هنری است که تنها از این دست نوابع ساخته است.

 

واقعیت وارونه است! این مردم، اپوزیسیون رادیکال و چپ ضد جمهوری اسلامی و جنبش سرنگونی و مشت های محکم جوانان و زنان و لرزیدن پایه های حکومت توسط جنبش سرنگونی است که این آقایان را "بیدار" کرده است. "بپا خاستگان" و "سکوت شکنندگانی" که نه از پدیده زندنی سیاسی و فقدان  آزادی عقیده و بیان برای همه مردم  که به تنها به  دستگیری و محدویت های خودی ها، پسرخاله و دختر خاله های تا دیروز شریک قدرت رژیم اسلامی اعتراض دارند. واقعیت این است که این جنگ 26 ساله مردم معترض در داخل و خارج و در راس آنها اپوزیسیون رادیکال، چپ و سرنگونی طلب است که چرت امثال علامه زاده را پرانده است. این واقیعت در ذهن دفرمه "روشنفکر" جامانده، چقدر وارونه است.

 

در اوهام اینها، مهم نیست چندصدهزار نفر در مبارزه برای آزادی عقیده و بیان، در مبارزه علیه حجاب و برای گرفتن حق کارگر به زندان رفته و شکنجه و اعدام شده اند، مهم نیست چند نسل از جوانان، چند حزب و سازمان چپی و کمونیستی طی همه این سالها درجدال دائم با حکومت قرون وسطایی اسلامی ایران بوده اند، مهم نیست چند هزار تن ادبیات ضد اسلامی و در دفاع از حقوق انسان و برای برابری زن و مرد طی همه سالهای "خاموشی" علامه زاده و طی سالهای در "خدمت" اسلام بودن گنجی، تولید شده است، مهم نیست چندین و چند بار حضور نمایندگان رژیم در خارج سد شده است و چند کنفرانس برلین و سفارتخانه رژیم از قدرت اعتراض آزادیخواهان، سوسیالیست ها و کمونیست ها لرزیده است، مهم نیست در چند 16 آذر و 18 تیر و هشت مارس و مسابقه فوتبال و چهارشنبه سوری و حتی تاسوعا و عاشورا جوانان و زنان آزادی و برابری را خواسته باشند و مهم نیست که چندین و چند سال است کارگر برای گرفتن ابتدایی ترین حق اش هر روز میجنگد و مهم نیست چندین و چند کمپین علیه اعدام، سنگسار و برای آزادی زندانی سیاسی و در دفاع از حقوق کودک و فراریان از توحش رژیم توسط همین مردم براه افتاده باشد، اینها مهم نیست! مردم هنوز "بی تفاوت اند" تا زمانی که  کلمات نیم پز در مورد استبداد از زبان و کلام امثال علامه زاده خارج میشود . نسل ها جنگ جوانان با رژیم نه تاریخی را میسازد و نه پدیده اساسا مهمی است. همان چند کلمه علامه زداه قدرت جادویی عجیب و غریبی دارد. آخر اینها متخصص درد شناسی اند و "دردآشنایان" و "اهل قلم" اند! عوام و سیاسی که نیستند! 

 

در دنیای تخیل مالیخولیایی شان، نقش و جایگاه ویژه ای در بیدار کردن مردم برای خود قائل اند! پس برای اثبات "ناپلئون" شدن این "دایی جان ها" ناگهان، مردم و همه اپوزیسیون داخل و خارج  را باید "بخوابانند" از آنها طلب اثبات "چند مرده حلاج" بودن کنند، تا بتوانند خود با قدی برافراشته "برخاسته" ظاهر شوند. با یک چرخش قلم برای کور کردن چشم بینایی مردمی که 26 سال است ایشان و امسال ایشان را هیچ کجا در مقابل یکی از وحشی ترین حکومت های قرن ندیده اند، یا اگر دیده اند همچون گنجی بعنوان فرزند خلف امام خمینی و ایدئولوگ سپاه در "خدمت" نظام دیده اند، ناگهان  به  مردم "بی تفاوت" و "خاموشی حمله میکنند که "بیدار" شوید! و نشان دهید که  که در دفاع از گنجی در میدان مبارزه علیه استبداد "چند مرده حلاج" اید!

 

. مسخره نیست! رقت انگیز است! این "نوع" و صنف پسقراول و فراموش شده،  قدرت بزرگنمایی عجیبی دارد. هیچ کس نمی تواند به اندازه آنها  به جامعه و تحولات آن بی ربط باشد و در عین حال تا این اندازه برای خود مقام "آگاهگری" و "ناجی" بتراشد! علامه زاده واین تیپ صنف "روشنفکر" و "اهل قلم" ایران در سیاست بیش از حد راست و در زمینه ادبیات وهنر  متعلق به گذشته های بسیار دور اند.  

در جهانی که در آن مادونا در کنسرت لایو 8 در اعتراض به فقر صدها هزار نفر را به فریاد زدن علیه سرمایه داری فرامیخواند، اطلاق هنرمند "آگاه" به این تیپ دهن کجی به هنر و هنر مند است. اینها باید خیلی رشد کنند تا بتوانند نه بعنوان "آگاهگران" که بعنوان شهروند متوسط در جامعه ای امروزی، زندگی کنند. این تیپ روشنفکر مدعی و طلبکار، شرقی و مذهب زده، زنده به خفقان اسلامی در ایران است. وقتی تحت حاکمیت یک رژیم قرون وسطایی  هر استعداد ادبی و هنری رادیکال و مترقی و امروزی را یا با گلوله در سینه خفه کرده اند، یا فراری داده اند، وقتی که هر آدم نواندیش و ترقیخواه، رادریکال و چپ و سوسیالیست را به زندان انداخته، شکنجه و اعدام کرده اند، معلوم است امثلا علامه زاده همانطور که خودش میگوید " امکان بیشتری برای نشر افکار و عقایدشان دارند". این تمام واقعیتی است که اجازه میدهد که این تیپ واپسگرا و پسقراول، خود را به "مقام اول" برساند!

 

 با از بین رفتن خفقان و جمع شدن بساط حکومت قرون وسطایی اسلامی ایران، ارزش مصرف اینها هم تمام میشود. مردم ایران شایسته هنر و ادبیات مدرن و متمدن و حقیقت گو هستند!