ويژه حقوق بشر و کشتار 1367 - شهريور سايت ديدگاه

  
پشت ِ پرده ِ ُکشتار ِ زندانيان در سال ِ شصت و هفت

همنشين  بهار
 ـــــــــــــــــــــــــ
ُ
گاهی بايد کلمات در خدمت پوشاندن واقعيات باشد . اما اين امر بايد بطريقی انجام گيرد که کسی از آن آگاه نگردد ، يا اگربايد بدان توجه شود ، بهانه موجود بوده ، يا بلافاصله خلق گردد
ماکياول ، در درسهائی برای رافائيلو ـ جيرولامی

قسمت ِ ا ّول
بايد گردن ها را بزنيم
 
    ِ
ميراث خواران ِ خمينی ، سران ِ روحانيت و بازار که ازقديم و نديم رويهم ريخته و َدم  ِ همديگر را می ديدند، برای دوران ِ "  َپسا خمينی  " خيز بر داشته ، اين پا و آن پا مي کردند  
 تسبيح به دستان ِ ُمستبدی که روزي هزار بار به هزار ُبت ُسجَده مي کنند ، همه چيز و همه کس برايشان " ُدکان " ! است و خون مردم را در شيشه کرده ، از پستان دين شير ِ دنيا می دوشند - با شدت گرفتن بيماري خميني در سال شصت و هفت دوز  و َ  کلک چيده  به تپ و َ لپ افتادند که تا خود ِ او  زنده است سه مسئله مشکل ساز را که می توانست فردا و فرداها وبال ِ گردن شان شود حل و فصل کنند.

يک  -  ُدکان جنگ را که سالها با آن َرَمق ِ جامعه را کشيده و با شعارهای فريبنده ای چون راه ِ قدس از کربلا ميگذرد فرزندان مردم  را به قربانگاه ُبرده بود و  حالا ديگر سودی برايشان نداشت تخته کنند 
  دو  - از  َ شّر  ِ آية الله ِ ُمنتظري و َعقبَه اش که در همه جا رخنه کرده و  با  ِنق ِنق کردن و لو دادن ِ ايران گيت موی ِ دماغ شان بود   راحت شوند
سه ، و بالاتر از همه ، تکليف ِ زندانيان سياسي که استخواني در ِگلو و خاري در چشمشان بود و با مقاومت  ِ خويش تيغ و تسبيح و تواب سازی وآنهمه دجالگري را به بازي گرفته بودند ـــ  روشن گردد .
 
خمينی اما ، بر خلاف نظرمخالفين اش آنقدر ُدگم و خشک نبود که هميشه معتقد باشد " مرغ يک پا دارد " ! او که پيگيري و هشياری ضد ِ انقلابی ِ عجيبی داشت ، هنوز ماشين جنگ ضد ميهني " گري پاژ " نکرده  ، به روغن سوزي نيافتاده بود که  فردای ِ پس از جنگ را نيز در نظر ميگرفت
 من شخصا ( نه فقط بر اساس تحليل و کنار هم گذاشتن وقايع )  ُمطِلعم که سر به نيست کردن زندانيان سياسی ، بسيار پيش تر از ُمرداد و شهريور شصت و هفت مورد بحث قرار گرفته است و در اين ترديد ندارم.
  
  بسيار پيش تر از عمليات فروغ جاويدان که خمينی به بهانه آن سوت قتل عام ها را کشيد ، پيش از عمليات چلچراغ  و ميثم بازی های منتظری در زندان امثال لاجوردي و جوهري و مجتبي حلوائي و حاج داود و حاج محمود و توتيان و ناصريان و . . . جَسته ُگريخته با کنايه و اشاره  تصميم شوم قلع و قمع ِ زندانيان سياسي را ُلو ميدادندِ ، اما در ُمخيِله هيچکس نمي ُگنجيد که واقعا روزی به  ُکشتار ِ اسيران دست بزنند ، تصور ِ اين درجه از شقاوت ديگر ممکن نبود 
 بارها ( پيش از مقطع ِ قتل عام ) به عمد تلاش ميکردند تا زندانيان مقاوم را به واکنش وادارند تا به اين بهانه پاپوش دوخته پرونده سازي کنند آنها انگار منتظر ِ چنين روزي بودند ، منتظر  ِ روزي که به قول ِ خودشان امام فتوی دهد تا در مسابقه رذالت و دنائت شرکت نموده زودتر از بقيه طناب دار را به گردن ِ اسيران بياندازند و از خوشحالی شيرينی پخش کنند ، نان خامه اي خورده !  و  ِکيف نمايند .

 
متلک ها يا تهديدات شکنجه گران مبني بر اينکه " زندان نياز به خانه تکاني دارد " ! و  واي به وقتي که حضرت امام تکليف ما و شما خبيث ها را روشن نمايند
خيال می کنيد می گذاريم از زندان عمودی ! بيرون رفته و به شما دسته ُگل بدهند ؟ نخير شما افقی !به بيرون تشريف فرما می شويد ، برای هر سلول يک نارنجک آماده داريم و هر وقت لازم باشد شما را به َدَرک ميفرستيم و  . . .   خالي بندی نبود و آنان که از تصميمات ِ ُپشت ِ پرده با خبر بودند بطور قطع يقين داشتند که  ُکشتار  ِزندانيان گرچه دير و زود دارد ، اما سوخت و سوز نداشته و روزي اين سر فصل فرا خواهد رسيد.

 
رژيمي که باورش اينست " هرکه عين ِ من نيست دشمن من است  " و به عناصر خودي نيز رحم نمی کند ، طبيعی ست که از حضور و جمع  ِ زندانيان آرمانخواه که داغ و درفش و تابوت و قيامت و  گرد و خاک توابين و خائنين را از سر گذرانده و تسليم نشده اند ، وحشت داشته باشد.   آنهم کسانيکه شعله اميد در دلشان زنده است و تلاش ميکنند خود را براي فردا و فردا ها حفظ نموده و به سازمانهاي متبوعشان وصل شوند.  
چنين حکومتی طبيعی ست که در َصدَدِ توطئه برآيد ، زندانی مقاوم برای چنين رژيمی نيروی ِ ُسرخ ِ بالقوه است که بايد از سر ِ راه بر داشته شود بخصوص وقتي در اولين فرصت به فکر پيوستن به صفوف ِ مقاومت افتاده از چنگش می گريزد.
 
عمليات فروغ جاويدان هم که روي نميداد رژيم خميني از قتل عام زندانيان دست نمي کشيد به  َسر به نيست کردن ِ زندانيان نياز داشت و در اين ترديدی نيست
  اکنون  بازماندگان قتل عام شصت و هفت با مرو ر  ِ حوادث زندان پي ميبرند  که  ُجدا از پرسش نامه های بسيار  مفصل اطلاعاتی  در سال شصت و پنج و  پيش از آن . . . که از سفيدی نمک تا سياهی ذغال واز جّد و آباء زندانی پرسيده ميشد ، مسئولين زندانهاي کشور   - به ويژه تهران - حد اقل  يک بار در سال شصت و شش با تقسيم بندي زندانيان و جدا کردن سر موضعی ها و . . . ريل قتل عام ، آماده سازی ها و تدارکات لازم  را تست و تمرين کردند.
 
چندين ماه قبل از اعدامهای شصت و هفت تفکيک هاي بو دار و نقل و انتقال هاي مرموز در بعضي از زندانها  صورت گرفت ، در يازدهم خرداد جابجائي هاي وسيعي در اوين و گوهر دشت روي داد که اکنون در ميابيم همه حساب شده بوده است..رژيم نه  نظامي - ُپليسي  !  که دقيقا  ُپليسی - نظامی  شده بود.  
سران رژيم با مسئولين زندان و اطلاعات روي عملياتی با عنوان َ گرَدن ِشکنی !  توافق داشتند ، آنان اينگونه استدلال ميکردند که بخصوص در مورد ِ مجاهدين ما به َسر يعني به رأس و رهبری آنها دسترسی نداريم ،آنجه در زندانها در اختيار ماست عناصری از بدنه و گردن ِ ضد ِ انقلاب است ،  بايد  گردن را بزنيم تا رابطه  َسر و بدنه ( جامعه )  قطع شود پس در يک کلام قطع گردنها يعنی قطع شاهرگ ِ ارتباطي ، ما بايد زندانيانی که نقش گردن را بازی مي کنند و عامل ِ وصل َسر و بدنه هستند ، تعئين ِ تکليف کنيم ، َسر  و "  َسران " !  که جای خود دارند . اين عين ِ ُجمله رفسنجاني  ست که گفته بود اين  ِگره جز با دست مبارک حضرت امام باز نميشود . ميراث خواران ِ خمينی ، طناب به دستان  و شکنجه گران - وقت و بی وقت با دفتر و َدستک به جماران ميرفتند و براي به دار کشيدن و سر به نيست کردن زندانيان سياسي ، نه نه من غريبم در آورده  روضه ميخواندند و زير پاي خميني مي نشستند .
 
امام  ِ طناب به دستان  هم که استبداد ِ زير پرده دين را عدل محمد و علي ! جا ميزد و خود و ُمقلِدين اش را نيز با تسويل و تزئين مي فريفت.خيلی نياز نداشت که کسی او را  ِبَپزد ! براي اينگونه جنايات نزده می رقصيد و مي شنگيد  و از قديم و نديم هم به مجاهدين کينه داشت.  ميراث خواران ِ خمينی که به ديگر آيات عظام هم مراجعه ميکردند  از طريق احمد  ُمدام توی گوش ِ پدرش ميکردند که پاسداران و مسئولان زندان برای رفتن به جبهه های جنگ لحظه شماری ميکنند اما در زندان اسير يک ُمشت منافق حربي و کافر ُمرتد شده اند که نان ِ بيت المال را می خورند ! و حزب الله را از وظيفه اصلی باز ميدارند
همچنين از دخالت هاي  منتظري که عقبه اش در سپاه و وزارت اطلاعات و . . . نفوذ داشت ، شکوه نموده و ميگفتند با تعيين ِ تکليف منافقين بقيه ! نيز حساب کار دستشان مي آيد و سر جاي خودشان خواهند نشست  ،  ُنخاله ها کنار رفته و مديريت کل کشور  يکدست خواهد شد
 يک ِسري مسائل ِ فرعی هم مورد بحث قرار می گرفت  مثل بد گوئي ازمهندس بازرگان و نهضت ِ آزادي ، و يا آخرين نظرات مرتضي مطهري در باب اقتصاد اسلامي و نقش " ارزش اضافي " ! که وي َجسته ُگريخته به آن  ُگريز زده و  . . .   و داد و قال ِ امثال ِ " مهدوی کنی " را در آورده بود که معتقد بودند  برداشتن اين خاکريز تنها از عهده حضرت امام برمي آيد.  
 
سران رژيم در بهار ِ شصت و هفت در يک نشست محرمانه و مهم   اوضاع حساس مناطق جنگي ، احتمال موافقت خميني با مصلحت انديشي مسئولين نظام و پذيرش آتش بس را بررسی کردند ، در اين نشست همچنين در مورد ِ تحرکات به قول ِ خوشان مخالفين و گروهکهای ضد انقلاب ،  بخصوص شوراي ملي مقاومت و ارتش آزاديبخش - شکست فيگور اصلاح طلبي و دوم ِ خرداد بازي ! در زندانها که امثال حسين شريعتمداري به آن خيلي دل بسته بودند.  و بالاخره  در مورد ِ اوجگيري مقاومت زندانيان سياسی   که بخصوص از شصت و شش به بعد رودر روي مسئولين مي ايستادند و از موضع خود دفاع ميکردند بحث شد 
 
  ازآنجا که قانونمندي مقاومت در زندان ُکنش و وا ُکنش زنداني با سازمان مقاومت در بيرون زندان است  زندانبانان نيز می فهميدند که  زندانی ِ ُمقاوم قلبی دارد که در بيرون ِ زندان می تپد ، مقاومت ُپر تپشی که هفت شهر ِ عشق را ُپشت ِ َسر ُگذاشته ، از نشيب و فراز می گذرد. مسئولان ِ زندان به وضوح ميديدند که آنهمه شکنجه و اعدام و به کار گرفتن خائنين زندان ، کلاسهاي درس ! گيلاني و پروژه تواب سازي  ، ميثم کراسی !  و با پنبه سر ُبريدن و انواع و اقسام ترفندها  ،  نتوانسته  مقاومت زندانيان را در هم بشکند و  به قول خودشان ! نرود ميخ آهنی در سنگ. پس بايد ساز ِ ديگری بزنند و  طرح ِ تازه ای بريزند
پشت ِ پرده ِ ُکشتار ِ زندانيان در سال ِ شصت و هفت
قسمت ِ ُدّوم
 راه ُقدس از اوين و گوهر دشت می گذرد
 
با عمليات چلچراغ   که مجاهدين شعار  ِ  امروز مهران ، فردا تهران  را َسر دادند ، ُچرت رژيم پاره شد و توطئه ها شتاب گرفت  دستگاههاي امنيتي با نشست پشت نشست حساسيت اوضاع را برجسته ساخته و براي قتل عام زندانيان آتش تهيه ريختند آنان  ُمدام روضه ميخواندند  ما چشم و گوش ولی فقيه هستيم و  در روز ِ قيامت  در پيشگاه خدا مسئوليم ! و ظيفه شرعی ماست که  حضرت ِ امام را به ِاشراف برسانيم ، روزی نيست که در جبهه های جنگ ُکشته و مجروح ندهيم ، آنوقت منافقين که به صدام  ِگرا ميدهند ! تا شهر ها را بزند ، از ُپشت به امت ِ حزب الله خنجر ميزنند.
 
باران ِ ُشَبهات ، جنگ با عراق ، َاجساد ِ تکه تکه ُشده ،  نخل هاي سوخته ، سوء استفاده ارتجاع از عواطف ِ مذهبی ِ توده ها ی ِ روستائی و کنار شهری  ، دروغ ُپشت ِ دروغ و کوه تبليغات بر عليه نيروهای انقلابي و نا آشنائی برخي از آنان با ُخلق و خو  و زبان ِ مردم   -  َبر خلاف ِ خمينی که از اين نظر فوت ِ آب بود ! و بعلاوه با عنوان ِ دروغين ِ نائب ِ امام ِ زمان ! و روح ِ ُخدا ! و ِسيّد ِ اولاد ِ پيغمبر !  رهبری سياسی و مرجعيت دينی را باهم در خود ِگره زده  و به قول ِ بی - بی - سی ، مردم او را صاحب کرامت ! شناخته و تصويرش را در ماه می ديدند  و  . . .  همه و همه  باعث ميشد که بسياري از پاسداران و بسيجی های ساده که از محرومترين اقشار جامعه بودند ، ذره ای ترديد در اين به اصطلاح مسئوليت شرعی نداشته باشند و حتی از بگير و ببند و شکنجه و اعدام برادران و خواهران خويش احساس ِ رضايت ِ خاطر ! هم  نموده ، و از نوک ِ پا ، تا فرق ِ َسر در ِجلد ِ خميني ! روند و دست حسينی و ساقی وتهراني و ديگرجانيان ِ ساواک را هم از ُپشت ببندند.  

 
چندين بار قضات ، دادستانها ، امثال مقتدائی  مصباح يزدی ، خزعلی ، جنتی ، فيروز آبادی که از دوران دانشجوئی در دانشگاه مشهد تشنه به خون مجاهدين بود ، عسگر اولادی ،بادامچيان ، احمد پور نجاتي ، مروی ِ سماورچی ، جواد منصوری و برادرش احمد که زندانيان سياسی زمان شاه آنها را خوب ميشناسند  . . .  بازجويان و سران رژيم با خميني خلوت نموده " اجماع مقامات قضائي و امنيتي را مبني بر اصلاح ناپذيري زندانيان سياسي " يادآور شده چاره جوئي کردند ، به همين دليل فتوای ِ ُکشتار زندانيان  سياسی ، چيزی نبود که برای سران ِ حکومت غير ِ ُمنتظره باشد، آنها از پيش توی ِ باغ ! بوده اند. 
   
 کم کم به سر فصل قبول ِ آتش بس ميرسيم
 آخوندها نيز با هشياري ضد انقلابي خويش اينرا مي فهميدند که با پايان جنگ و قبول آتش بس ، با يک دست دو هندوانه نميتوان بر داشت
قاتلين زندانيان سياسي آنقدر پخمه نبودند که شرائط و الزامات پس از آتش بس را نشناسند - بايد زندانها تخليه مي شد ! خب ، يک سيستم ارتجاعي ِ ُمتعلق به عهد ِ بوق که ذکر و فکرش هجوم به آرمان های مردم و آدم هاي آرمانخواه است  -  ظرفيت و توان آزادي زندانيان معترض خويش را ندارد ، پس چاره اي جز قلع و قمع و قتل عام نمي ما َند. دجالگري و کلاه شرعي اين جنايت هم ساده است و براي خميني از آب خوردن راحت تر آنان ميدانستند که اگر از شر ِ زندانيان سياسي راحت نشوند اول ِ   َمعِرکه است و فردا و فردا ها مسئله دارند ، آنان شاهد رشد جنبش خود انگيخته خانواده ِ زندانيان بودند که هر روز يک جا بساط گرفته و بست مي نشينند. آخوند هاي عمامه دار و بي عمامه تجربيات زمان شاه و ساواک را هم داشتند و از ديد خودشان قلع و قمع زندانيان َرد خور نداشت  پس بايد  گردن ها را میزدند  تا رابطه َسر و بدنه قطع گردد .آنان از اينکه زمينه عينی رشد ارتباطات و تشکيلات فراهم باشد و نمونه مادران زندانی به ُکل جامعه سرايت کند، وحشت داشتند .
 
ميدانيم که پس از فتح خرمشهر جنگ با عراق  مشروعيت اش را از دست داد اما اعوان و انصار خمينی برای اينکه نان خودشان را بپزند  آنرا به تنوري ُمبّدل کردند که دودش را به چشم مردم محروم ميفرستاد و هيزمش جوانان ميهن بود ، وقتی َسر ِ تسبيح به دستان ِ ُمستبد به سنگ خورد و آتش بس را پذيرفتند ، ِ دق ِ دلشان را َسر ِ زندانيان بی پناه در آوردند و براي ايجاد ُرعب و وحشت َنَسق گيري کردند ، گوئی راه ُقدس از فتح زندانهای کشور ! و از اوين و گوهر دشت می گذرد ! مجددا روی عمليات " گردن شکني " يعني  تصميم کشتار زندانيان سياسي که بر خلاف تصور، ناگهانی وفقط مربوط به عمليات فروغ جاويدان نبوده و سران رژيم به ويژه رفسنجاني  و عسکر اولادی و ري شهري و ُمحتشمی وِ مسئولين ِ سازمان مجاهدين ِ انقلاب اسلامي . . . مدتها پيش آشش را ُپخته بودند ــ تاکيد دارم   و شخصا مطمئنم که بسيار پيش تر از مرداد و شهريور شصت و هفت همه سران رژيم روی َسر به نيست کردن و ُکشتار زندانيان به توافق رسيده بودند از همين رو صحنه سازی های سيد علی خامنه ای و موسوی اردبيلی و . . . که خود را به آن راه ميزنند ،هيچکس را نمی فريبد . سيد علي خامنه اي در شهريور شصت و هفت  پيش ِ آية الله منتظري  ميرود و ميگويد ، ُحکمی از امام گرفته اند و می خواهند مارکسيست ها را ُتند و تند اعدام کنند  چاره جوئي نموده ! و  وانمود ميسازد از اعدام زندانيان غير مذهبي ناراحت است -  صفحه۳۴۷ سيصد و چهل و هفت کتاب خاطرات آية الله منتظری -  او در جواب منتظري . . . خود را به آن راه ميزند که از فتواي اول خميني مبني بر به دار زدن زنان و مردان مجاهد خلق ، آنهم پس از ماه خونين و غمگين ِ مرداد ، اصلا خبر ندارد !   اين دروغگوئی و ايز ُگم کردن ها را حتی برادران همسرش  ( آقايان ُخجسته ) نيز که لااقل يکی از آنها - جواد - با اتهام کمونيستی به زندان شاه رفته باور ندارند ، مگر ممکنست در مرداد ماه شصت و هفت ، در اوين و گوهردشت و زندانهای سراسر ايران از ُکشته ُپشته بسازند و رئيس جمهور وقت مملکت که شخصا نيز جدا از دستگاههای امنيتی همه جا جاسوس و خبر چين داشته است بی اطلاع بماند.
   
اين فقط سيدعلي خامنه ای نيست که دروغ ميگويد ، موسوي اردبيلي نيز که در مورد اعدامها  از خميني  کسب تکليف ميکند - صفحه۵۲۰ پانصد و بيست ِ کتاب خاطرات آية الله منتظری - يک جوري  ُپرسش ميکند که هر کس که نداند خيال ميکند بيچاره گير افتاده و نميداند چه کساني را اعدام کند يا نکند ، غافل از اينکه  به قول قديمی ها  خدا صدای تاق تاق گردو را می شنود  و ماه زير ابر نمي ماند. َرَجز خواني های وی و امثال جنتی  که برای اعدامهای بيشتر ، شور و ُفتور و پا منبری می کردند ، فراموش نمی شود. گرچه خون زندانيان سياسی در درجه اول  به گردن خمينی ست و به قول مولوی " ماهی از سر َگنده گردد ، نی ز ُدم " ، اما هيچ مقام مسئولی نميتواند از زير اين جنايت شانه خالی کند 
اين واقعيت دارد که خمينی بعضا يکدندگي خاصي داشت و گاها   َسر  ِ َ لج  وِ   ِنر ِ  ِسيدّي ! هم می افتاد  خودش می دوخت و می بريد و تصميمات عجيب و غريب ميگرفت ، به ياد داريم که مهندس بازرگان از اين بابت دل ِ خونی داشت ، در قضيه ُمنتظری يکبار نامه ای نوشت که به قول رفسنجانی اگر از راديو - تلويزيون خوانده ميشد خون بپا ميکرد. رفسنجانی ميگويد با هزار زحمت من و مقام معظم رهبری  - خامنه ای - مانع پخش اين نامه شديم  اما فتوای قتل زندانيان ضمن اينکه  به گفته آية الله منتظري ، گويا با دستخط احمد بوده ،  بی مشورت با سران رژيم تنظيم نشده است. 
صرفنظر از محتويات نوشته هاي خمينی واينکه علي رغم تکيه بر اجتهاد و مسائل ُمستحدثه و چه و چه ، با تفکر پوسيده و ايستا  احکام عصر ِ ُشتر چراني را به نام اسلام قالب ميکند ، و با جناياتش ، نه تنها فرزندان دلير ميهن ،  کلمات ِ طيبه را نيز به صليب کشيده و فاتحه هر چه سالک و عارف و صلوة و معراج را که ترجيح بند ِ نوشته های اوست ، خوانده است  اما  اين واقعيت دارد که وی علی رغم آنکه در ُسخنرانی های شفاهی براي گرفتن ِ رگ ِ خواب ِ پيروانش عاميانه و شلخته سخن مي گفت  و مردم هم برايش دست گرفته بودند " اتوبوس از ميني بوس ُبزرگتر است " ! صاحب نظر ،  ُملا و اهل ِ قلم بود و از اين نظر  چند َسر و َگردن از هم دوره ها و ُرقبايش پيشي داشت و از جمله به همين دليل حرفش را ميخواندند و جلويش ُلنگ َپهن مي کردند ، تحرير الوسيله نسبت به کتاب ِمنهاج  ِ خوئی و . . .  و بخصوص کتاب  معراج السالکين و صلوة العارفين که دومی با نثری موزون و  زيبا نوشته ُشده آنچه را گفتم اثبات ميکند ـــ  ولی با تمام ِ اين اوصاف متن فتواي قتل عام کار فقط خود ِ او نيست .
خمينی خود وسواس عجيبی داشت که از لغات فرنگی استفاده نکند - ، در سطر دوم ِ فتواي قتل عام آنجا که صحبت از جنگهاي کلاسيک ِ مجاهدين مي کند ، انشاي خميني نيست ، ضمنا گرچه تلاش کرده مثلا دقيق بنويسد ، آنجا که ميگويد " منافقين . . .  به اقرار سرانشان از اسلام ارتداد پيدا کرده اند " روي دست جعفر ِ کذاّب بلند شده است ! بي ُمرّوَت ها کجا چنين چيزي واقعيت دارد ؟ منکه مجاهد هم نيستم دروغ شما را مي فهمم
سران مجاهدين چه کساني هستند ؟ نکند منظورتان حسين روحاني ست ؟ آن بيچاره را هم که مجبور کرديد شهادتين بگويد ، تازه همه ميدانند پس از داستان ُاُپورتونيست هاي چپ نما ، امثال وي در تشُکل ديگري بودند و ربطي به مجاهدين نداشتند ، هر چند در گذشته در نجف از سوي مجاهدين خدمت حضرت آية الله رسيده باشند.
راه و روش ِ حنيف کبير و ياران پاکبازش ، همچنين موسي خياباني و مسعود رجوي که رودر روي ُدکان امثال خميني و اسلام فئودالي و مادون سرمايه داري ، سقفي جديد و طرحي نو در انداختند ، دروغ  امام ِ طناب به دستان را ِافشا مي کند . به راستی چه دليلي دارد کسی که خود را روح خدا ، روح الله لقب داده ، در مقام مرجعيت و زعامت نشسته و مردم برای استقبالش فرش خون پهن نموده ، و با همه وجود به او اعتماد کردند و . . . َدَبَه در بياورد و دروغ بگويد ؟ مگر دروغ شاخ و ُدم دارد ؟  وقتي فتوای ُکشتار بهترين فرزندان اين ميهن مظلوم ، ُحکم ِ ُخدا ! َلقب مي گيرد  و ازسطر اول روی دروغ سوار ميشود ، همه کسانيکه با سکوت خويش برآن ِصّحه گذاشتند ، حتي اگر در شمار کسانی نبودند که به زندانيان دستبند و چشم بند و تير خلاص زدند ، در شقاوت خميني مشارکت دارند و درست به همين دليل خاتمي و همه َاعوان و انصارش نارو ميزنند و دروغ ميگويند. بگذريم . . . در يک کلام برخلاف سکوت رفسنجاني که يک کلمه از دخالت خودش در قتل عام سال شصت و هفت ، در خاطراتش نياورده ، و علي رغم اينکه وزير ارشاد وقت خاتمي  َسرش را مثل ِ َکبک زير برف ميکند و جدا از تظاهر موسوي اردبيلي و خامنه اي که گويا روحشان هم از تصميم خميني ُمطلع نبوده ، خون پاک و ُمطهَر شهيدان به گردن تمامي آنهاست   اين موضوع از اين نظر اهميت دارد که مردم شريف ما بدانند هيچ مقام مسئولی نميتواند از زير اين جنايت شانه خالی کند. ُکلکم راع و ُکلکم مسئول همه و همه از صغير  و  کبير و از اصلاح طلب ! و  ِافساد طلب ! در شقاوت ِ خمينی ُمشارکت دارند  . . . ادامه دارد
 

 ُپشت ِ پرده ِ ُکشتار ِ زندانيان در سال ِ شصت و هفت
قسمت سوم
اين تو بميری از آن تو بميری ها نيست
با گري پاژ کردن ماشين جنگ  وشکست شعارهائي چون " راه قدس از کربلا مي گذرد " چسب ِ وحدت ! و آن ِسريشمی که جناح بندی های درون حکومت را بهم جوش ميداد ، ُشل شده و وارفته بود ، خمينی ضمن اينکه براي روحيه دادن پيروان ُخَلص ِ خويش  ميکوشيد خود را از تک و تا نياندازد و با راه انداختن صحنه ديگري از به اصطلاح جنگ ِ حق عليه باطل ! فيل ديگری هوا کند ــ به يکدست کردن حاکميت و سرند کردن امثال منتظری و . . . همه کسانيکه ساده انديشی ! نموده  با دشمنان اسلام از در ِ ُمدارا وارد ميشوند ــ نيز ميانديشيد.
رژيم در موقعيت حساسي قرار گرفته بود ، با پذيرش ِ ِخفت بار ِآتش بس کساني که تا ديروز با شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان  !  ُکرَکري ميخواندند ، ُرسوا شده و نه تنها مردم بلکه  ُرقيبانشان در درون حکومت هم آنان را دست انداخته بودند ، چهره های ُپشت پرده ای که نقش اصلی را در تداوم جنگ بازی کرده بودند ، از افشای حقائق می هراسيدند ، پس " سنگها را بستند و سگها را رها کردند " چرا که به قول خودشان " گرچه  فعلا همه چيز بايد در خفا صورت گيرد و مصلحت نيست کف ِ دستمان را دشمن بخواند ، اما بالاخره ، امروز نه فردا ، همه ازقاطعيت حضرت امام  و  سرکوب منافقين و کفار در زندانها خبر دار شده و گوشی دستشان ميايد که اين تو بميری از آن تو بميری ها نيست.
ايجاد ِ  َجو ِ ُرعب و وحشت به مصلحت نظام بود ! و موج سرکوب و اختناق بايد تشديد ميشد و از جمله به همين دليل هم  تسبيح به دستان َمکّار به فکر ِ" َنسق گيري " ! و اعدام اسيران افتادند
 
همانطور که گفتم کشتار زندانيان سياسی قبلا طرح ريزی شده بود و همه سران حکومت به دليل وحدت نظر بر دشمني با انقلابيون ، بر اجرای آن اصرار و اجماع داشتنه ، " َنفاثات في الُعقد " ! هم  َدم ِ خمينی را ديده بودند و  وی که از همه سو نظام را در " ِمرصاد " ! می پنداشت ، به بهانه عمليات فروغ جاويدان ، خط و نشان کشيد و با فتوائي که   َمفادِ آن با همه سران رژيم ِچک شده و با خط احمد روي کاغذ آمده بود و سنگ ِ بنايش روي دروغ سوار شده بود ، سوت قتل عام را کشيد و از شدت کينه های کور به مجاهدين ( و بخصوص عنصر زن ِ موحد انقلابي ) که رودرروی اسلام سراسر ريا و دروغ او ايستاده بودند ، در آغاز با دار و طناب به ُسراغ آنان رفت ، ابتداء دختران و زنان مجاهد را به دار کشيد و سپس به جان مردان افتاد ، در مرداد غمگين و خونين شصت و هفت سه تفنگدارِ ِ خمينی " مرتضی اشراقی - جعفر نيری - پورمحمدی " و امثال رازينی و رئيسی و اژه ای و مبشری و . . . با هلی کوپتر بين اوين و گوهردشت در رفت و آمد بودند و همراه با آدمکشاني چون حاج داود رحمانی و لاجوردی و سيد حسين مرتضوی و مجتبی حلوائی و سيد مجيد داديار و مهدوی ( جوهری ) و . . . که برايشان سلام و صلوات ميفرستادند ، جوانان معصوم مردم را به گلوله و دار مي بستند.
 
مرداد به سر آمد ، اما ميراث خواران خمينی هنوز تشنه خون بودند زير پای امامشان نشستند که حصرت آقا شما در انتهای حکم تان مبنی بر اعدام منافقين به بخشی از کتاب خدا اشاره نموده و عبارت " اشداء علی الکفار " را آورده ايد که البته منظور جنابعالی شدت خشم و کين به منافقين خبيث است ، اما به جز منافقين که البته دشمنان اصلی ما هستند و  از پاتاق تا چهار َزبر خيز بر داشتند ، نظام اسلامی با ُکفار هم روبروست ، با کسانيکه مثل منافقين به هيچ صراطی مستقيم نميشوند  بعلاوه با کشتن فقط منافقين ، دشمنان نظام و شياطين توی بوق ميکنند که نظام ، کساني راکه نماز و روزه می خواندند مجازات نموده ، اما از ديگران که بعضا در جای جای نظام رخنه کرده بودند به خاطر خوشايند ِ امثال ِ گورباچف ! صرفنظر نموده و اصلا با آنها ساخته اند  . . .  البته وسوسه گر ِ اصلی هواهای شيطانی و ُخلق و خوی ضد بشری خود خمينی بود ، طناب به دستان ِ قاتل تنها پامنبری ميکردند ، حرف آخر را خود وي ميزد و کسی نميتوانست جيک بزند 
 آری جلادان از به دار کشيدن زنان و مردان مجاهد خلق سير نشده ، ُکشتن مارکسيست های شريف ميهنمان را که مثل مجاهدين سرمايه های اين ميهن در زنجير بودند ، َعَلم نمودند - خمينی در اين مورد نيز فتوای قتل داد
. پيش تر ، در خرداد و تير تعدادی از اعضاء اکثريت و حزب توده اعدام شده و سئوال برانگيز شده بود که چرا در حاليکه اين دو جريان ، در دستگاه خود ِ رژيم ُمحارب نبوده و خوش خدمتی های بسيار کرده اند حالا اين اتفاق مي افتد ؟ مگر نه اينکه حتی در سالهای شصت و شصت و يک ، از قتل عام زندانيان سياسی دفاع نمودند و رسما در نشريه کار شماره صد و بيست ، به تاريخ هفت مرداد شصت ، با صحه گذاشتن بر ُلو دادن و خبر چيني  ،  با" شرم " که به قول کارل مارکس " يک احساس ِ انسانی ست " بدرود گفتند ؟   تا اين تاريخ تا آنجا که من اطلاع دارم کيومرث زرشناس و انوشيروان لطفی و . . . را کشته بودند ، نفوذی های حزب در سپاه هم مخفيانه اعدام شده ، بعلاوه ده نفر از اعضای  ِ سازمان نظامی حزب توده نيز در شمار جان باختگان بودند ، اما حالا وضع فرق ميکرد،  ُمشخص بود که جدا از وجود ِ ُبحران در درون ِ رژيم ،  ِگرد باد در راه  است .
  آری داس ِ مرگ نيروهای غير مجاهد را نيز گرفت و کمسيون مرگ در بندهاي مردان به شکار پرداخت اين بار براي خلع شعار کردن منتظری و برخی از فقها که َدم گرفته بودند " زن ُمرتده حکمش اعدام نيست " و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دليل زن ستيزی و تفکر مردسالاری ، زن  ضعيفه ايست که حتی مسئول اعمال خودش هم شناخته نميشود ! خمينی مجبور شد يک بام و دو هوا بازي کند و گرچه در گذشته و بخصوص از سال ُپر ماجرای شصت به بعد ، بسياری از دختران و زنان کمونيست نيز چوبه هاي ِدار را بوسيده تحت عنوان محارب اعدام شده بودند و در حاليکه زنان و دختران مجاهد خلق را با فتواي اول و موج قتل عام به دار کشيده بود ،خوشبختانه رضا داد که دختران و زنان غير مجاهد در قتل عام سال شصت و هفت زنده بمانند
.
 همانطور که قبلا نيز در مقاله " گزارشگر امين واقعيتها باشيم ، هرچند بر عليه ما باشد " گفته ام شهيدان بزرگواری چون پروين گلي آبکناري ( از راه کارگر ) وسهيلا درويش ( از اکثريت ) و فاطمه ُمدرسی تهرانی - سيمين - ( از حزب توده ) در رابطه ديگری ( و نه با موج قتل عام ) جان باخته اند  مهين مدوی که البته دوست داشتني ، مقاوم و خار چشم دژخيمان  بود ، با شنيدن خبر اعدامها و اينکه تقريبا تمامي زنان و دختران مجاهد را دار زده اند ، خود رگ دستش را ُبريد و جان داد - مهين ، پروين ، ُسهيلا و دهها پروين و ُسهيلای ديگر  به نوعی شهيد و شاهد ِ جنايات آخوندهاهستند که رودر روي مضمون رهائي بخش پيام انبياء و اولياء و نص صريح کتاب آسمانی که ميگويد " هيچ اجبار و اکراهی در پذيرش دين نيست " با شلاق و شکنجه و بگير و ببند ميخواهند احکام عصر شتر چرانی را به نام اسلام که البته برای خودشان جز دکانی نيست ، قالب کنند
.  
 
 فتوای خمينی صرفا شامل زندانيان نشد و در بيرون ِ زندان مبارزين بسياري ُربوده و ُکشته  شدند ،  جواد صفار ، امير غفوری ، جلال متين زاده ، زهرا افتخاری ، مرتضی عليان نجف آبادی ، سيد محمود ميدانی و . . . در مشهدکه گاليندوُپل در صفحه يازده کتاب قتل های زنجيره ای از آنان ياد کرده --  ُزهره مظاهري و . . . در اصفهان - دهقان در ُبرازجان و بسياری در شهرهای ديگر از جمله افسانه طهماسبی ، سيامک طوبائی ، جواد تقوائی گاهی ، حسن افتخارجو ، مهدی پوراقبال ، بهنام مجدآبادی ، هوشنگ محمد رحيمی ، ابراهيم طاهری ، مهرداد کمالی ، علامه ژيان ، مهرداد حاجيان ، علی اصغر بيدی ، سياوش ورزش نما ، محبوبه بهادری ، احمد آقائی و . . . نمونه هائی از اين دست هستند
.  

  ربودن وَ سر به نيست کردن ِ  زندانيان آزاد شده ، همچنين همه کسانيکه پيش و پس از مرگ خميني در داخل و خارج ايران با جوخه های ترور و دسيسه های ديگر به خاک و خون غلطيدند ، از سامی تا نقدي و شرفکندی و شريف و فروهر و . . . همه و همه  بدون ارتباط با فتوای خمينی نيست و از همين جا ، از اين سرچشمه ِگل آلود آب ميخورد
مرتجعين کتاب خدا را نيز به بازي گرفته  و با شبيه سازی های دروغين و تفسير به رأی ازسوره احزاب و . . . ملعونين اين ما ثقفوا ، اخذوا و قتلوا تقتيلا  ، ِبُکش ِبُکش راه انداختند، در حاليکه انکه مطرود و ملعون است نظام جهل و جنايت ويزيدها و پينوشه هائي ست که از پستان دين شير دنيا ميدوشند ، نه فرزندان دلير و شريف اين ميهن که برای بهروزی و پيروزی خلقشان و برای مبارزه با فقر و جهل و تبعيض بپا خاستند و از آب و آتش هم گذشتند
 
براستي چرا به جان زندانيان افتادند ؟
 جدا از پيری خمينی و احتمال مرگش ، کينه های کور او به انقلابيون که وی دجالگرانه آنان را کافر و ُمنافق خطاب ميکرد ، و نيز عمليات فروغ و حتی آتش بس ، فتوای قتل زندانيان سياسی و ُپشت بندش فتوای قتل سلمان ُرشدی ( که به آن خواهيم پرداخت )را بايد بيش از همه در تدارک بقا و ُثبات رژيم ولايت فقيه و حل مساله ُمناقشه آميز در مناسبات جريان هاي درون حکومتی و رقابت های شخصی برای کسب قدرت در چشم انداز ِ " پسا خمينی " ارزيابی نمود
 بعلاوه رژيمي  که باورش اينست  " هرکه عين ِ من نيست دشمن من است  " و به عناصر خودي نيز رحم نمی کند ، طبيعی ست که از حضور و جمع  ِ زندانيان آرمانخواه که داغ و درفش و تابوت و قيامت و  گرد و خاک توابين و خائنين را از سر گذرانده و  تسليم نشده اند  وحشت داشته باشد  
 آنهم کسانيکه  شعله اميد در دلشان زنده است و تلاش ميکنند خود را براي فردا و فردا ها حفظ نموده و به سازمانهاي متبوعشان وصل شوند
.  
چنين حکومتی طبيعی ست که در َصدَدِ توطئه برآيد ، زندانی مقاوم برای چنين رژيمی نيروی ِ ُسرخ ِ بالقوه است که بايد از سر ِ راه بر داشته شود بخصوص وقتي در اولين فرصت به فکر پيوستن به صفوف ِ مقاومت افتاده از چنگش می گريزد ، به همين دليل عمليات فروغ جاويدان هم که روي نميداد رژيم خميني از قتل عام زندانيان دست نمي کشيد ، به  َسر به نيست کردن ِ زندانيان نياز داشت و در اين ترديدی نيست
. براي يک رژيم مرتجع قرون وسطائي ، الزامات پذيرش آتش بس گشايش  رحمت نيست ، اصلا گروه خون ! حجاج های زمانه که روی " سندی بن شاهک "  و پرويز ثابتی و عضدی و رسولي و ساير ِشکنجه گران ساواک را سفيد کرده اند ، با صلح و صفا نميسازد ، وگرنه پس از آنهمه مصيبت ها و بي خانماني های جنگ کشتار فرزندان اين ميهن مظلوم چه توجيه انسانی دارد و با کدام معيار و ارزش معنوی جور در می آيد ؟
" چوب به دست داران قريه ورزيل " ! که جز به داغ و درفش نمی انديشيدند ، پس از صدور فتوای قتل جار زدند يالله ، بجنبيد به سرعت دست به کار شويد ، ُحکم ِ خداست و نبايد روی زمين بماند ! زندانيان را َسرند نموده و نخاله ها را دور بريزيد ، بي معطلی تند و تند اعدام کنيد
اين کار اما بايد در خفا ! صورت گيرد ، ُمدام مي  گفتند نبايد از زندانيان، از يک ُمشت منافق و کافر َرکب بخوريم ، هيچ زنداني تا سر وقت خودش نرسيده ، نبايد کوچکترين بوئی از فتوای حضرت امام ببرد ، اگر می بينيد َسر و صدا می شود در موقع اعدام الله اکبر و شعار های ديگر ندهيد ، همه چيز بايد در سکوت مطلق انجام شود ، بايد دائما روي اين موضوع که اين هيئت برای عفو زندانيان ! آمده است ، مانور دهيم
پخش اخبار و تصميم امام ُحرمت شرعي داشته و مسئولان  و خدمه زندانها حق ندارند حتی ذره ای از آنرا به اهل و عيال وبيرون خود منتقل کنند.
 مسئولان زندان نبايد تحت تاثير نماز و روزه منافقين که از ُکفار بدترند قرار گرفته و اشتباه کنند ، ابن ُملجم ِ خبيث و همه خوارج نيز چنين بودند ،  َرحم بی َرحم ، هرکس هم که دل نازک است  جاي خودش را به ديگران بدهد
.
می بايست برای نقل و انتقالات در زندان از کلمات رمزاستفاده نمود مثل حاجي بريم عبادت ! که منظورطناب ِکشي و آماده کردن جّرثقيل ها و . . . بود ، " اين ها را ببريد بند هايشون " !  که منظور بردن زندانيان براي اعدام بود ، بپا معصيت نکني - يعنی هيچ منافق و کافری از قلم نيافتد ، فاضلابها بايد زودتر تخليه شود - که منظور شناسائي هر چه سريعتر زندانيان مقاوم بود ، همه به گوش باشند ما گفتيم  بعدا کسي گله نکند - که منظور آماده باش پاسداران براي به دار کشيدن قريب الوقوع زندانيان بود و اينکه هر کس مي خواهد با لگد زدن به شکم يا  صندلي زير پاي اسيران ، فيض ببرد !  
آری به قول ماکياول ، در درسهائی برای رافائيلو ـ جيرولامی گاهی بايد کلمات در خدمت پوشاندن واقعيات باشد . اما اين امر بايد بطريقی انجام گيرد که کسی از آن آگاه نگردد ، يا اگربايد بدان توجه شود ، بهانه موجود بوده ، يا بلافاصله خلق گردد
.
کمسيون مرگ آنقدر در تاريکي و خفا  ياس ها را داس ميزد که هر چه آن تک و توک  زندانياني که با هيئت برخورد کرده بودند ، فرياد می کشيدند بابا دارند تند و تند اعدام ميکنند ، کسي باور نميکرد و به راستی هم تصور آنهمه جنايت و  در عرض چند روز ممکن نبود
.

 
آقاي ايرج مصداقی نيز که آنروزها شاهد اين جنايات بوده  و خوشبختانه زنده و گزارشگر امين واقعيت هاست ، در خاطرات خويش " نه زيستن ، نه مرگ " نوشته است
.
 يکی از زندانيان مجاهد به نام حسين - ح ، برايم تعريف کرد که در سلول انفرادی با يکی از زندانيان مارکسيست از طريق لوله هوا کش صحبت می کرده است، هنگامی که او وی را در جريان اخبار قرار داده و تاکيد نموده بود که اکثر بچه ها قتل عام شده اند، وی تصور کرده حسين در انفرادی دچار ماليخوليا شده است ! و در صدد کمک به وی بر آمده و با مهربانی وی را خطاب قرار داده و گفته بود که نگران نباش ، سعی کن به چيز های خوب فکر کني
حسين دوباره تاکيد می کند که اگر فکر می کنی ديوانه شده ام و يا . . . ميل خودت است ولی من حالم خوب است و آنچه گفتم تصورات ماليخوليائی ناشی از انفرادی نيست ، واقعيت دارد
.
با توضيحات بعدی متوجه می شود که حسين از سلامت عقلی بر خوردار است و آنچه ميگويد شرح وقايعی ست که وی از کم و کيف آن مطلع است  
 
يکی از تصميمات سران رژيم اين بود که وقتی آب ها از آسياب افتاد ، خبر اعدام زندانيان را به خانواده هايشان بدهند و در اين مورد هيچ تعجيل نکنند ، آنان ميخواستند بيدادگاههاي چند دقيقه اي خود را ، دادگاههاي عادلانه اي که ُپروسه قضائي در آن به دقت رعايت شده قالب کنند ، اما قطع شدن ملاقات ها و پيگيري و نگرانی خانواده ها ُمزاحم اين تصميم بود ، با اين حال مسئولين زندانها هر آنچه ( تکرار ميکنم ، هر آنچه ) در مورد تاريخ شهادت زندانيان به خانواده هايشان گفته اند ، واقعی نيست
.
در گوهر دشت اما ، ماشين ُکشتار هشت روز تمام ِدرو مي  کرد ، روزهاي هشتم ، نهم ، دوازدهم ، پانزهم ، هيجدهم ، بيست و يکم ، بيست و دوم و بيست و پنجم مرداد
.
در رابطه با کمسيون مرگ ، از زندان ِ اوين تا کنون اطلاع دقيقي ندارم ، اين را ميدانيم که هيئت خميني ( نيري و اشراقي و پور محمدي ، و گاها شوشتري و رئيسي و رازيني و مبشري و . . . ) به تناوب در اوين نيز خون مي ريخت و اعدامها در زندان اوين زودتر از گوهردشت ــ  در ششم مرداد ِ شصت و هفت حدود ساعت دو و نيم نصف شب آغاز شده است
.
 
رژيم از اواخر  ِ آبان شصت و هفت کم کم شروع کرد تا خانواده ها را در جريان جنايت خويش قرار دهد ، به خانواده اسيران غالبا گفته ميشد " به شما تبريک ميگوئيم ! چون لکه ننگی را از دامان شما پاک کرديم ! " سپس بلافاصله اضافه ميکردند  حق پوشيدن ِ لباس سياه و عزا داری نداريد . . . ادامه دارد

ِ ُپشت ِ پرده ِ ُکشتار ِ زندانيان در سال ِ شصت و هفت
قسمت ِ چهارم
 کجاست سعيد سلطان پور تا چهره سيمون ماشار ميهنمان را به صحنه آورد ؟

خمينی براي قتل عام زندانيان يا به قول خودش تشخيص موضوع درهيئتی که بر ُگزيدعمدا آخوند نيری را گذاشت 
  انتخاب نيري دقيقا آگاهانه وِسنجيده بود ، چرا که نيري به بيت آيات عظام از جمله آية الله گلپايگانی نزديک بود و همچنين از شاگردان آية الله اراکی و . . . به شمار می رفت و اين برای خمينی که حواسش جمع بود و حساب همه چيز را داشت مهم بود که به اين وسيله َدم ِ آنها را ديده باشد   
 در حوزه علميه نيري ها يکي دو تا نيستند ، يکی از آنان کتاب " مجمع المسائل " را که پاسخ آية الله گلپايگانی به سئوالات و  استفتائات گوناگون است ، همراه با آخوند ثابتی همدانی ُمرتب نموده است

مرتضی اشراقی نيز همشهری گلپايگانی ست و جدا از همشهري گري ، از آقاي ِ لطف الله صافی داماد آية الله گلپايگانی که زماني رئيس شورای نگهبان بود و نيز برادرشان آقای حاج آقا علی صافی دور نبوده است 
  براي شناخت بهتر مرتضي اشراقي خوب است ماجرائي راکه بر من گذشت و پاي صحبت يکي از معلمين او نشستم ، تعريف کنم
  خويش - آوند و خويشي داشتم که در قتل عام شصت و هفت به دارش زدند، وي در اوين زندانی بود و مدتها ملاقات نداشت ، کلا فه و نگران بودم و دربدر به دنبال چاره ميگشتم ، يکی از دوستانم که از دانشگاه ُجندي شاپور اهواز فارغ التحصيل شده بود به من گفت - ناراحت نباش من يکی از همشهريان دادستان مرکز ، مرتضی اشراقی را می شناسم که در ضمن در گذشته معلم جغرافيا واستاد او بوده است ، بيا ايشان را که مردی محترم است ببينيم شايد مشکل شما حل شود
اين شخص آقای رضا تاجداری نام داشت که شنيده ام متاسفانه در قيد حيات نيست ، سلام بر مهر و ُعطوفت اين مرد نيک و بزرگوار ، ايشان با محبت فراوان پذيرای ِ ما ُشد ، من درد دل کردم و گفتم ِگره اين کار به دست آقای مرتضی اشراقی باز ميشود ، وقتي حال مرا ديد و شنيد زندانی مذکور تنها عضو خانواده است که زنده مانده  ! سکوت کرد و با من گريست ، سپس گفت ُمتاسفم او يک زمانی شاگرد من در دانشسرايعالی گلپايگان بود ، واقعش تيپ معتقد به مباني دين و اين چيزها نبود ، در درس هم بسيار بی استعداد بود ، اما مي شنوم در خيلی چيزها که از شأن آدمی به دور است بسيار خوش استعداد هستند ، خيلی محافظه کار و ترسو هم تشريف داشتند ، ايشان حالا خدا را هم بنده نيستند و با حُجَج ِاسلام واز ما بهتران فالوده می خورند ، ميدانم رويم را زمين خواهد زد يا خودش را به آن راه خواهد زد که از دستم کاري بر نمی آيد ، در گذشته که در همايون شهر اصفهان - سده خدمت ميکرد و در خود اصفهان شغل دادستانی داشت البته هنوز سجايای انسانی در وی نمرده بود و حتی َغضب ِ حزب اللهی ها را هم به جان خريد که خواهان اعدامهای بيشتر بودند ، اما قدرت آدمها را َمسخ می کند ، با اين حال اگر شما اصرار داريد من از طريق برادرانش که در گلپايگان دوچرخه سازی و موتور فروشی دارند اقدام می کنم ، شايد هم بد نباشد شما به آقا لطف الله صافی که داماد گلپايگانی ست و يا خود گلپايگانی ُمراجعه کنيد
.
َ
 بگذريم ، دقت خميني در انتخاب اعضای هيئت مرگ نشان ميدهد که همه جوانب را در نظر گرفته و همه را مستقيم و غير مستقيم در جنايت خويش سهيم ميکند ، چيزی که ممکنست روح گلپايگانی و اراکی هم از آن خبر نداشته باشد 
.
    ُ
آيا بردن ِ اعضاي کمسيون مرگ در زير ِ نور و نشان دادن ِِ ُپشت ِپرده فتواي خميني و قتل عام سال شصت و هفت ، به دليل کينه های کور و انتقام گيری های شخصی ست ؟
  َابدا ، من شخصا نه تنها شکنجه گران خودم را بخشيده ام ، که برای آنان طلب رحمت هم می کنم ، اما آيا خويشان و نزديکان اعضای هيئت مرگ که هزاران نفر از بهترين فرزندان ايران را به دار کشيدند ، درد و رنج ما را می فهمند ؟ آيا احساس خانواده قربانيان قتل عام شصت و هفت را که غنچه لبخند بر لبانشان پژمرد ، درک ميکنند ؟ آيا ميدانند بسياری از خانواده ها تمامی فرزندانشان را از دست داده اند و از بيِکسی رو به کوه و بيابان گذاشتد و ازهم پاشيده شدند ؟ آيا شنيده اند که در رژيم شاه که البته ظالم و ستمگر و دشمن نهاد هاي دموکراتيک بود ، برخلاف ُمبالغه ها و دروغهاي خمينی که می گفت نظام شاهنشاهي هفتادهزار ! شهيد و بيش از صد هزار ! معلول و مجروح روی دست مردم ايران ُگذاشته ، تعداد قربانيان انقلاب در سالهای چهل و دو تا پنجاه و هفت بالغ بر ۳۱۶۴سه هزار و صد و شصت و چهار تن است ؟ يعنی به مراتب کمتر از تعداد کسانی که فقط در سال شصت و هفت قتل عام شدند ؟
از حماسه سياهکل که خميني ميفرمود توطئه صهيونيست ! هاست تا حول و حوش انقلاب در مجموع سيصد و چهل و يک ۳۴۱نفر از فدائيان و مجاهدين و . . . جان باختند ، اما هيئت مرگ خميني ، شاه و ساواک که هيچ ، فرانکو و پينوشه و شارون را هم رو سفيد کرده است و در اين هيچ اغراقی نيست
.
 
امثال آخوند نيري نه تنها از َپر َپر ُشدن ِ آنهمه جوان رعنا که برخی از آنان تازه با زيبائی هاي زندگی آشنا شده بودند ، َکَکشان نمي َگزيد ، که تازه بعد از آنکه جوانان اين ميهن را به دار می کشيدند ، مثل فاشيستها که پس از شکنجه و تيرباران اسيران با موسيقي کلاسيک حال ميکردند ! هوس ِ ُگل نموده و در ُگلخانه زندان به انتخاب ُگلهای زيبا می پرداختند
.
 باور کردني نبود ، نيري ساعتی قبل عزيز ترين ُگل ها را َپر َپر کرده بود و حالا در کمال آرامش به انتخاب ُگلدان برای بردن به خانه اش می پرداخت ، نميدانم چگونه خود را توجيه ميکنند ؟ " لورکا راست ميگويد
اگر نمی گريند برای اينست که به جای مغز ُسرب در ُجمُجمه دارند و روحی از چرم ِ برقي
.
اينجاست که بايد به قول جعفر هاشمی که اين آيه قران را خطاب به گندم نمايان جو فروش تکرار ميکرد ، گفت
  ويل ُ للُمکذبين
 وای بر دروغگويان ، وای بر حق ُکشان و حق پوشان ، واي بر دشمنان عدالت و آزادی که کلمات را نيز به صليب مي کشند 
.
 
کاک جعفر که اهل ِ ُتربت حيدريه بود و مرا به ياد حسين ُارگنجی شهيد مياندازد ، چهار سال در سلول هاي انفرادي مشهد و اوين و گوهر دشت به سربرد و از سمبل هاي مقاومت زندان بود در گوهردشت اولين سری زندانيان که تجت عنوان برخورد با هيئت عفو ! به بيدادگاه برده شدند ، زندانيان مجاهدي بود که از مشهد آمده بودندو اولين نفر نيز جعفر هاشمی معروف به کاک  به ُگزارش آقای ايرج مصداقی  " . . .  زندانبانان علی رغم تلاش بسيار برای درهم شکستن کاک جعفر احترام فوق العاده ای برايش قائل بودند ، زندانيان مارکسيست بعدا برايم تعريف کردند که آنها  بچه های مشهد را قبل از شهادت در حياط بندشان ديده بودند که با غرور ِ تمام قاتلان را کنار زده ، خودشان با شور و اشتياق درب بزرگ حياطی را که به سوله  -  محل اعدام -  ُمنتهی می شد باز کرده و به سوي دار رفته بودند  
 آنها بي اعتنا به  َعلمداران تکفير که با طناب و تسبيح برای به دار کشيدنشان اين پا و آن پا می کردند ، در حاليکه زندگی را دوست داشتند و به آن عشق می ورزيدند  خود پيش قراول شده با اشتياق تمام مرگ ِ روی ِ پاها را بر زندگی روی زانوها ترجيح دادند ، به قول شاملو نخواستند بميرند يا از آن پيش تر که ُمرده باشند بار ِ خفتی بر دوش گيرند
.
 کجاست سعيد سلطان پور تا چهره هزاران سيمون ماشار ميهنمان را به صحنه آورد ؟

در برابر ِ من و تو و هر انساني سه راه وجود دارد ، يا گوشمان را ببنديم که فرياد سيرون ها
sirene     را نشنويم ، يا گوش دهيم و در آن حل شويم ، و يا مانند " اوليس " ، قهرمان " هومر " خود را به َدَکل ِ کشتي ببنديم و گوشها را تيز کنيم ، آيا براستي ميتوان شاهد ظلمت بود و آرام نشست ؟
  بايد از اين سه راه يکي را انتخاب کنيم ، بايد ريشه هاي رنج و  خشونت و کين را جستجو نموده از برخوردهاي سطحي و شعاري پرهيز کنيم
.
 
مظلوميت زندانيان سياسي وجنايت طناب به دستان تنها با کار و تلاش زندانيان سياسي ، نمايشنامه نويسان ، آهنگسازان ، فيلم سازان ، شاعران ، نويسندگان و تمامي هنرمندان ميهنمان است که زنده ميماند
.
 نشان دادن ريشه هاي رنج و خشونت و کين ، از تکرار خشونت و کين ميکاهد و بر رنجها مرهم مينهد
. 
    ازجنايت خميني  که همه سران رژيم اصلاح طلب ! و ِافساد طلب ! همه با هم ! روی آن اجماع و اصرار داشتند و از شرف و پايداري نسل وفا و ايمان ، بايد هنرمندان شريف ميهنمان سمفوني و ُاِپرا بيافرينند ، رمان بنويسند ، مجسمه بسازند ، شعر بسرايند ، کاريکاتور بکشند ، کارُتن و تابلوي نقاشي خلق کنند ، ترانه بخوانند  . . .فيلم بسازند نمايشنامه بنويسندو در صحنه تئاتر زنده نگهدارند  اطاقي که اسيران را چشم بسته نزد نيری و اشراقی و پورمحمدی به ميهمانی ِ مرگ ! مي آوردندتااز ميناي عقيق ! زهر در کامشان ريزند
.
  و به کمک و پامنبري امثال حاج داود رحماني و مجتبي حلوائي و سيد مجيد داديار و داود لشگري و مرتضوي و رئيسي و مبشري و . . .  فرمان قتلشان را امضاکنند ، صحنه هاي شادي ُکنان و شيريني خوران ِ قاتلان ِ طناب به دست که پس از دار کشيدن بهترين فرزندان ايران زمين ُسجده ِ  ُشکر ! بجا مي آوردند  و احساس رضايت خاطر ميکردند
. 
 شوق بي حد و حساب امثال آخوند نيري به ُگل ! بله به ُگل آنهم پس از اعدام آنهمه ُگلهاي رعنا  بندهاي غريب کهِ پس ازاعدام زندانيان بيکس و تنها شده بود ، بندهای ِ ُپر از سکوت ! سکوتهای شلوغی که سر به ابتذال ِ گفتن فرود نميآورند ، لحظات طاقت فرساي دلهره و انتظار خانواده زندانيان که هر روز هزار بار ميمردند و زنده ميشدند ، تَپه پلاستيکي صدها دمپائي ! که از پاي زندانيان پيش از اعدام در ميآوردند و در انتهاي ُکريدور زندان تَلمبار شده بود و با زباني که تنها يک شاعر و هنرمند ميفهمد حرف ميزد ، چشم بندهاي زندانيان اعدام شده که پاسداران طاهر و ُمطهر ! به آتش ميکشيدند که مبادا همه چيز را نجس سازد !و حتی ُفرقون ِ ُپر از طناب ! طناب ِ دار که قاتلان از اين سو به آن سو ميبردند . . .  بايد از آثار به ياد ماندنی در موزه انقلاب باشد تا وقتی من و تو نيز به خاک افتاده و صد کفن پوسانديم، فرزندان ما آنرا به ياد داشته باشند ، تا ديگر اينگونه جنايات روي ندهد
. 
تا قدر آزادي را " تنها خدائی که بايد به نيايشش بر خاست  . . . آن محبوب بی پايان ُمشترک که به تفرقه پايان ميدهد و سرودها و دستها را يگانه ميکند " بدانند 
 تا هيچکس خود و ديگران را بازي ندهد که من صرفا اجرا کننده ُحکم هستم و مامور ِ معذور ! تا خميني هاي جديد بر ذهنيت عاطفي و مذهبي مردم پاک ما سوار نشوند و رابطه " ُمريد و ُمراد " نسازند
. 
 تا بهشت موعود ِ هيچ رسول و امام و گروه و تشکيلاتي ، به اختيار و انتخاب آدمي َدَهنه نزند و امربر  ِ ُمطيع نسازد
.
 
همين جا اضافه کنم کمسيون ِ مرگ که خميني برای اعدام زندانيان معرفی کردآخوند نيّری ، مرتضی اشراقی ، و نماينده وزارت اطلاعات ، حتی از به دار کشيدن افرادی چون احسن ناهيد که شش گلوله در بدن داشت ، عباس پور ِساحلي که گلويش را عمل کرده و زخمش هنوز خوب نشده بود ، ناصر منصوري که با برانکارد از بيمارستان زندان آورد ه بودند ، محسن محمد باقر که از دو پا مادر زاد فلج بود ، کاوه انصاری که بيمار بود و صرع پيشرفته داشت و . . . و از آقای ارژنگ استادموسيقی کشورمان که با صدای زيبايش شور زندگی سر ميداد ، و عمري از او گذشته بود ، نيز نگذشتند
. 
 پيشتر گفتم که به دليل کينه خميني با عنصر زن انقلابي ِ يکتاپرست  که ماهيت مستبد و زن ستيز او را رو کرده بود ،اعدام ها اول با به دار کشيدن زنان مجاهد آغاز شد که تقريبأ همه آنان را ُکشتند
. صد رحمت به يزيد که علي رغم اينکه زينب آبرويش را برد ، او و برادرش را که بيمار بود نکشت ، انهم در عصر بردگی و جاهليت. 

 
باقتل عام شصت و هفت بی اختيار به ياد ِبيژن جزنی و کاظم ذوالانوار و يارانشان می افتم که در تپه های اوين جان باختند، دلم ميخواهد آنان را به جنگل ، به بوستان و به درختان بادام تشبيه کنم که در دل سرما و سوز ِ زمستان به شکوفه می نشينند
. 
  فتوای خمينی همچنين نسل ُکشی های ايتاليا و اسپانيا و اندونزي در دوران هيتلر و فرانکو و سوهارتو ، قتل و ربوده شدن زندانيان سياسي در آرژانتين و شيلی و بوليوی ، محاصره اردوگاههای صبرا و شتيلا و تراژدی جنين را تداعی می کند
.  
کمسيون مرگ در سال شصت و هفت مرا به ياد شجره طيبه شهيدان ميهنم می اندازد
. 
 زنان و مردانی که چون شمع شبانه سوختند تا روشنی بخش محفل ديگران باشند ، ستارخان ، ميرزا کوچک ، عمواوغلي ، ُقرة ُالعين ، کلنل پسيان ، خيابانی ، دکتر ارانی ، فاطمی ، روزبه ، پويان ، محمد حنيف نژاد ، بهکيش ، مرضيه ُاسکوئی ، دکتر اعظمی ،يوسف ِ ِکشی زاده ، چنگيز احمدی ، سليمان تيکان تپه ، آذر سليمانی ، ابوذر ورداسبی ، اسلام قلعه سری ، رضا ماهان ،علی َاتراک ( فرخ زاد ) ، زهرا خسروی ، رمضان گرامی ، حسين عبدالوهاب ، شعاعيان ، موسی ، ُشکرالله پاک نژاد ، الله ُقلی جهانگيري ، معصومه شادمانی ، رحمان شجاعی ، رحمان هاتفی ، جمشيد مير شهيدی ، صادق خزائی ، محمد رضا و علی سعيدی ، فرشته نوربخش ، شاهرخ نوری ،   عباس ِ َحَجري ، هيبت الله معينی ، قادر جرار ، اسفنديار قاسمی ، سيد فخر طاهری و هزاران هزار جويبار ُزلال ، هزاران هزار شاليزار
.   
    
آه که . . . از اين ُظلمت ِ شبانه دلم گرفت . . . خوب است ُسراغ نيمايوشيج بروم
ياد ِ بعضی نفرات روشنم می دارد . . . ُقوتم می بخشد
َره می اندازد و ُاجاق ِ ُکهن ِ سرد ِ سرايم
گرم می آيد از گرمی عالی َدمشان
نام بعضی نفرات رزق ِ روحم شده است
وقت هر دلتنگی سويشان دارم دست
جرئتم می بخشد ، روشنم می دارد
بايد با غم های عزيزی که قدَمش مبارک باد ، به  ُسراغ ِ سپيده دم رفته در آغوشش گرفته سلام کنم
 سپيده َدم ، سپيده ِ َسَحر ، فجر و سوره فجر  که  طناب به دستان
 وارثان فرعون وعاد و ثمود ، تحت الحنک بندان زير  ِ ريش 
 آيه اي از آن را در واکنش به عمليات فروغ جاويدان ،  ِکش رفتند
ِانَ   َربک  لبا لمِرصاد
آري دست خدا که از دل قانونمندی ها و آستين توده های تحت ستم بيرون ميآيد ، قاتلان شهيدان را در کمين و ِمرصاد ِ خويش خواهد ِکشيد و در اين ترديدي نيست
  خروسان نيز در سحرگهان آواز نخوانند خورشيد خواهد دميد . . . ادامه دارد  


ِ ُپشت ِ پرده ِ ُکشتار ِ زندانيان در سال ِ شصت و هفت 
قسمت ِ پنجم
مبارزه با فراموشی وظيفه تاريخی ست

اکنون وقت آنست که به يک نکته ظاهرا بی اهميت اشاره کنم و آن گزارشات دروغی ست که در چرائی و علت اعدامهای سال شصت و هفت ، اينجا و آنجا عنوان ميشود
براي اينکه اين موضوع را حلاجی کنيم ، لازم است مقدمتا نکات زيررا يادآور شوم
.
 از همان آغاز که خميني بر َخر ِ ُمراد سوار ُشد ، با فرهنگ ملي وجريان روشنفکري ايران َدر ُافتاد واز آنجا که هيچکس نمی گويد دوغ من ُترش است ، با تسويل و تزئين جناياتش ، با کلا شي ِ تمام به انبياء و اولياء متوسل ُشد واستبداد ِ زير ِ پرده ِ دين را احکام الهی ! جا زد
در حاليکه رسولان و ُمَبِشراني چون محمد ، رودر دوي ِ اشرافيت ِ بهره ِکش ِ بيدادگر ، پيام آور مهر و ُبردباري " َرحَمة ِللعالمين " و مشعل راه رهائی از جبر و بندگی بودند ، و بنا بر َنص ِ صريح ِ قرآن  ِاجبار و فشاری در دين وجود ندارد ( بقره ۲۵۶ ، يونس ۹۹ ، غاشيه ۲۱  ق ۴۵ . . . )امثال خميني که سنگ ِ محمد و علی و ائمه اطهار را به سينه ميزنند، عملاخط ِ قاتلان آنان و جنايتکاراني چون حجاج بن يوسف و ُمتوکل ِ عباسي را پيروی ميکنند که با ريا و تزويربه دين خدا متوسل ُشده و نه تنها نَسق ِ مسلمانان را ميگرفتند ، بلکه سوهان روح ِ غير مسلمانان نيز شده ، عمليات کافر ُکشي راه مي انداختند 
 طبري در جلد چهاردهم تاريخ خويش ( صفحه ۶۰۱۹ به بعد ) به اين دجالگري ها اشاره نموده که وقتي مرور ميکنيم بي اختيار به ياد رژيم خمينی افتاده و رفتار زندانبانان و اعضاي کمسيون مرگ در سال شصت و هفت را بياد مي آوريم
.   
 
 نظائرلاجوردي و حاج داود رحماني که هر مويشان يک ساز ميزد ، برای درهم شکستن روحيه مقاومت زندانيان و پياده کردن نقشه هايشان و نيز " مَسِجد يزه کردن ِ " زندان ! با  ُکپي برداري ازرفتار قتيبه بن مسلم ، نماينده بي فرهنگ حجاج بن يوسف در خراسان و دژخيماني چون متوکل عباسي به شکنجه و شلاق متوسل ميشدند و نامش را " ارشاد " ! ميگذاشتند ، آنان رسما ميگفتند برای ابلاغ دعوت ! به ايجاد عادت و ِاعمال ُقدرت نيازمنديم ،
زور گوئی در ذات ِ ارتجاع است ،  در پوسيدگي و رفتار ظالمانه آخوندها و به قول دکتر ساعدی  چوب به دست داران قريه ورزيل   که خود را آقا بالا سر و قيم ِ ذهن ! مردم نيز ميدانند وتفکرات عهد بوق و دوران برده داری را به نام اسلام قالب کرده وبه خورد ِ جامعه ميدهند - ترديدي نيست
.  
   همين حضرت آية الله العظمي سيد علي خامنه ای دامت برکاته ! پيش از انقلاب رسما به دانشجويان مذهبي دانشگاه مشهد خط ميداد ، اگر لازم بود مارکسيستها را ُکتک هم بزنيد
.
    
   از اين نمونه ها بسيار است و همانطور که گفتم اينگونه مکارم اخلاق ! را درنياکان عقيدتي خميني ، يعني خلفای َجبّار اموی و عباسی نيز ُسراغ داريم
اما واقعش اينست که گرچه خمينی و اعوان و انصارش ُپشت ِ نام ايران و اسلام َسنگر گرفته و به جنگ نور و روشنی آمده اند، اما اين نيروهای ُکهنه دشمن  ِ رحمت و مهر و خصم ِ انبياء و اولياء هستند وفرهنگ ِ شاد و ُپر از ُمدارای ميهن ما را هم نمايندگی نميکنند
.
ايران زمين به عنوان ِ " چهار راه حوادث " و يک چهار راه جهانی محل برخورد اديان و عقائد گوناگون بوده است
.
تساُمح ِ کوروشی ، ُمدارای يزدگرد ِ اول - که از قضا درست به دليل همين بردباری ، خمينيون ِ زمان به او " يزدگرد ِ بزهکار " ! لقب ميدادند ، و آزاد منشی و همبستگی انسانی که بر خلاف قرون وسطی و تفتيش عقائد ، در ادبيات ايران موج ميزند ، و اينکه فقيه و واعظ و و زاهد و صوفی ، که به دروغ ادای ياران خدا را در می آورند، در سرتاسر فرهنگ و ادب پارسي ، راهزن و شيطان و خونخوار و ُمزِورانی که چون به خلوت ميروند آن کار ديگر ميکنند ، معرفی شده اند
و اينکه اين تافته های ُجدا بافته را مردم با هوش ما حتی در  تسبيح هم دست می اندازند و دانه های ُمتفاوت را آخوندک ! و شيخک ! مينامند  . . . همه و همه نشان ميدهد که طناب به دستان در قتل عام شصت و هفت ، هيچ ربطی به مردم شريف و فرزانه ما ندارند
.
آثار خيام و عطار و ناصر خسرو و ُعبيد ِ زاکانی و نسيمی وفروغ و شاملو و  خوئی و اسماعيل يغمائي و هادی خرسندی و صدها شاعر دردمندايران زمين . . . سرشاراز اشعاري ست که از ديدگاه مرتجعين هر کدام بوي ُکفر و زندقه ميدهد در يک کلام ُمرتجعين هدفي جز چپاول و جنايت ندارند و سخن گفتن شان حتي ازشعائر مذهبي و دين خدا جز عوام فريبی نيست
.
     
با اين ُمقدمه ميخواهم بگويم که درد خمينی و همه طناب به دستان ، بر خلاف آنچه بعضی از گروههای سياسی به دروغ عنوان ميکنند نماز و شعائر مذهبی و يک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نيست  اگر کسی صادق باشد و غير از اين بگويد رژيم َکلاش ِ خمينی را نشناخته است
. 
 وقتی شکنجه گران به آزاديخواهاني که از همه چيز خود گذشته اند و جز بهروزي و پيروزي خلق شان آرزوئي ندارند شلاق ميزنند و سوره والعصر می خوانند بيشتر از هر کس خود را تسلي و بازی ميدهند و اين به خودی خود چيزی را ثابت نمی کند ، فراموش نکنيم که شکنجه گر نيز خود به نوعي اسير و قربانی ست
آنکه " لفي ُخسر " و رو به آنتروپی و زوال است نيروهای پوسيده و ايستا ست ، نه فرزندان شريف اين ميهن که چون شمع شبانه مي سوزند تا روشنی بخش شبهای تاريک باشند
.
   رفتار ِ امثال مجتبي  حلوائی که به دستورُ قضات هرزه و هار در هر وعده نماز با شلاق به جان خواهران و برادران مارکسيست می افتاد ، درست آن روی ِ سکه ِ رفتار ساواک شاه است که توسط سرهنگ زماني در زندان قصر برای جلوگيری از خواندن  ! نماز صبح ، به زندانيان مسلمان شلاق ميزد 
 شکنجه گران چه از نوع شاه و چه شيخ هدفی جز به تسليم کشيدن زندانی و ُکشتن روح اعتراض نداشته و ندارند ، همه جای تاريخ همين جور بوده ، مگر در محاکمات ننگين و ظالمانه دهه سی در شوروی به اصطلاح سوسياليستی نخودچی کشمش پخش ميکردند ؟ کدام عنصر مسئولی ست که با اين بهانه آنهمه فداکاری و از خود گذشتگی های زنان و مردان کمونيست را فراموش کند ؟  " يادهای ِ زندان " ! و تراژدی غمبار قتل عام شصت و هفت را اينقدر پائين نياوريم و با گزارشات دروغ يا ُمبالغه آميز به حقيقت جفا نکنيم ، اگر به راستی دليل اعدامهای سال شصت و هفت مسلمان بودن و نبودن ، نماز خواندن و نخواندن بود ! پس چرا هزاران مجاهد خلق به دار کشيده شدند ؟ اما بسياری از جمله زنان زنداني که خوشبختانه تسليم نماز اجباری شکنجه گران هم نشدند ، مانند خانم ها منيره برادران ، شهر نوش پارسی پور ، نسرين پرواز ، ميم - آزاد ، پروانه علی زاده و . . . که  ادبيات زندان را ُپر بار ساخته اند - نه تنها اعدام نشدند بلکه به کوری چشم رژيم خمينی از زندان هم بيرون آمدند ؟ کسانيکه آگاهانه حقيقت را تکه پاره و قلب ميکنند خود اين " حقيقت ِ ساده " ! را به خوبی ميدانند که اصلا مسئله غير از اين است ، زندان خمينی يک زندان کلاسيک ِ شناخته ُشده - مانند زمان شاه نبوده و نيست ، شاه در زندان خود می خواست از زندانی يک ُمجسمه ! بسازد ، اما خمينی و رژيمش می خواهند از زنداني  ُتفاله ای بسازند که حتی در نهائی ترين لايه های ذهن و عاطفه اش هم تسليم باشد
.
همين جا به زندانيان شريفی که آزاد شده اند سلام ميرسانم و با کمال مهر و ادب ميگويم خواهران و برادران هيچکس نميداند ِکي و ُکجا خواهد ُافتاد ، امروز يا فردا من و تو نيز مي افتيم و مي ميريم ، شايد ار خاکمان گندمي برويد و در تنوري بسوزيم يا َشبدري که ُبزي در آن بچَرد
.
 خواهش ميکنم امروز و فردا نکنيد و نوشتن خاطرات زندان را به آينده نسپاريد ، آينده اکنون است
.
هنوزواقعيت هاي ناگفته بسيار است ، کوتاهی های من و شماست که واقعيت های زندان مسخ يا ُگم و گور ميشود
.  
خواهران و برادران مبارزه با فراموشی وظيفه تاريخی ست
.
اگر نميخواهيد دوباره فرزندان مان به زندان و شکنجه گاه بروند قلم مقدس ديکته ناپذير را برداريد ، شما را به خدا، به آفتاب و مهتاب و ستاره سوگند ــ
  بنويسيد بي اعتنا به اين را بگو ، ولي آنرا نگو بنويسيد بنويسيد و به خاطر فردای ايران زمين بدون سانسور و بدون ُمبالغه بنويسيدُ
 ما نبايد مثل آخوندها باشيم که مثلا  به جای آمار دقيق ُشهدای پانزدهم خرداد چهل و دو ، و هفده شهريور پنجاه و هفت - ميدان ِ ژاله - که به ترتيب ۳۲ سي و دو ، و  ۶۴   و شصت و چهار نفربوده - هزاران هزار ! ُکشته و زخمی تبليغ کنيم و يا بی توجه به اينکه حتی ُکشتن يک انسان ، کشتن يک خلق است ، درذکر تعداد قربانيان راه آزادی اغراق کنيم ، ما حتي نبايد به دليل عداوت و کينه های کور دشمنانمان ، ُحرمت قلم ُمقدسی که به آن سوگند می خوريم و سمبل آزادی ست ، بشکنيم ، اصلا اگر همان چه که هست بنويسيم کافی ست ، يک نمونه ميگويم پيش از انقلاب ، در فاصله سال چهل و ُنه تا پنجاه و شش ، شکنجه گران ساواک چهل و دو زندانی سياسی را در زير ِ شکنجه ُکشتند  - متاسفانه از قبل و بعد از کودتاي ننگين بيست و هشت مرداد که نظائردکتر اراني و وارطان شهيد بسيارند ، اطلاع ِ دقيق ندارم  -  اين از رژيم شاه که البته در عوام فريبي و شقاوت ، انگشت کوچکه آخوندها هم نميشود ! جمهوري به اصطلاح اسلامی که جای خود دارد که همه رکوردها را شکسته است ، رژيم های آزادی کشی مثل شاه و خمينی به اندازه کافی پرونده سياه دارند ، احتياج نيست با  ُبزرگ نمائی آنرا رنگ و لعاب بزنيم ،  ُگزارشگر امين ِ واقعيتها باشيم هر چند عليه ما باشد ، حتی امروز کتب ِ با ارزشی چون " قهرمانان ِ در زنجير " که حاصل تلاش شبانه روزی حميد اسديان و صدها مجاهد شريف و پاکباز است و نيز حماسه مقاومت که اشرف دهقان نويسنده صادق و دليرش را مي شناسيم به خاطر برخي ُمبالغه ها نقد می شود 
 در کتاب ِ خانم ويدا حاجبی  " داد ِ بی داد  "صفحه ۱۴۳ صد و چهل و سه ، در مفاله  عاطفه "  چادرها مانده بود روی دستمان  "  از قضا به ُُبزرگ نمائی های کتاب اشرف دهقان اشاره شده است
.   

 از هر راهي  که ميتوانيد برای انتشار يادمان هائی که نه از آن ِ من و شما ، ُمتعِلق به مردم بزرگواری ست که ما را در دامان ُپر ِمهر ِ خويش ُبزرگ کرده اند ،شخصا اقدام نمائيد ، اگر خودتان راسا انتشار ندهيد ، شک نکنيد که ديگران واقعيتها را قيچی کرده ، َکم و زياد ميکنند ، افسوس که تا کنون چنين بوده است ، به بعضی از ُکتب زندان نگاه کنيد، چگونه به راحتی پا روی برخی از واقعيتها گذاشته شده است 
.
 
به زبان نسل جديد که با فرهنگ و ادبيات نيروهاي سياسي چندان آشنا نيست ، تقريبا هيچ کتابي که فجايع زندان را بازگو کند نداريم و بخصوص حلقه مفقوده در کتابهاي زندان ، خاطرات خانواده زندانيان است ، پدران و مادران پيرو درهم شکسته ای که از راههای دور به ملاقات فرزندانشان می آمدند و چشمان هميشه منتظرشان ُپر از اشک بود ، و اينک بسياری از آنان جز عکس فرزندانشان چيزی ندارند ، رنجديدگاني که حتي پس از حلق آويز شدن عزيزانشان حق پوشيدن لباس سياه نداشتند ونوادگان سندي بن شاهک و متوکل عباسي به آنهاميگفتند " برويد جشن بگيريد ! چون لکه ننگی که در خانواده شما بود پاک کرديم " پدران و مادرانی که هنوز که هنوز است اعدام فرزندانشان را باور نميکنند و از اين و آن ُسراغشان را ميگيرند . . . ادامه دارد
 

ِ ُپشت ِ پرده ِ ُکشتار ِ زندانيان در سال ِ شصت و هفت
قسمت ششم
آيا داستان سلمان ُرشدی با قتل عام زندانيان سياسی رابطه دارد ؟

  شايد اکنون پس از سالها روشن شده باشد که حتی فتوای قتل سلمان ُرشدی بی ارتباط با قتل عام زندانيان سياسی در سال شصت و هفت وکنترل ِ " پس لرزه " های آن نيست 
 چرا ؟ چون در محافل درونی رژيم ، ُجدا از شخص منتظري ،اينجا و آنجا در بيت برخی از آيات عظام و . . .   ِ پچ ِ پچ هائی در گرفته بود که خدا آخر عاقبت ِ ما را به خير کند ! آيا ريختن اين همه خون مشروعيت دارد ؟ آيا ُحرمت ِ ِدماء که شارع ِ ُمقدس آنهمه روي آن تکيه نموده و در ُکتب ِ اربعه و ِصحاح ِ ِسته شيعه و سني روي آن ُ اتفاق ِ نظر داشته و ساليان دراز در حوزه های علميه بحث ميشد ، َکشک بود ؟ آيا اين خونها يقه ِ ما را نمی گيرد ؟

 
بااينکه چند ماه از ُکشتار زندانيان گذشته بود ، اما آنچنان که خمينی ميخواست آبها از آسياب نيافتاده بود - البته نه آشکارا ، در خفا - مراجعی که در موارد ديگر نيز وی را ُدماغ در نمی آوردند  ، اما و اگر ميکردند
 اين َسر و صداها به گوش خمينی هم می رسيد ، برخلاف تصور او به اين مسائل بی اعتنا نبود و همه چيز را زاغ سياه ميزد ! شصت اش خبر دار ُشد که بايد بجنبد و تک خالي را رو کند که به کار ِخارجه و داخله هر دو آيد !  او پی ِ ماس ماسَکی می گشت که آنراپيراهن ُِعثمان کند و پيدا کرد، چی ؟ کتاب ِسلمان ُرشدي
 
  پيش تردر پاکستان و جاهاي ديگر - مرتجعين ، مسلمانان ساده لوح را به خيابانها کشيده  و چندين نفر هم ُکشته شده بود ، اما خمينی عمدا لام تا کام سخن نگفته بود  
گويا يکی از کارمندان محلی سفارت جمهوري اسلامي در آنکارا تصادفا کتاب" آيات شيطانی " را پيدا ميکند و بخشي از آن را ترجمه نموده  به " باقری " مسئول اول سفارت ميدهد که بعدها بدست شيخ الاسلام ، بشارتي ولايتي وآخوند سبحانی پيش نماز مسجد وزارت خارجه  . . . ميرسد، و آنان با پامنبري ِ احمدخميني با آب و تاب و طول و تفصيل شاخ و برگ داده به عرض حضرت امام ! ميرسانند
با اين مائده آسماني !    ناگهان فرياد ِ " واشريعتا " بلند شد و گوش فلک را َکر کرد 
 ای مسلمانان چه نشسته ايد که سلمان ُرشدي انگليسی !  به پيامبر عظيم الشان اسلام توهين کرده است و بايد خونش را ريخت، غلط بی جا ميکند کسی بگويد بالای چشم پيامبر اسلام ابروست ! َدمار از روزگارش در می آوريم
خلاصه ُحقه بازی و کولی گيری آغاز شد  و امثال عطاالله ُمهاجرانی و کارگردان سريال خوب ابوعلی سينا و . . .نيزبا يادآوری جنگهای صليبی و توطئه های غرب " َکَلمة الحق و ُيراد بها الباطل " فرصت طلبي و بازار گرمی کردند
جالب اينجا بود که در آنزمان کتابهای سلمان ُرشدی در ايران موجود بود و حتی سيد علی خامنه ای برای کتاب " بچه های نيمه شب " اثر سلمان رشدی ، به ُمترجمش جايزه بهترين کتاب ِ سال ! را داده بود
 
بلاي خميني ! برای ِسلمان رشدي در تاريخ  ۶۷/۱۱/۲۵ نازل شد - يعنی پنج ماه ِ پيش از  سپتامبر۱۹۸۸که انتشارات پنگوئن در لندن ايات شيطانی را ُمنتشر کرده بود خلاصه کتاب مزبور در زمانيکه خمينيی به آن گير داد - نوَبر ! نبود 
درست وقتيکه برخی از مقدسين ِ به قول خمينی بی درد ( البته نه با انگيزه های حق طلبانه ) فتوای قتل عام زندانيان را در محافل درونی زير سئوال ميُبردند و از کراهت اعدام به علت ارتداد سخن ميگفتند و در حاليکه پيش از آن  کتابهائی چون بيست و سه سال و . . . واينگونه نوشته ها موجود بود و در مصر و جاهاي ديگرنيز کتبی چاپ ميشد که از بالا تا پائين اسلام فئودالي و مادون سرمايه داري ِ نوع ِ خمينی را آب ميکشيد ، خمينی فقط به کتاب ُرشدی بند کرد
 
امام ِ طناب به دستان بر خلاف " تسويلها و تزئينها " که گويا همه حرکات و َسَکناتش در راه خداست ، نيت ديگر داشت ، اواز جمله ميخواست کشتار زندانيان سياسي را هم در رديف جنگ حق عليه باطل جازده و خود و ديگران را بازي دهد 
 من شخصا در درستي آنچه گفتم ترديد ندارم ، اين را اکنون همه پس از ساليان دراز بهتر ميفهميم   
  
اين کتاب اساسا پيرامون زندگی پر از درد و رنج مهاجرين آسيائی است که گرچه کفش ژاپنی به پا دارند و لباس انگليسی می پوشند، اما قلبشان برای وطن خويش می طپد
گوئي سلمان ُرشدی کوله باری از خاطرات ِ شاد و غمگين از جامعه های ُبزرگ ِ آسيائی های بريتانيا و مسلمانان هند و حتی خود ِ هند ، اين طوطی ِ اسرار آميز بر دوش دارد ، او از چهره های تماما بشری ِ نيرو های ِ ماوراء طبيعی و حتی خدايان مات و مبهوت ميشود
شايد از آنجا که طوطی " هند " ی ست که به صورت ِ پرنده در آمده ! آيات شيطانی نيز خود ِ هند و يا طوطی ُپر رمز و رازی ست که به صورت ِ ُرمان در آمده است 
 
 خيال پردازی های شاعرانه و ِکش دار سلمان ُرشدی ما را به ياد ِرمان های " گابريل گارسيا مارکز " مياندازد 
 او در کتاب " آيات شيطاني " با بال خيال ، زمين و زمان را پشت سر گذاشته ، لاهوت و ناسوت را در نورديده و با رئاليسم ِ جادوئی ِ خويش به همه جا َسَرک ميکشد و با شنا در زمان ! سر ازعصر ِ بعثت هم در مي آورد و خواننده را گيج و مبهوت می کند
 
 
آيات شيطانی کتابی ست در قلمرو ِ " رئاليسم ِ جادوئی " ، سراسر طنز و تخيل با بافت ِ سو رئاليسم ِ برگزی BORGESIEN
  و گرچه ُپر از استعاره و تمثيل است و در آن ميتوان چهره عبوس ِ " آيات ابليس " ! که به شيطان هم درس ميدهند وامامان ِ دروغينی مثل خمينی را هم تماشا نمود و به ياد پيش گوئی های شاه نعمت الله ولی ! افتاد 
  و گرچه ُمرتجعين ِ مذهبی پا به پای ِ کسانيکه " َدَره َوری " ! و ياوه گوئی عليه معتقدات مردم را خدمت ! به سوسياليسم و رسالت ِ روشنفکری ! ميدانند ، هردو دسته از کتاب " آيات شيطانی " بد و بيراه به خدا و پيغمبر را نتيجه ميگيرند ، وميگويند سلمان رشدی در کتابش گوشه هائی به ابراهيم خليل زده و وي را َوَلدالزنا ! معرفي نموده ، مسئله وحی را زير سئوال برده ، به افسانه " غرانيق " و دستکاري هاي " سلمان فارسي " درقرآن  و روسپي بودن زنان پيامبر ! اشاره نموده و منظور از " ماهوند "در ُرمان ِ رشدی و شيطان بازي هاي او خود ِِ محمد است و . . . اما اصلا کتاب آيات شيطانی آنگونه که مرتجعين مذهبي و ضد ِ مذهبی ! می پندارند در مورد اسلام و ايران نيست و خمينی تنها از آن سوء استفاده نموده ،  توجهات را از قتل عام هزاران زندانی بيگناه منحرف کرده  َخرش را از ُپل گذرانده و بر آن نام دفاع از اسلام و ُحکم خداوند گذاشته است

 
همين جا دوست دارم اضافه کنم که راستش  ُمرغ ِ همسايه خيلي هم غاز نيست ! بگذريم که بالاخره تاچران ! و تاجران موفق شدند طوق ُعذر خواهی از خمينی را بر گردن رشدی بياندازند و وی رسما در فوريه ۸۹ از امام ِ طناب به دستان پوزش خواست و در نوامبر ۹۰ نيز با بازي " مبناي ِ ُمشترک " ! فريب مرتجعين را خورد و در عمل نامردی و تزوير آخوندها را هم چشيد ،و بگذريم که مقاله کم ُمحتوای سلمان ُرشدي در نيويرک تايمز در تحسين " هاشم آقاجري " نشان مي دهد  که وي کلماتي را که از معنا ُتهي ُشده و مسخ اش کرده اند ، به راحتي به کار ميگيرد ودر روزگار سياهي که فاصله فقير و غني لحظه به لحظه اضافه مي شود و طالبان نفت و ُدلار هر روز با بهانه هاي تازه به جان مردم ستمديده افتاده ، براي جهاني کردن سرمايه جهاني را به جنگ و خشونت مي کشند ،  بدون پرداختن به ريشه هاي تعصب شعار ميدهد " تعصب بس است "
 ُرمان هاي سلمان رشدي در برابر آثار نظائر " نيکوس کازانتزاکيس " و . . . حرف تازه ندارد و در صدر نمي نشيند
اصلااگر کولی گيری ها و خيمه شب بازی های خمينی نبود ، ُرمان " آيات شيطانی " َسر ُبلند نمي کرد ، در ميهن خودمان از رمان ارزشمند " قرنطينه " که فريدون هويدا ( برادر هويدا نخست وزير شاه ) نوشته تا آثار به ياد ماندنی امثال  گلشيری و دولت آبادي و ساعدی و اسديان و . . . از جمله به دليل جهانی نبودن زبان فارسی ست که غريب مانده است
 
برگرديم به پيراهن ُعثماني که خمينی از مسئله سلمان ُرشدی َعَلم کرده بود
درست است که وی بخصوص پس از نوشيدن زهر ِ آتش بس ، براي جلوگيری از وارفتن دستگاهش وخواباندن جنگ جناحها که آنزمان هم سايه يکديگر را با تير ميزدند
 برای نسق گيری از نويسندگان کشورو اينکه پا روی نون خورده ! نگذارند
برای ِ ُمقابله با گرد و خاک ِ منتظري
 برای ِ عقب نيافتادن از امثال ِ خوئي و گلپايگاني که مبادا زودتر  ُجنبيده و فرياد ِ وا ُمحمدا َسر داده و وي را قال بگذارند
 برای باج خواهی ، ِارعاب و گروگانگيری که ُچماق ِ آخوندها ، به ويژه در روابط بين المللی ست
 و نيز براي  دل گرمي دادن به گروگانگيران در لبنان و اين که در جهان اسلام اين " ُام القرا " و جمهوری اسلامی ست که حرف ِ اوّل را ميزند  . . .  نياز به اين َبلوا داشت  ، اما علت اصلي فتوای قتل سلمان رشدی ،  در ُمحاق بردن وپوشاندن قتل عام زندانيان سياسی بود

همانطور که گفتم شدت اين جنايت همه را شوکه کرده و در باره اش اما و اگر شده بود ، خمينی به مسئله ديگری نياز داشت تا بر ذهنيت عاطفی و مذهبی معتقدين پاک و ساده سوار شود و هيچکس هم نتواند از او ايراد بگيرد که چرا در مقابل توهين به ساحت مقدس رسول اکرم ، يقه سلمان رشدی را گرفته است ! خلاصه کلام ، رشدی کافر شد و قتلش واجب ، و همانطور که ديديم در های و هوی اين فتوا ، قتل عام آنهمه زندانی معصوم و مظلوم ماست مالی شد وُتجار ِ ُمحترم غربی و محافل خارجی هم با کشف " گفتگوی ِ انتقادی " ! روی آن- مسئله ُرشدی - ويراژ دادند 
 -
مردم شريف ايران بايد بدانند که بخصوص پس از داستان سلمان ُرشدي ، که امثال مصباح يزدي و خزعلي عنوان کردند ــ ما در داخل کشورمان ، که کشور ِ آقا امام ِ زمان است دهها سلمان ُرشدي داريم که مقدسات ما را زير سئوال مي برند ــ با دستور تکميلی خمينی قرار شد فتوای ُکشتار فقط زندانيان مقاوم را شامل نگردد و با احتياط و ُمشاوره با مُطِلعين و اهل ِ فن ! فراتر رود
 اين تصميم اگرچه فوريت شدت و غلظت فتوای ِ اول يعنی قتل عام زندانيان را نداشت و بيشتر ُکلی گوئی شده بود ، اما برای فلاحيان و بادامچيان و سعيد امامی ها کافی بود تا حسينيه هاي تيمی!و ُپروژه ِ حذف را برنامه ريزی کنند
از اين مقطع به بعد دکتر سامی ، قاسملو و بختيار و نقدی و دکتر کاظم رجوی ، غلام کشاورز ،  شرفکندی و فائزه  . . . ودهها نفر ديگر در خون غلطيدند و به قتل های زنجيره ای  و پرتاب اتوبوس نويسندگان در دره و ماجراي سعيدي سيرجاني و فرج ِ َسرکوهی و قتل کشيش هوسپيان مهر و زال زاده و مجيد شريف و مختاري و پوينده و فروهر ها و . . . رسيديم
قرار بر اين شد که با هر کس ، در هر مقام و شغلی ، و با هر زندانی آزاد شده که در خط ِ ِعناد و نفاق ! اصرار ورزد برخورد شود و در صورت ُلزوم اوت گردد 
     بر خلاف تصور کسانی که می گويند خمينی اهل ملاحظه کاری نبود ، از قضا او فوق العاده  آب زير کاه  و مملو از هوشياری ضد انقلابی بود و جائی نمی خوابيد که آب زيرش را بگيرد ! او هر جا قافيه تنگ می آمد به " مسائل ِ ُمستحِدثه " و مصلحت نظام می چسبيد ، فراموش نکنيم خميني َسر ِ رژيمي ست که در وقت ُلزوم ُسرود ِ ملي " ای ايران ای مرز ِ ُپر ُگهر " را هم ! در وقت اذان - مثلا در هنگامه عمليات فروغ - از راديو سراسری پخش ميکند و بازجويی ُدعای ُندبه خوانش پيش از شلاق زدن و پخش نوحه های آهنگران ، پيش در آمد ِ  سمفونی پنج بتهون ! را با سوت ميزند
 
آري ماشين ِ ُکشتار زندانيان سياسي ُبکسوبات نکرده ! و همانطور که قبلا نيز گفته ام برخي از زندانيان ِ آزادشده و  دگرانديشان را هم در بيرون زندان زير گرفت و خميني و اعوان و انصارش در وزارت خارجه و . . . که با مسئله سلمان رشدی حواس ها را پرت و سرگرم کرده بودند ، تازه يک چيزی هم طلبکار شده و مستقيم و غير مستقيم اينجا و آنجا ِالقاء ميکردند که غرب نه تنها نبايد در امور داخلی ما دخالت کند ، بلکه اگر عاقل است ! و فکر سرمايه گزاری در ايران است تازه بايد ممنون هم باشد که ما ايران اسلامی را از شر ِ کسانی راحت کرده ايم که برای همه ! خطر ِ بالقوه اند ، آنها آدم نبودند ! و ما هيچ آدمی را اعدام نکرده ايم

کساني چون " محمد جواد لاريجاني " که به قول خودشان به جای " مو " و " َابرو "  ، پيچش ِ مو ! و  ِاشارت هاي َابرو ! می ديدند ، استدلال ميکردند " ايران ِ پس از آتش بس نه تنها غرب را نبايد برماند بلکه بايد بدون اينکه به زبان آورد ! از هر راهي که ميتواند ، به اقدامات ُحسن ِ نيت دست بزند " امثال او بدين ترتيب قتل عام سال شصت و هفت را براي نشان دادن ُحسن ِ نيت جمهوري اسلامي به طرف هاي خارجي مفيد ميدانستند و بعدا در جواب خبر نگاران خارجي  ِابائي نداشند از آن دفاع نموده و با کنايه و رمز و راز ! به تحليل خاص خودشان هم اشاره کنند
آنروزها  شوروی ِ گورباچف ! مثل ِ کاسهِ شکسته صدا ميکرد و خيلی روی ِ آن حساب نمی شد و خمينی که بعدا آن نامه را برايش نوشت اين را بو برده بود ُمشخص بود که بالانس ِ قدرت به سمت غرب ُمتمايل شده ا