درباره ی مفهوم « انقلاب اجتماعی»

ر. راسخ

انقلاب يک واقعيت تاريخی زندگی بشر است؛ واقعيتی که می تواند پيکربندی روابط توليدی و سياسی را تغيير دهد. از آنجائی که انقلاب بسيار قريب الوقوع حادث می شود و باعث سرنگونی طبقات حاکم می گردد، نبايد به اين نتيجه رسيد که سريع بودن تحولات يا پرش در پروسه های تاريخی باعث مسدود شدن روند معقول تکاملی جوامع می گردد، بلکه انقلاب های کيفی در بطن خودش تکامل تدريجی يا سريع را بوجود خواهد آورد.

انقلابها زمانی به وقوع می پيوندند که احساس ضعف و بی ياوری در مردم از بين رفته و هرکس به اين نتيجه برسد که او خودش تنها نيست و ديگرانی نيز ياور او در پيشبرد اهداف واحدش هستند. زمانی که اکثريت توده ها، مرعوب شدن احتمالی را مردود بشمرند، زمانی که نقطه ضعف های اصلی حکومتگران ستمگر را بازيابند، در آنصورت است که از انسانهای گوسفند نمای درمانده، شيرهای توانا و نيرومندی باز تولد خواهد شد.

علی رغم اينکه نمی توان زمان وقوع انقلا بات اجتماعی را مشخص نمود ولی اين انقلابها بر اساس يک نقشه آگاهانه صورت می گيرد. يعنی اين گونه انقلابها صرفا در جهت تعويض دولت مربوطه انجام نمی پذيرد بلکه هدف آن تغيير بنيادی مناسبات و روابط نابرابر حاکم بر جامعه است.

اگرچه سرنگونی طبقات حاکم بر جامعه امری بسيار مهم می باشد، ولی فقط يکی از کليدهای مشخصه آن پديده های اجتماعی است. يکی ديگر از کليد ها، بسيج توده هايست که فعالانه بصورت جمعی در سرنوشت خود دخالت می کنند. به گفته ديگر مردم عادی در يک انقلاب قادر خواهند بود زندگی سياسی را تجربه کرده و در مبارزات روزمره جهت بدست گرفتن سرنوشت خود شرکت کنند.

يکی از بزرگترين مسائل اسرارآميز در جوامع طبقاتی، استثمار و ستم اعمال شده به تعداد زيادی از توليدگران بوسيله اقليتی منفعت جو است. چطور می شود اکثريت جامعه کارمزدی انجام داده و سود حاصله را برای يک اقليتی گرد آورد؟ چطور می شود اکثريت ستمکش بسيار صبور بوده و بجز مواردی عکس العمل، به يک عمل مشخص در جهت به دست گرفتن سرنوشت خود اقدام نکند؟

برای پاسخ به اين سوال بايد در نظر بگيريم که ستم يک چيز چند بعدی است. از طرفی طبقات حاکم با ترويج ايدئولوژی خود ستم را تئوريزه کرده و از طرف ديگر با استفاده از باورهای ارتجاعی و ابزارهای نظير فرهنگ اجتماعی، دين، نيروهای سرکوبگر و روان شناسی مردم استمرار تدريجی ستم را در جامعه بسط می دهند.

انقلاب اجتماعی زمانی بوجود می آيد که روابط توليدی کالا نتواند باعث توسعه نيروهای مولد بشود. به گفته ديگر، انقلاب اجتماعی زمانی حادث می شود که رشد سرطانی و ويرانگر تضادها بر سر توسعه روابط کالای مانع و آنرا مسدود کند. لنين می گفت: انقلابات زمانی بوجود می آيد که طبقات تحتانی پذيراگر طبقات حاکم و فوقانی نباشند. عدم توانايی طبقات حاکم يا شکاف طبقاتی وسيع در بطن اين طبقات علت اصلی ظهور انقلاب است.

بايد اشاره نمود که عدم توانايی حاکمين در حکومت کردن، فقط يک حقيقت روان شناسانه- سياسی نبوده بلکه بعد تکنيکال نيز دارد. برای اينکه حکومت، حکومت کند بايد کنترل شبکه ارتباطات و تبليغات را در جامعه در دست بگيرد و مفهوم حقايق را به نفع خودش تفسير و توجيه کند. زمانی که اين شبکه از هم فرو پاشيد، قوانين و عرف حاکم بر جامعه نابود شد، يکی از فاکتورهای مطرح انجام يک انقلاب سازمان می يابد.

بايد در نظر داشت که انقلابات اجتماعی از آنجايی که باعث آزاد شدن بسياری از نيروهای بلقوه و محبوس در جامعه می گردد ، فرصت بسيار مناسبی برای آفرينش و خلاقيت ها در زمينه های مختلف فراهم می سازد. يکی از فاکتورهای که می تواند در ادامه اين دوران شکوفائی کمک کند در نظر گرفتن انقلاب اجتماعی بعنوان يک « شروع» و نه « پايان» می باشد. تسخير قدرت بوسيله طبقه کارگر و استقرار يک حاکميت شورايی تنها زمانی به پيروزی کامل می رسد که طبقه کارگر همراه با ساير طبقات ديگر از ميان برود.