رهايى جنسى، جنسيت، سوسياليسم و فمينيسم

مذهب، فرهنگ، سنتها و آرا مردسالارانه مجموعه اى است از پوسيده ترين و کهنه ترين روشها و عقايدى است که در طى هزاران سال حيات خود به تحکيم ستم بر زن ادامه داده است. سرمايه دارى بعنوان متاخرترين نظام استثمارگرانه اقتصادى و اجتماعى حاکم بر جوامع بشرى، اين سنن، دين، فرهنگ و عقايد کهنه را تا آنجا که با حفظ سودآورى و انباشت خود در تناقض بوده را کنار زد و باقيمانده را سرسختانه در خدمت منافع خود نگه داشت. تا آنجا که حضور زنان در توليد و بازار کار برايش ضرورى بود موانع تحصيل و اشتغال آنها را کنار زد و با اعمال قوانينى که اين حضور را عملى مى کرد، نيمه نيروى کار را براى سودآورى و انباشت خود به بازار کار کشانيد. قوانين مربوط به پوشش، خانواده، ازدواج و اشتغال و غيره را تا آنجايى که به نيازهاى اساسى اش جواب مى داد تغيير داد. در ايران و جوامع مشابه خصلت متحول کننده سرمايه دارى بسيار محدود بود و بطور مثال حتى قوانين خانواده و حقوق مدنى زنان تحت سلطه اسلام باقى ماند و بسيارى از رسوم و سنتهاى عقب مانده مانند شيربها، جهيزيه، مهريه و روشهاى حقارت بار در رابطه زن و مرد حفظ شد. تکليف آزاديهاى جنسى و حقوق جنسى زنان که روشن است. در غرب بدليل سير و شرايط متفاوت رشد، عروج و گسترش سرمايه دارى و بخصوص بخاطر جنبشهاى سکولاريستى و رهايى بخش زنان، زندگى جنسى زنان بطور نسبى متحول شد و مذهب و مردسالارى و سنتهاى کهنه بيش از پيش تضعيف گرديدند. در دهه هاى شصت و هفتاد انقلاب جنسى منجر به تغييرات راديکالى در رابطه زن و مرد و کسب برخى از آزاديهاى جنسى براى زنان گرديد. تحولاتى که در ايران و جوامع مشابه هرگز اتفاق نيفتاده است.

حفظ مذهب، سنن و فرهنگ مردسالار براى سرمايه دارى اين خاصيت را داشت که اولا، با فرودست کردن زنان در اشتغال و توليد منافع اقتصادى مستقيمى به چنگ مى آورد: دستمزد پائين تر به زنان، آخر همه استخدام کردن و اول اخراج کردن آنان، شرايط و مزاياى پائين تر کارى، شدت کار بالاتر و ... و ثانيا، با ايجاد اين موقعيت فرو دست بين دو نيمه طبقه کارگر تفرقه ايجاد کرد، خودآگاهى طبقه کارگر را مخدوش نموده و به همبستگى طبقه کارگر لطمه مى زند.

اين تبيين من از فرهنگ و روشهاى پدرسالارانه و مردسالارانه و رابطه آنها با سرمايه دارى است. من در عين تاکيد بر رنگ جنسيتى قوى اين سنن و روشها و پايمال کردن آزاديهاى جنسى، به پدرسالارى بعنوان يک نظام متمايز و موازى با سرمايه دارى قائل نيستم و معتقدم اينکار مبارزه و تلاش طبقه کارگر و کمونيستها عليه سرمايه دارى را منحرف مى کند. اين سرمايه دارى است که هم بعنوان حافظ نظام کار مزدى و هم بعنوان ابقا کننده دين، سنتها و آرا و افکار مردسالارانه بايد زير ضرب مبارزه کارگران و سوسياليسم قرار بگيرد. کمونيسم و سوسياليسم آرمان و جنبش رهايى زن هستند. کمونيسم براى رهايى زنان از جمله رهايى آنها از اسارت جنسى احتياج ندارد به خودش فمينيسم اضافه و وارد کند تا مردسالارى و پدر سالارى را در هم بشکند. نه فقط مارکس از موقعيت زن در سرمايه دارى و رابطه زن و مرد در اين مورد تبيين بغايت انسانى و برابرى مى کند بلکه تجربه هاى درخشان و تاريخى کمونيسم و سوسياليسم در رهايى زن در اوايل قرن بيستم و بويژه انقلاب اکتبر از دقايق عروج خصلت رهايى بخش کمونيسم در مورد زنان است.

مارکس در دست نوشته هاى اقتصادى و فلسفى که در سال ١٨٤٨ نوشته شد رابطه زن و مرد در خانواده و جامعه را انعکاسى از سطح ترقى و پيشرفت اجتماعى مى‌ديد. در "خانواده مقدس" که پس از اثر فوق و در سال ١٨٤٩ نوشته شد مارکس بر ستمکشى زن که ريشه آن را نه در اقتصاديات و آرا و افکار واپسگرايانه و ارتجاعى قرون وسطى بلکه در مناسبات بورژوايى حاکم و نظام مالکيت خصوصى و کارمزدى مى‌ديد، تاکيد کرد و با اشاره به گفته معروف "فوريه" نوشت:

"شاخص آزادى و پيشرفت هر جامعه‌اى، رهايى و پيشرفت زنان در آن جامعه است و موقعيت عمومى زنان در جامعه مدرن سرمايه‌دارى غير‌انسانى است" مارکس همچنين نوشت:"پيشروى زنان بسوى رهايى همواره معيار تحول و تکامل هر دوره‌اى از تاريخ است. چرا که درست در رابطه زنان با مردان و ضعيف نسبت به قوى است که غلبه و پيروزى طبيعت انسانى بر توحش آشکار و عيان مى‌شود. رهايى زنان در جامعه شاخص سنجش رهايى کل آن جامعه است. موقعيت حقارت‌بار زنان وجه مشخصه تمدن معاصر است، همانطور که زنان در دوران بربريت و توحش، موقعيت فرودستى داشتند با اين تفاوت که در دوران بربريت ستم بر زنان بطرز آشکار و بدون ابهام و پيچيدگى اعمال مى‌شد. در جامعه معاصر سرمايه‌دارى ستم بر زنان بشکلى پيچيده، فريبکارانه، مبهم و رياکارانه اعمال مى‌شود. در اين نظام مردان در موقعيتى متجاوز قرار داده مى‌شوند تا زنان را بعنوان زيردست و برده خود نگاه دارند"

(مارکس - انگلس، "خانواده مقدس". (مسکو: انتشارات پروگرس، ١٩٧٥)، ص ٤٠)

سوسياليسم در جريان انقلاب اکتبر در روسيه به پيروزيهاى بزرگى در امر رهايى زنان و دستيابى آنان به حقوق کاملا برابر در زمينه قوانين مدنى، ازدواج، طلاق، مالکيت، فعاليت سياسى، اشتغال و تحصيل و ... دست يافت. قوانين دولت سوسياليستى در روسيه نقش خانواده و موقعيت زن در درون خانواده را متحول کرد. انقلاب اکتبر برابرى مطلق زن و مرد را اعلام کرد. در سالهاى اوليه پس از انقلاب وسيعترين آزاديهاى جنسى برقرار شد. مباحث دامنه‌دارى در زمينه اخلاقيات و نورمهاى جنسى برپا‌گرديد. طلاق و جدايى زن و مرد صرفا با اعلام تمايل هريک از طرفين و طى يک مراسم مختصر عملى اعلام شد. در همه مشاغل بر روى زنان باز گرديد. سقط جنين مجاز شد. روابط جنسى و هر نوع رابطه اى بين افراد بزرگسال امر خصوصى آنان اعلام و از دخالت ديگران و مذهب و ... مبرا اعلام شد. حقوق مادرى زنان مورد حمايت قرار گرفت. و به پدر و مادر در امر نگهدارى کودکان و سرپرستى خانه و مالکيت حقوق و وظايف يکسانى داده شد. رهايى زنان از کار خانگى از طريق نهادهاى تامين‌کننده اين خدمات در دستور دولت شوراها قرار گرفت و زمينه براى شرکت وسيع زنان در فعاليتهاى توليدى و اجتماعى فراهم شد. زنان نه فقط به حقوق يکسان با مردان دست يافتند بلکه مکانيسم‌هاى عملى براى اعمال و تثبيت اين حقوق فراهم شد. انقلابى واقعى در رابطه زن و مرد و در زمينه روابط جنسى و حقوق زنان در اين زمينه برپا شد.

با شکست انقلاب اکتبر، حاکميت سرمايه‌دارى دولتى و آغاز پروسه صنعتى‌کردن شوروى و حاکميت ناسيوناليسم، قوانين و نورمهاى گذشته که موقعيت زنان را به‌عقب مى‌راند، در روبناى سياسى جامعه تثبيت شد. در برنامه پنج‌ساله پس از روى کار‌آمدن استالين تغييرات رو‌به‌عقبى اتفاق افتاد: پروسه جدايى (طلاق) زن و مرد دشوار شد، محدويتهاى فراوانى بر سر راه آزاديهاى جنسى برقرار و اخلاقيات جنسى سختگيرانه‌اى مقرر گرديد. در مورد مساله آزادى سقط جنين و حقوق مادرى زنان، محدويتهاى فراوانى ايجاد شد. آشپزخانه‌هاى عمومى و مراکز نگهدارى از کودکان که قرار بود بار کار‌خانگى را از دوش زنان بردارد، به محلى براى اشتغال توده هاى وسيع زنان با دستمزدهاى کم و ارزش پائين اجتماعى تبديل گرديد. کليه اين اقدامات ضد کارگرى و ضد سوسياليستى هم تحت عنوان "ساختمان سوسياليسم" اعمال و اجرا مى‌گرديد. در سال ١٩٣٠، کميته‌هاى زنان حزب همگى با اعلام اينکه مساله زنان ديگر حل شده است، از جانب دولت منحل گرديدند.

با شکست انقلاب اکتبر، تحولات در موقعيت زنان متوقف شد، بسيارى از دستاوردهاى کسب شده پس گرفته شدند و بر آزاديهاى زنان محدوديتهاى زيادى اعمال شد. برخلاف آنچه که فمينيسم ادعا مى‌کند عقبگرد جنبش زنان و بازپس‌گرفتن دستاوردهاى انقلاب اکتبر نه ناشى از عدم‌خوانايى سوسياليسم با رهايى زنان و يا تابع شدن مطالبات و اهداف زنان به جنبش سوسياليستى و مبارزه طبقاتى کارگران بلکه ناشى از شکست اهداف و برنامه هاى انقلاب اکتبر از آرمان ناسيوناليسم و صنعتى‌کردن و استقرار سرمايه‌دارى در شوروى بود. انقلاب اکتبر و دستاوردهاى آن در رهايى زنان تاثير تعيين کننده‌اى در جنبش بين‌المللى زنان داشت و بسيارى از فعالين و نظريه‌پردازان جنبش زنان تحت تاثير اين تحول، خود را سوسياليست و مارکسيست ناميده و سوسياليسم را تنها راه رهايى زنان مى‌دانستند. با نيمه‌کاره ماندن اين انقلاب و شکست آن در ايجاد برابرى اقتصادى و غلبه آرمان ناسيوناليسم و سرمايه‌دارى دولتى بر جامعه، بسيارى با معادل قرار دادن نظام سرمايه‌دارى دولتى حاکم در بلوک شرق با سوسياليسم به اين نتيجه رسيدند که سوسياليسم بتنهايى جوابگوى مساله زنان نيست و به با بدبينى نسبت به اين آرمان، به تئوريهاى فمينيستى رو کردند. اينها با يکى گرفتن سرمايه‌دارى دولتى در بلوک شرق با سوسياليسم و با اشاره به عقبگرد موقعيت زنان در اين جوامع به اين نتيجه رسيدند که سوسياليسم با تابع کردن مصالح زنان به منافع مبارزه طبقاتى، با رهايى زنان خوانايى ندارد و بايد با تئوريهاى ديگرى از جمله تئورى نظام پاتريآرکى تلفيق شود تا پاسخگوى رفع ستمکشى از زنان بشود. گرايشات سوسياليست‌فمينيسم و مارکسيسم فمينيسم تلفيقى هستند از يکنوع جامعه‌گرايى و دولت‌گرايى با نظريه پاتريآرکى که از سوى راديکال فمينيسم عرضه شد.

با شکست اين انقلاب نه فقط آرمان کمونيسم و جنبش سوسياليستى به ضعف و تشتت کشيده شد بلکه انواع سوسياليسم هاى بورژوايى و غير مارکسيستى در قالب کمونيسم چينى، پوپوليسم چپ در کشورهاى تحت سلطه امپرياليسم، چپ دانشجويى و ليبراليسم چپ که در مکتب چپ نو و تروتسکيسم متعين مى‌شد همگى بعنوان محصولات شکست تجربه انقلاب اکتبر و تحت عنوان سوسياليسم و مارکسيسم قد‌علم کردند. در جنبش بين المللى زنان هم که تحت تاثير اين تحولات قرار داشت ترديد، بدبينى و پشت کردن به مارکسيسم و سوسياليسم آغاز شد و آنهايى که تحت اتوريته و نفوذ سوسياليسم و انقلاب اکتبر در سوسياليست و مارکسيست ناميدن خود با يکديگر مسابقه گذاشته بودند، اعلام کردند که سوسياليسم از آن رو که مصالح جنبش زنان را تابع منافع نظام طبقاتى و رهايى زنان را به جامعه بدون طبقات کمونيستى موکول مى‌کند، با رهايى زن خوانايى ندارد.

اين گرايشات در جنبش زنان سپس شروع به نقد تئورى مارکسيسم کردند. برخى که خود را مارکسيست فمينيست اطلاق کردند، اعلام نمودند که تئورى مارکسيسم به تنهايى قادر به تبيين ستمکشى زن نيست و بايد با تئورى فمينيستى پاتريآرکى تلفيق شود. اما مارکسيسم و سوسياليسم اينها در همان زمان هم يک سوسيال دمکراسى نيم‌بند و رقيق و در واقع نوعى جامعه‌گرايى در مقابل ليبراليسم و بازار آزاد بود. اما موج دور شدن اين روشنفکران، ربطى به حقانيت و عدم حقانيت تبيين مارکسيستى از ستمکشى زن و رهايى زنان در آرمان سوسياليستى نداشت. آنچه که اتفاق افتاد يک روند سياسى بود و نه علمى. شکست انقلاب اکتبر در پياده کردن اقتصاد سوسياليستى و استقرار مجدد سرمايه‌دارى از نوع دولتى آن و هجوم سياسى - ايدئولوژيک بورژوازى جهانى به مارکسيسم و سوسياليسم و معادل قرار دادن نظام سياسى و اجتماعى بلوک شرق و شوروى با سوسياليسم، فشار زيادى روى طيف روشنفکران اصلاح طلب که جامه مارکسيستى به تن کرده بودند گذاشت. بخش عظيمى از اين "مارکسيستها" تجديد‌نظر و پشت‌کردن به مارکسيسم را در دهه‌هاى شصت و هفتاد آغاز کردند. اين واقعيتى است که شکل گرفتن گرايشات مارکسيست‌فمينيسم و سوسياليست‌فمينيسم را در جنبش زنان توضيح مى‌دهد.

در پايان لازمست به يک نکته در مورد نقش نابرابرى اقتصادى و اجتماعى در تداوم بى حقوقى جنسى زنان و اسارت زنان در اين عرصه تاکيد کنم. علاوه بر مذهب، فرهنگ و سنن مردسالار، بى تامينى و وابستگى اقتصادى زنان نقش مهمى در ادامه انقياد جنسى آنان دارد. به هر درجه زنان استقلال و تامين اقتصادى در جامعه داشته باشند، مذهب به يمن حاکميت يک نظام سکولار عقب زده شده باشد و فرهنگ پيشرو اشاعه پيدا بکند به همان درجه هم زنان از قيد و بند اسارت جنسى و وابستگى به مرد خلاص مى شوند. سوسياليسم تنها نظامى است که اين دو وجه مبارزه را به هم مى بافد و برابرى اقتصادى زنان را با آزاديهاى مدنى، رهايى جنسى و حقوق برابر سياسى و اجتماعى آنها توام مى کند و به نقشهاى جنسيتى ناشى از ستم، استثمار و نابرابرى پايان مى دهد

اعظم کم گويان

azam_kamguian@yahoo.com