زن و صلح

 

همه ما کم و بيش به تاريخ ديرينه ستم اجتمايی که به زن وارد شده و ميشود، آشنا هستيم. ما ميدانيم که اين ستم از دل ستم طبقاتی بيرون آمده است. زنان در کمون اوليه با مردان مساوی بوده اند و نوع تقسيم کار و قدرت بارداری آنها نتنها آنها را در رده دوم قرار نميداد، بلکه آنها را حتی در موقعيتی فراترمردان نيز قرار ميداد. زن امروز نيز ميرود که موقعيت و جايگاه خودرا در اجتماع بعنوان يک انسان تثبيت کند.
 

چرا که پيشرفت علم و تکنيک باعث شده است که زن همانقدر در موليد نقش داشته باشد که مرد. جان مطلب اين مسُله هم در هميدجاست. يعنی تا موقعی مه در مشورهايی چون ايران و مانند آن، علم و صنعت پيشرفت نکرده باشد، نيری يدی به نيری فمری قلبه داشته باشد، زن همچنان عنصری ضعيف تلقی خواهد شد. نقض حقوق زن در روسری بستن و يا چادر انداختن او خلاصه نميشود، هر اقدامی، هر نظری که مخالف پيشرفت علم و تکنيک باشد، هر گروهی چه روحانی و چه غير روحانی که بدلايل عقيدتی و سياسی مخالف پيشرفت علم و تکنيک باشد، ضربه را مستقيم بر سر زن ميکوبد. جنگها همچنين خلاف حقوق زن عمل ميکنند. جنگ آنچيزی را که انسان بوسيله علم و تکنيک بدست آورده، نابود ميکند و اين نابودی چيزی جز طولانی کردن ستم بر زن و از بين بردن فرزندانی که اين زن در وجود خود پرورده است، ندارد. بنابرين مبارزه برای صلح، مبارزه در جهت خقوق زن است. تلاش در جهت پيشرفت علم و تکنيک، مبارزه در جهت رسيدن به حقوق زن است. 


 چيزيکه مسلم است، جلوی پيشرفت علم و تکنيک را نميتوان گرفت و از سوی ديگر اگر ثمره اين پيشرفت دست انسانهايی باشد که نه بفکر جامعه بلکه فقط بفکر جيب خود هستند، بجای استفاده از اين علم و تکنيک در جهت از بين بردن عقب افتادگی و و ايجاد شرايطی انسانی، آنها بمبهای هسته ای و شيمييايی را رشد ميدهند. امروز، مبارزه برای برچيدن و بستن درهای کارخانه های تسليحاتی، در درجه اهميت قرار دارد و بخوصوص ما زنان ميبايستی مبارزای جانانه در اين جهت پيش

ببريم.  مبارزه عليه جنگ گرايی همانقدر مهم است که مبارزه عليه ارتجاع، چه نوع مذهبی آن و چه نوع غير مذهبی آن.

 

ارتجاع، بخوصوص نوع مذهبی آن که ما نمونه اش را در ايران بيست و سه سال است تجربه ميکنيم، کمتر از بمبهای شيميايی و اتمی نيست. اين ارتجاع  بيست و سه سال است که مردم ايران بمباران شيميايی ميکند. فرهنگ ايران و ايرانی را از بين ميبرد، مغز جوانان را سمپاشی ميکند. زنان را سنگسار ميکند، آنها را ضعيفه و ناقص الاقل ميشناسد.

ولی با همه اين تفکرات و تدابيری که ارتجاعيون جمهوری اسلامی ايران برای ملت ايران تدارک ديده بودند، جبر زمان کار خودرا انجام ميدهد . جمهوری اسلامی ايران حتی جوانانی که خود تعليم و تربيت کرده بود، عليه خودش برخاسته اند. جنبش زنان، اينقدر که امروزحرکت تلاش دارد، آگاه است، هيچوقت نداشته است.                                                                                                                    

جنبش دموکراسی، حرکت بسوی آزادی اگر با تدبير و انديشمندانه و با برنامه و انضباط به پيش رود، طولی نخواهد کشيد که ايران را از دست نابود کنندگان آن خلاص کند و آن را بدست خودش اداره کند.   

هيچکس و  هيچی جلوی سير پيشرفت و تکامل را نمی تواند بگيرد، همانطور که زمان را نميتوان متوقف کرد...                                                                                                                          

ساين عيساجانييان  07.09.2002

 

ادامه دارد