سناریو انقلاب اسلامی به کارگردانی آمریکا و انگلیس

 

در روند انهدام ایران

 

در ایران، سوای صدها سازمان مخفی و نیمه مخفی که در مسیر انهدام ایران تشکیل شده بودند و از بیگانگان و مأموران انتلیجنس سرویس، سی. آی. ای, موساد و دست نشاندگانشان نشأت می گرفتند و از فقدان حقوق بشر، آزادی و دمکراسی در ایران ناله و فریاد بر می کشیدند، بدنۀ خود رژیم از شخص اول مملکت گرفته تا اکثر رجال خائن و امیران ارتش به اصطلاح شاهنشاهی نیز در همین مسیر فعال بودند.

اینان که یک عمر از ثروت و سرمایۀ ملی استفاده کرده بودند و به همۀ مردم ایران فخر می فروختند و به زمین و زمان بی اعتنا بودند، نگهبانان کشور به شمار می آمدند. اینان رجال و امیران ارتش ایران محسوب می شدند که مردم آنها را چشم و چراغ و محافظان خود و نگهبانان میهن می انگاشتند که در مواقع ضروری اگر خطری مردم و میهن را تهدید نماید، دلاورانه گام به میدان نهند و با مایه گذاشتن جان، علیه دشمن بجنگند. مردم نگون بخت ایران در آن زمان چه امیدها به این نیروهای به اصطلاح میهنی و از خود راضی بسته بودند و چه تصورات و اندیشه های واهی نسبت به رژیم پادشاهی محمد رضا شاه داشتند.

ملت شریف ایران چقدر کبر و غرور بیجا و زورگویی های ناروای مسئولان رژیم پادشاهی آن زمان را به جان خریدند و احترام و تکریم همۀ آن رجال و امیران خائن را به جان و دل به جا آوردند و اشتباهات آنان را تا حد امکان نادیده گرفتند، چرا که آنها رجال مملکت و سربازان به اصطلاح جانباز آن زمان را دلیران و نگهبانان خود و ایران می انگاشتند. در آن زمان اکثر مسئولان، رجال و امیرانی که دست نشاندۀ بیگانگان و جزء اعضای شبکه های فراماسونری جهانی بودند نشان دادند که تهی از مهر ایران و ایرانی بودند و در فاجعه 57 چهرۀ دو شخصیتی آنان بر ملا شد و با کنار رفتن نقاب میهن پرستی که بر چهرۀ مسئولان رژیم پادشاهی بود، پوشالی و دست نشانده بودن رژیم پهلوی ثابت شد.

آنان که یک زمان به غلط خود را همچون کوه پابرجا و استوار نشان می دادند و خود را مردان پولادین جا می زدند، زمانی رسید که شخصیت واقعی خود را بروز داده و همچون موش هایی به سوراخ ها خزیدند و فرار را بر مبارزه علیه دشمنان ایرانزمین ترجیح دادند. اینان آنقدر بدبخت و زبون و بیچاره و ناتوان بودند که تعدادی اهل عمامۀ حقیر و پست، همراه با تعدادی فلسطینی مسلح توانستند ایران را به نابودی بکشانند.

در آن زمان دیدیم که چگونه شخص اول مملکت با بزدلی و عدم احساس مسئولیت در مقابل ایران و ایرانی، همۀ توصیه های سیاستگزاران استعمار جهانی از جمله آمریکا و انگلیس که توسط سفرای آنها به او ابلاغ می شد را اجرا می نمود و نقش اصلی را در انهدام ایران ایفا می نمود. در نتیجه بازیگران اصلی سناریوی انقلاب اسلامی، شاه و همسرش فرح خائن همراه با همپالگی هایش اردشیر زاهدی، رضا قطبی و ... از ارتشیان قره باغی، ربیعی، مقدم و ... و سازمان ضدملی ساواک، ادارۀ سوم، پرویز ثابتی بوند که همگی در این سناریو همراه با عناصر فراماسونری خائن در ایران فعال بودند.

اکنون به مردم ایران ثابت شده است که اینان چقدر ضعیف و بی مایه و زبون بودند و در عین حال ثابت شده است که تا چه حد این خیانتکاران ضد ایران و ایرانی بودند که به دستور اربابان خارجی خود یک ملت و مملکت را چنین فروختند و میلیاردها میلیارد دلار سرمایه و ثروت ملی را در آن زمان به حساب های خارج خود انتقال دادند. هم اکنون ثابت شده است که تنها خانوادۀ سلطنتی پهلوی نزدیک به پنجاه میلیارد دلار ثروت و سرمایه مملکت را از ایران خارج کردند. این بیانگر خیانت و ضد ایران و ایرانی بودن رژیم گذشته را نشان می دهد، رژیمی که با خیانت خود، ایران را دو دستی تقدیم جنایتکاران و بنیادگرایان تروریست اسلامی نمود. امروز ثابت شده است که دو عنصر پلید رژیم پهلوی و حکومت اسلامی همراه با همۀ بنیادگرایان اسلامی، حزب توده، بخشی از جبهه ملی، بخشی از حزب پان ایرانیست، چریک های فدایی خلق اکثریت، مجاهدین خلق و گروه های منتسب به آنها از نوکران، سرسپردگان به آمریکا، انگلیس و اسرائیل می باشند.

تاکنون در مورد فاجعه 57 که انقلاب اسلامی نامیده شده است، مطالب گوناگونی نوشته شده است. سازمان پارس و شورای براندازی با تحلیلی حقیقی و نگرش میهن پرستانه، این فاجعه که به انهدام ایران و ایرانی منجر شد را مورد بررسی قرار داده است و این کاوش تاکنون در کتاب های « براندازی » ، « پرده های ابهام 1و2» و « نبرد با اهریمن » در دسترس فرزندان ایرانزمین و میهن پرستان واقعی این مرز پرگهر قرار گرفته است.

فاجعه 57 که به انهدام ایران و ایرانی منجر شد، توانست سودهای سرشاری به جهان استعمار برساند و همچنین ساختار ژئوپلیتیکی منطقه خاور بزرگ را به نفع اسرائیل تغییر دهد. در این بخش از بررسی میکروسکوپی فاجعه 57، چگونگی زمینه سازی انهدام ایران توسط عناصر مزدور رژیم پهلوی و جاسوسان خارجی مانند سفیر انگلیس (پارسونز) و سفیر آمریکا (سالیوان) و ژنرال هایزر و ترکیب همکاری تنگاتنگ شبکۀ فراماسونی دولتی با فراماسون های مذهبی و غیر مذهبی در گروه های مخالف که هماهنگ شده در روند سودجویی های استعمار جهانی بود، بر ملا شده است.

 

 

 

 

 

               ژنرال رابرت هایزر                               آنتونی پارسونز                                          ویلیام سالیوان

 

در اینجا لازم به تذکر است که عدۀ زیادی از هم میهنان ما دانسته یا ندانسته فریب دشمنان ایرانزمین را خورده و با آنان همصدا شدند.

ما از زمان نخست وزیری جمشید آموزگار تا پایان نخست وزیری بختیار را دولت های ایجاد بحران و انتقالی می نامیم و عملکرد آنها را زمینه ساز فاجعه 57 می دانیم.

 والری ژیسکار دستن رئیس جمهور وقت فرانسه در صفحه 199 خاطراتش به نام « قدرت و زندگی » که در پاریس منتشر شد (چاپ اکتبر 2006) در مورد کنفرانس گوادلوپ چنین نقل می کند : « جیمی کارتر گفت : وضعیت خیلی تغییر کرده است. شاه نمی تواند بماند، ملت ایران او را نمی خواهد. هیچ دولتی دیگر قبول نمی کند که با او کار کند. »

جیمی کارتر توسط ابراهیم یزدی نامه ای در 8 دی ماه 1357 برای خمینی فرستاده و اعلام کرده بود : خروج شاه از ایران قطعی است، که در آینده نزدیکی رخ خواهد داد.

همچنان پیرو آن دیدیم که بختیار نیز یکی از شروط قبول نخست وزیری خود را خروج شاه از ایران قلمداد می کند و این شرط با روند سیاست بین المللی هماهنگ شده بود.

در 14 دی ماه ژنرال رابرت هایزر معاون فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا در اروپا، همراه با معاون وزارت جنگ آمریکا وارد تهران شدند. آنها با این مأموریت ویژه به تهران اعزام شده بودند که فرماندهی ارتش ایران را از دست شاه و طرفدارانش بیرون بیاورند و به دست خائنین و مزدوران استعمار جهانی تحویل دهند تا در اثر خنثی نمودن ارتش، فلسطینی های مسلح مزدور با تعدادی مردم ناآگاه بتوانند ایران را نابود سازند.

عوامل آمریکائی و انگلیسی که در ایران حضور داشتند و مسئول خنثی کردن ارتش بودند، عباس قره باقی که یکی از مزدوران آمریکایی بود را به ریاست ستاد بزرگ بر می گزینند. ارتشبد غلامعلی اویسی که در این زمان فرماندار نظامی تهران و فرماندۀ نیروی زمینی بود و شناخت کامل از قره باغی داشت با انتصاب او مخالفت می کند و در انتها مجبور به استعفا می شود. در روز 14 دی ماه سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران می شود.

در همین روز، اعلامیه ای از طرف کنفرانس گوادلوپ صادر می شود که در آن به فاجعه سقوط اقتصاد و بازار ایران، قطع طولانی صدور نفت ایران به غرب و ناامنی ها و تشنجات در ایران اشاره شده بود. در این اعلامیه تذکر داده شده بود که کشورهای غربی نباید رابطۀ خود را با آیندۀ ایران قطع کنند و در برابر تحولات کنونی ایران باید روشی در پیش گیرند که بر اساس آن در آینده بتوانند با رژیم جدید ایران رابطۀ حسنه و همکاری های اقتصادی داشته باشند. البته این کنفرانس و اعلامیۀ آن نیز جزئی از سناریوی براندازی شاه توسط استعمار جهانی یعنی کمیسیون سه جانبه بود. در این کنفرانس جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه، کالاهان نخست وزیر انگلیس و اشمیت صدراعظم آلمان همراه با همسرانشان شرکت داشتند. در روز شانزدهم دی ماه این کنفرانس پایان یافت.

حسین فردوست می گوید :

 

 

 

« در همان موقع پرویز ثابتی به من گفت : که از سفارت آمریکا می آید و با همتای آمریکایی اش (یعنی رئیس سیا در سفارت) ملاقات داشته است. به گفتۀ ثابتی مأمور آمریکایی به اطلاع ثابتی رسانیده که در گوادلوپ کنفرانسی تشکیل شده که در آن علاوه بر کارتر و ژیسکار دستن ، صدر اعظم آلمان هلموت اشمیت و نخست وزیر انگلستان جیمز کالاهان حضور داشته اند و در مورد ایران تصمیم گیری کرده اند و کارتر مطرح کرده که حضور شاه در کشور ایران قابل دوام و پشتیبانی نیست ... و من گفتم این مأمور آمریکایی چنان مطالب را به شما گفته که گویی شخصاً در جلسه حضور داشته، جواب ثابتی را به خاطر ندارم ولی روشن است که رئیس سیا در سفارت می توانسته به دلیل موقعیتش از کلیات مسئله باخبر شود. »

شاه در این مرحله به این نتیجه رسیده بود که تنها راه حل باقی مانده برای او تشکیل دولتی از عناصر جبهۀ ملی و طرفداران مصدق است و به همین منظور قبل از همه به دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور محمد مصدق، که همراه او به زندان رفته و از یاران باوفای او به شمار می آمد متوسل شد. شاه در خاطرات خود از دکتر صدیقی به عنوان یک وطن پرست واقعی یاد کرده و می نویسد :

 « او بدون هیچگونه پیش شرطی حاضر شد دربارۀ پیشنهاد من مطالعه کند و برای اعلام قبولی خود یک هفته مهلت خواست. من با این تقاضا موافقت کردم، ولی دکتر صدیقی تحت فشار عناصر جبهۀ ملی شرایطی عنوان کرد که برای من قابل قبول نبود. »

شاه اضافه می کند « دکتر صدیقی تنها کسی بود که در آن شرایط از من مصرانه می خواست کشور را ترک نکنم ولی نظر او این بود که من اختیارات خود را به یک شورای سلطنتی تفویض نمایم. این پیشنهاد از این جهت غیرقابل قبول بود که تفویض اختیارات سلطنتی به شورای سلطنتی با حضور خود من در کشور به این معنی بود که من خود شایستگی و توانایی انجام وظایف سلطنت را ندارم. »

 

 

 

 

نخست وزیری بختیار

شاه سرانجام برای تشکیل یک دولت غیر نظامی با دکتر شاپور بختیار وارد مذاکره شد و تنها شرط او را که خروج خود از کشور و تفویض اختیارات سلطنت به یک شورای سلطنتی بود پذیرفت. شاه در خاطراتش می نویسد که نخستین بار از طریق جمشید آموزگار (یانکوفیل) نخست وزیر مستعفی (اولین کابینۀ دولت انتقالی)، که کماکان مورد مشورت او بود، با بختیار آشنا شد.

 شاه در شرح ملاقات خود با بختیار که ضمن آن به وی پیشنهاد نخست وزیری نمود چنین می نویسد :

« من بختیار را یک شب در خارج از وقت معمول ملاقات های رسمی، در کاخ نیاوران به حضور پذیرفتم. تا آنجا که به خاطر دارم سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک شخصاً او را با خود به کاخ آورده بود. ما مدت زیادی با او صحبت کردیم. بختیار با حرارت از وفاداری خود به مقام سلطنت سخن گفت و افزود که می خواهد با رعایت اصول قانون اساسی، تحت نظر یک شورای سلطنتی که من قبل از خروج از کشور تعیین می کنم کار کند. بختیار همچنین می خواست که قبل از خروج من از کشور از هر دو مجلس رأی اعتماد بگیرد، که من این تقاضاها را معقول تشخیص دادم و پذیرفتم ... »

شاه هنگام معرفی دولت بختیار به طوریکه در روزنامه های کشور از جمله کیهان هفتگی شماره 302 دی ماه 1357 درج گردید چنین گفت : « مطابق صحبت هایی که در 15 آبان کردم ... دولت جدید، بر اساس همان پیدا کردن راه حل های سیاسی تشکیل شده است. »

بختیار نخست وزیر، اعضاء کابینۀ خود را به شرح زیر به شاه معرفی کرد: احمد میرفندرسکی وزیر امور خارجه، ارتشبد فریدون جم وزیر جنگ، یحیی صادق وزیری وزیر دادگستری، منوچهر کاظمی وزیر کشاروزی، دکتر مهندس عباسقلی بختیار وزیر صنایع و معادن و بازرگانی، دکتر محمد امین ریاحی وزیر علوم و آموزش و پرورش، دکتر منوچهر رزم آرا وزیر بهداری، دکتر سیروس آموزگار یگانه وزیر مشاور و سرپرست وزارت اطلاعات، دکتر رستم پیراسته وزیر امور اقتصادی و دارایی، علی صمیمی وزیر پست و تلگراف، جواد خادم وزیر شهرسازی و مسکن، دکتر منوچهر آریانا وزیر کار و امور اجتماعی، محمد مشیری معاون نخست وزیر.

به دنبال آن ژنرال رابرت هایزر معاون فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا در اروپا با مقامات نظامی ایران مذاکرات خود را آغاز کرد و طرح خنثی کردن ارتش را مورد بررسی قرار داد.

دکتر شاپور بختیار که دولت انتقال را در دست گرفته بود طبق برنامه ریزی کمیسیون سه جانبه در دو مصاحبۀ مطبوعاتی رئوس برنامه دولت را برای انهدام رژیم شاه به اختصار توضیح داد. او گفت :

· امیدوارم آیت الله خمینی این افتخار را به ما بدهند که هرچه زودتر به ایران بازگردند.

· اعلیحضرت سلطنت می کند و دولت حکومت.

· به اسرائیل و آفریقای جنوبی نفت فروخته نخواهد شد.

· لوایح محاکمه عاملان فساد و متجاوزان به حقوق عمومی و لایحه انحلال ساواک به مجلس داده خواهد شد.

· وزارت اطلاعات و جهانگردی و چند وزارتخانه دیگر منحل خواهد شد.

· در شهربانی و ژاندارمری خانه تکانی خواهم کرد.

· ماده 5 و 8 قانون حکومت نظامی در مورد مطبوعات معلق می ماند و مطبوعات در چارچوب قانون اساسی آزاد خواهند بود.

· دولت من مروج دین اسلام در کشور خواهد بود و در ضمن مذاهب شناخته شده را با دیده احترام می نگرم.

· کلیۀ زندانیان سیاسی را به شرط سیاسی بودن آنها از زندان آزاد می کنم.

· حکومت نظامی را به تدریج لغو می کنم.

· کلیه آزادی های فردی و اجتماعی مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در اسرع وقت جامه عمل می پوشانم.

· به بازماندگان شهدای سه ماه اخیر در صورت لزوم تمام مساعدت های مادی و معنوی خواهد شد.

· کلیه احزاب سیاسی می توانند شروع به فعالیت کنند.

· مردم باید به من اطمینان کنند و در صورتی که ظرف مدت معقول تمام وعده های من جامۀ عمل نپوشید، می توانند در قضاوت خود دربارۀ من تجدید نظر کنند و اعتبار سی سالۀ مرا باطل نمایند.

من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان       موجم نه آن موجی که از دریا گریزد

 

در فردای آن روز، تظاهراتی در تهران انجام شد و عدۀ زیادی از همافران نیروی هوائی با هماهنگی ربیعی به علت مخالفت با دولت به تظاهرکنندگان پیوستند. در این زمان ارتشبد غلامرضا ازهاری نخست وزیر سابق برای گزارش کار به لندن می رود.

ارتشبد غلامعلی اویسی که اکنون در آمریکا به سر می برد، تقاضای بازنشستگی می کند و در تلاش است که کارتر را راضی به یک کودتای نظامی در ایران کند.

روزنامه های اطلاعات و کیهان و آیندگان که پس از 61 روز اعتصاب کار خود را آغاز کرده بودند، در مسیر انهدام رژیم شاه و حمایت از ملایان، سخن پراکنی های خود را آغاز کردند.

در پی اعلام شاه در مورد خروج وی از کشور، سرلشگر خسروداد فرمانده هوانیروز نیروی زمینی به بختیار اخطار کرد که اگر مانع خروج شاه نشود، گور خود را به دست خویش کنده است. در این مورد سخنگوی دربار اعلام کرد : شاه قبل از رأی اعتماد مجلسین به کابینه بختیار تهران را ترک نخواهد کرد (19 دی ماه).

در این زمان اردبیل و شیراز سقوط کردند و ادارۀ امور شهر به دست اهل عمامه افتاد. تعداد زیادی تروریست های مسلح فلسطینی در ایران بودند و عملیات مسلحانۀ مخالفان رژیم شاه به عهدۀ آنها بود.

انگلیس و آمریکا (سفرای آنان در ایران) زمینه ساز خروج شاه از ایران بودند و رادیو بی بی سی گزارش داد :

 آمریکا نسبت به شاه تغییر سیاست داده است و خروج شاه را تنها امید به دست آوردن نظم و آرامش می داند.

شاه در مرحلۀ اول تصمیم داشت که به بندر عباس رفته و در یکی از ساختمان های نیروی دریایی گزیند ولی چند روز بعد به فکر رفتن به جزیرۀ کیش افتاد و یا اینکه برای مدتی با کشتی سلطنتی خود به آبهای بین المللی برود. ولی پس رسیدن دستور از واشنگتن که توسط ژنرال هایزر و سالیوان به وی ابلاغ شد وی می بایست هر چه زودتر ایران را ترک می نمود. جلسات زیادی برای هماهنگی حرکت به اصطلاح انقلاب به سوی پیروزی و انهدام ایران توسط هایزر، سالیوان، بختیار، بازرگان، قره باغی، تیمسار ناصر مقدم، آیت الله موسوی و دیگر مزدوران ضد ایران و ایرانی در داخل ایران در جریان بود.

در همین روز (20 دی) سپهبد عبدالعلی بدره ای فرمانده پیشین لشگر گارد شاهنشاهی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد.

در 22 دی ماه 57، خمینی به دستور مشاوران خارجی خود شورایی به نام « شورای انقلاب اسلامی » تشکیل می دهد، تا کم کم در پی آن بتوانند دولت موقت اسلامی را به جای دولت بختیار قرار دهند. شاه هم که به او دستور مرخصی از پست شاهی ایران داده شده بود قبل از ترک ایران اعضای شورای سلطنت را تعیین کرد، اعضای شورا به دو دسته تقسیم می شوند، دستۀ اول کسانی هستند که عضویت آنها در شورا به مناسبت شغل آنها می باشد. این عده عبارتند از :

 شاپور بختیار نخست وزیر، دکتر محمد سجادی رئیس مجلس سنا، دکتر جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی، دکتر علیقلی اردلان وزیر دربار، ارتشبد عباس قره باغی رئیس ستاد بزرگ.

دستۀ دوم از بین اشخاصی انتخاب شده اند که به قولی مجرب و خوشنام بودند مانند:

 سید جلال الدین تهرانی، عبدالله انتظام، محمد علی وارسته و دکتر عبدالحسین علی آبادی.

 در اینجا باید متذکر شد که همه این افراد از صافی استعمار انگلیس و آمریکا گذشته و همگی برای نابودی شاهنشاهی در ایران بودند.

در 23 دی ماه اولین جلسه شورای سلطنت به حضور شاه تشکیل شد و سید جلال الدین تهرانی به ریاست شورا و محمد علی وارسته به نیابت وی انتخاب شدند.

مجلس شورای ملی پس از پانزده ساعت بحث و بررسی پیرامون برنامه دولت بختیار در روز 26 دی ماه به دولت وی رأی اعتماد داد. بختیار در پاسخ به نمایندگان مجلس گفت : به زودی لایحه تشکیل دادگاه های ملی و لایحه انحلال ساواک تقدیم مجلس خواهد شد و من آنچه که جبهه ملی می خواهد در برنامۀ دولت خود آورده ام. در مورد سیاست خارجی، بختیار سیاست گذشته را مورد انتقاد قرار داد و گفت هرگز رل ژاندارم خلیج فارس را بازی نخواهد کرد. در همین روز ساعت یک و هشت دقیقه بعد از ظهر شاه و فرح همراه با نزدیکانشان از فرودگاه مهرآباد، ایران را برای همیشه ترک کردند.

شاه که ناخدای کشتی طوفانزده ایران بود از اولین کسانی بود که با میلیاردها دلار پول نفت، فرار را بر قرار و مبارزه ترجیح داد و به این ترتیب فرماندهان و مسئولان میهن پرست را تنها گذاشت. اینان به صورتی که تربیت یافته بودند بدون فرماندهشان یعنی شاه ناتوان و بی اراده بودند و شاه می دانست که بدون او آنان قادر به مقابله با طوفان انقلابی ملایان با دسیسۀ سیاستگذاران جهانی نیستند. شاه می دانست که کشتی غرق خواهد شد او حتی کوچکترین تلاشی برای نجات کشتی طوفانزده ایران ننمود و با ترس و زبونی کشور را همراه با میلیادرها دلار سرقت از مردم ایران ترک نمود.

شاه در فرودگاه مهرآباد قبل از حرکت ضمن اشاره به موضوع حل مشکل مملکت به وسیله دولت از طریق سیاسی در مورد جلوگیری از خونریزی تأکید نمود و گفت :

 « مواظب باشید که فرماندهان یک وقت دیوانگی نکنند و به فکر کودتا نیافتند. » شاه حتی زمانی که دستور اخراجش را سالیوان و هایزر صادر کرده بودند و با چشمان گریان کشور را ترک می نمود، هنوز هم در پیرو اطاعت از آنها در مورد زمینه سازی تسلیم ارتش و کودتا نکردن فرماندهان میهن پرست ارتش تأکید می ورزید.

در فرودگاه، شاپور بختیار، دکتر جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی، دکتر اردلان وزیر دربار، معینیان رئیس دفتر مخصوص، سپهبد بدره ای، سرلشگر نشاط، قره باغی و عده ای از نزدیکان حضور داشتند. شاه هنگام ترک ایران گریان بود، وی از این گریان بود که چگونه مردم ناآگاه فریب سیاست های استعماری خارجی را خوردند و با دست خود منجلاب و تاریکی را برای ایران تدارک دیدند و در این مورد خود را نیز مقصر می دید. البته یکی از اشتباهات شاه این بود که به میهن پرستان کمتر اجازۀ عمل می داد و بیشتر مشاورت مزدوران انگلیسی و آمریکایی را در عملکردهای خود در نظر می گرفت. کافی بود که شاه به میهن پرستان که در ارتش بودند اعتماد می کرد و با نابود کردن حداکثر چهار هزار مزدور خارجی و ضد ایرانی در آن زمان، ایران برای همیشه آزاد می شد.

پس از خروج شاه، تشنجات، فضایی دیگر گرفت و حملات تروریست های فلسطینی همراه با تعدادی از چریک های فدایی و کردهای شورشی به فرماندهی جلال طالبانی که از عوامل اسرائیلی انگلیسی می باشد به پادگان ها و مراکز نظامی دولتی افزایش یافت. سید جلال الدین تهرانی رئیس شورای سلطنت نیز پیرو برنامه ریزی برچیدن رژیم شاهنشاهی به پاریس می رود تا با خمینی ملاقات کند (28 دی ماه).

در خاطرات سالیوان می خوانیم :

« پس از خروج شاه از ایران قرار شد ملاقاتی با بازرگان داشته باشم. فردای آن روز قرار شد هنگام غروب در منزل یکی از دوستان او در شمال شهر با هم ملاقات کنیم. هنگام ورود داخل عمارت بازرگان و آیت الله موسوی به استقبال ما آمدند. آیت الله موسوی با عمامۀ سیاه و ریش خاکستری شباهت زیادی به خمینی داشت. بازرگان خواستار این بود که ارتش بیطرفی خود را اعلام نماید. او گفت که اسامی عدۀ زیادی از امرای ارتش را دارد که حاضرند ایران را ترک کنند و اموال خود را نیز همراه ببرند. بازرگان افزود که من از طرف جبهه ملی صحبت می کنم و آیت الله از طرف روحانیون ... در این ملاقات بازرگان گفت که قره باغی به سمت ریاست ستاد ارتش برگزیده شده است و چون روابط بسیار دوستانه و صمیمانه ای با من دارد امیدوار است با کمک او بتوان مسائل را به صورت شایسته ای حل نماییم. » (در اینجا مشاهده می شود که چگونه طراحی و اجرای سناریوی انقلاب به دست استعمار جهانی و مزدوران آن در ایران عملی گردید. )

در اول بهمن ماه 57 دکتر بنی صدر در پاریس اعلام کرد : حکومت اسلامی به رأی عمومی گذاشته می شود، روزنامه ها باید همه خبرها را بنویسند. نباید عکسی را پایین بیاورند و عکس دیگری را بالا ببرند و بازرگان نیز مدعی شد توافق ضمنی بین بختیار و رهبران مذهبی وجود دارد. بختیار پس از رفتن شاه ادعا می کند که او شاه را بیرون کرده است و به شدت او را مورد انتقاد قرار داده و می گوید شاه در طول سلطنت خود قانون اساسی را نقض کرده است. اینکه باید در معنای دمکراتیک چیزی را دوباره پایه نهیم که طی سالیان گذشته آن را از دست داده بودیم.البته شاه نیز در پیام شنیدن صدای انقلاب به این مطلب اشاره کرده بود.

در همین روز کانون نویسندگان ایران اعلامیه ای انتشار داد و گفت : « تنوع افکار، مبارزه را غنی تر می کند. »

در پاریس هم سید جلال الدین تهرانی رئیس شورای سلطنت تحت فشار انگلیسی ها و با تهدید بر ملا کردن نواری که از او در حال خوشگذارانی داشتند مجبور به استعفا می شود و متن زیر را که از قبل آماده شده بود امضاء می کند :

« یکشنبه اول بهمن ماه 1357 هجری شمسی مطابق با 22 شهر صفرالمظفر 1399 هجری قمری قبول ریاست شورای سلطنت ایران از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تأمین آرامش احتمالی آن بود. ولی شورای سلطنت به سبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل گردید. در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعاً تغییر یافت به طوری که برای احترام به افکار عمومی با توجه به فتوای حضرت آیت العظمی خمینی دامت برکاته مبنی بر غیر قانونی بودن آن شورا آن را غیر قانونی دانسته کناره گیری کردیم از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیای اسلامی مسئلت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایت حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه از هر گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیزمان را محفوظ فرمایند.

محمد الحسینی سید جلال الدین تهرانی »

سالیوان در خاطرات خود می گوید :

« زمانی که در دفتر نخست وزیری نزد بختیار بودم ... زنگ تلفن به صدا درآمد دکتر بختیار با لحن بسیار دوستانه ای با مخاطب خود شروع به صحبت نمود. از طرز حرکات او پیدا بود که روابط نزدیکی با طرف مخاطب خود دارد. بعد از اتمام صحبت دکتر بختیار به من گفت این آقای مهندس مهدی بازرگان بود که با من صحبت می نمود ما قرار گذاشتیم فردا در منزل آیت الله رفسنجانی (حجت الاسلام) با هم ملاقات و گفتگو کنیم. خانۀ رفسنجانی در نزدیکی منزل من در همسایگی رئیس سازمان سیا قرار داشت. »

البته زمانی که اجرای سناریوی انقلاب توسط استعمارگران جهانی شروع شد، علی اکبر رفسنجانی که سالها قبل به عضویت عوامل مزدور سرویس های اطلاعاتی غرب درآمده بود توسط آنها منزل او به شمال شهر به همسایگی سازمان سیا در ایران انتقال می یابد که مورد تعلیم و حفاظت 24 ساعته آنها قرار گیرد. البته مزدوران دیگری از سرویس های اطلاعاتی غرب در ارتش بودند مانند حسین فردوست، ناصر مقدم، پرویز ثابتی، تیمسار ناظم، تیمسار قره باغی و ... که همراه با مخالفان و همواره در تماس و هماهنگی به نفع استعمار جهانی و نابودی ایران بودند. نباید فراموش کرد که عدۀ زیادی از رجال و مسئولین مملکتی نیز بازیچۀ استعمار جهانی شدند و زمانی که خمینی به ایران آمد آنها به طور مخفیانه با او در ارتباط قرار گرفتند و هماهنگ کنندۀ این ارتباطات ژنرال هایزر، سالیوان سفیر آمریکا و پارسونز سفیر انگلیس بودند که در اکثر این جلسات، محلل بین مزدوران مسئول رژیم شاه و انقلابیون دستاربند ضد ایرانی بودند. به همین دلیل پس از خروج شاه از ایران، تیمسار حسین فردوست با هم پیمان تحت فرمان خود تیمسار قره باغی به دفعات به طور مخفیانه به دستور انگلیس و آمریکا برای هماهنگی با مخالفین، ملاقات هایی پی در پی با خمینی داشتند و آنان اطلاعات و گزارش های جلسات سری امرای ارتش را در ستاد و تصمیمات اتخاذ شده را به اطلاع خمینی و عوامل آن می رساندند و با یکدیگر هماهنگی می کردند.

ابراهیم یزدی یکی از عناصر اصلی آمریکا در فاجعه 57 بود. وی از ابتدا به عنوان سفیر آمریکا در ایران رابط ملایان و آمریکاییان بود و توسط او رمزی کلارک، نمایندۀ جیمی کارتر در تاریخ 2 بهمن ماه 57 در نوفل لوشاتو با خمینی دیدار و از او حمایت می کند. او همچنین در رابطه با یاسر عرفات و ورود تروریست های فلسطینی به ایران نقش اساسی داشته است.

با وجود تروریست های فلسطینی در ایران و عوامل سیاستگذاران بین المللی در تمام سطوح مملکتی و همچنین حمایت بخشی از مردم ناآگاه از حرکت ایران برافکن به اصطلاح انقلابیون، موقع آن رسید که خمینی با حمایت سیاستگذاران بین المللی وارد ایران شود به همین منظور در سوم بهمن ماه 57 ستاد ویژه ای توسط اهل عمامه و مذهبیون افراطی در تهران تشکیل شد تا مراسم استقبال از شیطان بزرگ مذهبی قرن یعنی خمینی تدارک دیده شود.

خمینی در همین روز در مصاحبه ای با تلویزیون فرانسه می گوید : برای تغییر رژیم، فشار افکار عمومی به معنی قانون است. ما به اسناد همین قانون قدرت را در دست می گیریم و حکومت را مستقر می کنیم ... و راهی را که باید برویم در بهشت زهرا اعلام می کنیم ... در حکومت اسلامی دیکتاتوری وجود ندارد، اسلام هم آزادی خواهد داد و هم به اقتصاد توجه خواهد کرد و هم توجه به سایر احتیاجات کشور.

پیرو حمایت دولت فرانسه از خمینی جبار، با همیاری پلیس فرانسه تعدادی از دانشجویان کنفدراسیونی ایرانی کنسولگری ایران در پاریس را به تصرف خود در آوردند. در تهران نیز بختیار به صورت نمایشی، فرودگاه مهرآباد را بسته اعلام می نماید و تانک ها مهرآباد را محاصره می کنند.

دکتر کریم سنجابی و دکتر ابوالحسن بنی صدر طی اعلامیۀ جداگانه ای شدیداً به دولت بختیار اعتراض می کنند. مهندس بازرگان نیز نحوۀ تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت اسلامی را تشریح کرده و می گوید :

 « الگویی که ما برای حکومت اسلامی در نظر داریم دوران رسالت و رهبری سیاسی ده سالۀ حضرت محمد در مدینه و دوران پنج سالۀ امامت علی در کوفه است. »

باید متذکر شد که این نوید به مردم ناآگاه آن زمان در ایران یعنی بازگشت به 1400 سال پیش و زندگی در دوران تحجر و خرافات ...

در این زمان شاه و فرح در قاهره به سر می بردند و انور سادات، دوست باوفای شاه از وی به گرمی پذیرایی می کرد. شاه که در صدد مذاکرات و متقاعد نمودن آمریکایی ها در حمایت از وی بود، از اصلان افشار خواست با سفیر آمریکا در قاهره تماس بگیرد و مستقیماً از او، موضع کشور متبوعش را بپرسد و در نهایت تاریخی برای سفر به آمریکا تعیین کند. سفیر چند ساعت مهلت خواست تا پاسخ دهد. فردای آن روز تلفن کرد و پاسخ داد :

 « متأسفانه دولت آمریکا نمی تواند شاه را در خاک خود بپذیرد. » در صورتی که مدتی قبل از خروج شاه از ایران، ویلیام سالیوان سفیر ایالات متحده آمریکا دعوتنامۀ رسمی دولت خود را برای اقامت خصوصی در آمریکا به شاه تسلیم کرده بود. البته این عمل برای اطمینان بخشیدن به شاه و شتاب دادن به انجام تدارکات سفر او بود. سفیر آمریکا به او اطمینان داده بود که مقدمش به واشنگتن گرامی خواهد بود. ولی پس از گردهمایی گوادلوپ لحن آمریکایی ها و در کل سیاستگذاران جهانی دگرگون شد و از نظر آنان محمد رضا پهلوی دیگر فقط یک رئیس کشور پیشین بود.

آمریکایی ها پس از آن به تدارک حمایت بیشتر از خمینی، سالیوان را بار دیگر به دیدار شاه می فرستند و به او گفته می شود که همواره می تواند به آمریکا برود ولی دیگر نمی شود به گونۀ رسمی با کارتر دیدار کند. سالیوان به شاه گفت که هواپیمای شاه باید شبانه در یک پایگاه گمنام نظامی در « مین » یا در    « کارولینا » ی جنوبی بنشیند، سپس به پایگاه «تراویس» در کالیفرنیا برود و از آنجا با هلی کوپتر به خانۀ دوست خود « آننبرگ ». سالیوان حتی به ساعت خود نگریست و به شاه گفت که رفتنش دیگر مسئلۀ روز نیست بلکه بحث ساعت است. شاه بسیار غمگین شد و حتی احساس کرد به او توهین شده است.

اردشیر زاهدی این پیام آمریکا را در روز 4 بهمن ماه 57 به جراید انتقال می دهد.

در ایران در حرکتی که توسط مردم آگاه، به نام تظاهرات در حمایت از قانون اساسی، علیه انقلابیون هماهنگ شد حدود سیصد هزار نفر از میهن پرستان شرکت جستند. ستون های تظاهرات کنندگان از دوازده نقطه پایتخت به حرکت درآمد. بزرگترین گروه از مجموعۀ امجدیه آمد (که من یکی از هماهنگ کنندگان در اجتماع امجدیه بودم). همه به سوی میدان بهارستان در برابر مجلس که محلی نمادین بود رفتند. جمعیت بسیار زیاد بود. یک گروه حدود پنجاه هزار نفری از کارگران کارخانه های غرب پایتخت آمده بودند که به دستور نخست وزیر، از پیوستنشان به دیگران جلوگیری شد. انبوهی شگفت انگیز از پرچم های کوچک و بزرگ ایران کیلومترها از خیابان های اصلی تهران را پوشانده بود. در میان راه تا رسیدن به میدان بهارستان بارها میهن پرستان با عوامل انقلابی درگیر شدند و با حمایت سربازان حکومت نظامی، تظاهرکنندگان توانستند خود را به میدان بهارستان برسانند.

حجت الاسلام بهبهانی واعظ مشهور تهران که فردای سقوط شاه او را اعدام کردند رشتۀ سخن را به دست گرفت و از مردم خواست که از وطن خویش دفاع کنند. قطعنامۀ هفت ماده ای را محمد رضا تقی زاده خواند. شعار تظاهرکنندگان در حمایت از قانون اساسی بود و شعارهایی مانند « بختیار، بختیار سنگرت را نگهدار » و « جاویدشاه » لرزه بر شهر انقلابزدۀ تهران افکند و وحشت بر دل استعمارگران ضد ایران و ایرانی انداخت. ولی متأسفانه نه جراید و رادیو تلویزیون داخلی و نه بین المللی انعکاسی در این مورد به عمل نیاوردند و این بیانگر آن بود که استعمارگران جهانی که تسلط بر جراید داخل و خارج داشتند بیم آن داشتند که بقیه ملت ایران به این تظاهرات بپیوندند و امید نجات ایران از چنگال انقلابیون بیشتر گردد.

همان شب کمیتۀ هماهنگی برای بررسی درس هایی که از آن تظاهرات گرفته شده بود گرد هم آمد و اعضایش بر آن شدند تظاهرات دیگری در روز 20 بهمن ماه انجام شود و امیدوار بودیم که بتوان همان شمار از مردم را در آن شرکت دهیم. بختیار نیز که از دیدن این تظاهرات به حیرت آمده بود، به جای آنکه از ادامۀ اینگونه تظاهرات حمایت کند از آنها خواست آرامششان را حفظ کنند و پراکنده شوند و به دلیل اینکه بختیار از جانب سیاست استعماری جهانی مأمور انتقال رژیم بود در همین روز اعلام می دارد که حاضر به قبول تغییر رژیم است البته با انجام انتخابات صحیح.

البته بختیار قبلاً نامه ای به خمینی ارسال می نماید و از او که تحت حمایت استعمارگران جهانی بود می خواهد که او را به عنوان نخست وزیر انقلاب اسلامی بپذیرد ولی خمینی در هفتم بهمن ماه اعلامیه ای منتشر می کند و می گوید : « آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را به سمت نخست وزیری، من می پذیرم دروغ است بلکه تا استعفاء ندهد او را نمی پذیرم چون او را قانونی نمی دانم. من با بختیار تفاهمی نکرده ام و آنچه سابق گفته است که گفتگو بین من و او بوده دروغ محض است. » 

همین روز بختیار برای اینکه بتواند مستقیماً خمینی را وادار به قبول نخست وزیری خویش کند اعلام نمود که به پاریس خواهد رفت و ادعا نمود که هیچ نخست وزیری قدرت مرا در ارتش نداشته است ولی پس از دو روز در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام می کند که به پاریس نخواهد رفت و فرودگاه مهرآباد تا چند ساعت دیگر باز خواهد شد و در راه ورود « حضرت آیت الله العظمی خمینی » به کشور مانعی نیست! بختیار افزود به هیچ وجه استعفاء نمی دهم و به هر کاری دست خواهم زد تا جنگ مسلحانه روی ندهد.

در روز 9 بهمن ماه با حمایت عوامل تروریست اسلامی فلسطینی و نیروهای دولتی خائن، تظاهرات و خرابکاری در سراسر کشور به اوج خود رسیده بود و رادیو مسکو اعلام کرد :

 رمزی کلارک وزیر پیشین دادگستری آمریکا ضمن تشریح نتایج هشت روز اقامت خود در ایران اعتراف کرد که نود و نه درصد مردم ایران خواستار بازگشت خمینی هستند و جداً اصرار دارند که رژیم ضد ملی از میان برود و به سلطه بیگانگان بر ایران پایان داده شود.

در روز 12 بهمن خمینی ساعت 5/3 بعد از نیمه شب به وقت تهران با یک جمبو جت شرکت هواپیمایی فرانسه به طرف تهران پرواز کرد و بین ساعت 9 و 5/9 صبح به پایتخت رسید. فرماندار نظامی تهران به دستور استعمارگران جهانی، اجتماعات را به مناسبت ورود خمینی به ایران 3 روز آزاد اعلام می کند.

خمینی در فرودگاه مهرآباد چنین گفت :

 « من از عواطف طبقات مختلف مردم تشکر می کنم و بار ملت بر دوش من بار گرانی است که نمی توانم جبران کنم. ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم. پیروزی تا اینجا به واسطه وحدت کلمه مسلمین بوده است، وحدت کلمه اقلیت های مذهبی با مسلمین و وحدت طبقه روحانی و سیاسی همه باید این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه، رمز پیروزی است. آن را از دست ندهیم و خدای نخواسته شیاطین بین صفوف شما تفرقه بیاندازد. » خمینی پس از آن به بهشت زهرا می رود و در قطعه 17 بهشت زهرا سخنرانی می کند. مدرسۀ رفاه محل اقامت خمینی تعیین شده بود و سپس او به آنجا می رود.

خمینی در 14 بهمن 57 طی مصاحبه ای با خبرنگاران خارجی و داخلی چنین گفت :

 « من سلطنت شاه را قانونی نمی دانم. رژیم سلطنتی از اول غیر قانونی بود. مجلس مؤسسان به زور تأسیس شد و به این ترتیب رژیم شاه از اول جنبه قانونی نداشت. ما این دولت را نمی توانیم بپذیریم. ملت ایران رأی بر سقوط سلطنت داده است. بنابراین ما نه مجلس را قبول داریم و نه حکومت را قانونی می دانیم. باید دولت کنار برود. شورای انقلاب حکومت تعیین خواهد شد و حکومت موقت موظف خواهد بود که مقدمات رفراندوم را تهیه کند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می شود که اگر مردم قبول کردند رژیم جمهوری و قانون جمهوری خواهد بود. من اعلام می کنم که دولت فعلی غاصب است و غیرقانونی است و اگر زیادتر از این لجاجت کنند، مسئول خواهند بود ... ارتش و ملت از همدیگر هستند. ارتش باید از دولت غاصب کنار برود تا مردم تکلیفشان را با او معین کنند. ما برای اقلیت های مذهبی احترام قائل هستیم. تمام اتباع خارجی در ایران به طور آزاد زندگی خواهند کرد. نظر من راجع به رادیو و تلویزیون و مطبوعات این است که در خدمت ملت باشند. دولت ها حق هیچ نظارت ندارند. »

در همین روز محمد رضا پهلوی در یک مصاحبه با روزنامه فیگارو گفت :

 « من عمیقاً مذهبی هستم و از روزگار بسیار کودکی چنین بوده ام، بدون خدا من هیچ چیز نخواهم بود. من بنیادهای یک ملت را که اصولاً سنتی و محافظه کار بود دگرگون کردم. پدرم می خواست در سال های 1920 از ایران یک جمهوری مدرن بوجود آورد ... اما این آیت الله های قم بودند که خواستند ژنرال رضاخان خود را شاه اعلام کند. »

شاپور بختیار نیز در همین روز اعلام کرد که حاضر به همکاری با طرفداران خمینی می باشد. او روشن ساخت که نه تنها طرفداران خمینی را در یک دولت ملی خواهد پذیرفت، بلکه نقش ملایان در رابطه با حل و فصل مسائل اجتماعی و مذهبی را نیزخواهد پذیرفت.

یاسر عرفات تروریست فلسطینی ساخته پرداخته شده توسط سیاست استعماری جهانی به خصوص انگلیس نیز در این روز با اعلامیه ای از عوامل تروریستی خود در ایران حمایت می کند و می افزاید، نتایج پیروزی انقلاب در ایران در مرزهای آن کشور متوقف نخواهد شد.

دکتر هوشنگ نهاوندی و دکتر عبدالمجید مجیدی طبق ماده پنج حکومت نظامی بازداشت شدند.

دکتر بنی صدر اعلام می کند : « امام خمینی همانطوری که تصریح فرموده اند  نه سخنگو دارند و نه مشاور و نه رایزن خاص. آنها که این عناوین را به اشخاص می دهند از آموزش شیعه بی اطلاعند. »

مسئولان دولتی یکی پس از دیگری استعفای خود را به خمینی اعلام می داشتند از جمله شهردار تهران جواد شهرستانی نیز تهران را به خمینی تحویل می دهد. بختیار که از اوضاع راضی نبود نه خمینی به او پستی داده بود و نه دیگر ارتش و حتی وزرا از او تابعیت می کردند، مثل همیشه به دادن شعارهای توخالی کفایت می کرد. وی در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد در برخی از مسائل نه با شاه سازش کرده است و نه با خمینی و گفت :

« به آیت الله خمینی اجازه تشکیل دولت را نمی دهم. ما نوعی دست به انقلاب علیه شاه زده ایم. کسانی را که جنگ داخلی راه بیاندازند تیرباران می کنم. همه نظرات امام خمینی را در لباس قانون تحقق می بخشم. عناصر کمونیست مقادیر زیادی اسلحه به دست آورده اند ... »

از همان ابتدا بین آیت الله شریعتمداری و خمینی اختلاف شدید در مورد عملکرد به اصطلاح انقلابیون و برنامۀ آینده در ایران پیدا شده بود. آیت الله شریعتمداری در تماس های تلفنی خود با خمینی و ایادی آن، نارضایتی های خود را در عملکردهای آنان بیان نموده بود، به همین دلیل در 15 بهمن یکی از خبرگزاری های مزدور فرانسه از قول آیت الله شریعتمداری اظهار داشت که اختلاف نظری بین آیات عظام وجود ندارد و نکات جزئی که بین ما وجود دارد در مذاکراتی که در آتیه نزدیک خواهیم داشت مرتفع خواهد شد.

فردای آن روز خمینی ، مهندس مهدی بازرگان (انگلوفیل) را به عنوان رئیس دولت موقت تعیین می کند. بازرگان پس از دریافت فرمان نخست وزیری می گوید :

 « خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم به من ارزانی داشته و همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنین مأموریتی را به بنده عنایت بفرمایند و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم. بازرگان اضافه می نماید که مطالعۀ او دربارۀ وزرا پایان یافته است و قریباً معرفی خواهند شد. »

مطبوعات استعماری جهان از نخست وزیری بازرگان حمایت کردند. دکتر سنجابی رهبر جبهه ملی پس از تهدید شدنش توسط عوامل استعمار جهانی در مورد بر ملا ساختن پرونده های مختلف که از او در دست داشتند به ناچار از پست نخست وزیری دولت موقت که خواست او بود نه تنها منصرف شده بود بلکه به عنوان مهره ای سوخته و فردی بی اراده در اختیار عوامل انقلابی و ملایان قرار گرفته بود. او هرچند که از لحاظ سمت حزبی ومزدوری بالاتر از بازرگان قرار داشت ولی استعمارگران، بازرگان را برای پست نخست وزیری دولت موقت در نظر گرفته بودند و وی به ناچار از او حمایت می کند.

در 18 بهمن ماه تبادل نظر بین شاپور بختیار و رئیس دولت موقت (بازرگان) و قره باغی رئیس ستاد ارتش برای حل و فصل مسائل ایران صورت می گیرد و این مذاکرات در فردای آن روز که راهپیمایی سراسری برای تأیید بازرگان برای نخست وزیری صورت گرفت هم ادامه می یابد و در نهایت تصمیم گرفته می شود که ارتش اعلام بیطرفی نماید تا سرنگونی رژیم شاه با مقاومت نظامیان که هنوز وفادار به شاه بودند روبرو نشود.

بختیار نیز پیرو مأموریتش برای تسلیم ارتش، همواره شعار پیدا کردن راه حل سیاسی را می داد و می گفت :

 « ارتش از 50 سال گذشته هرگز تا این حد از یک نخست وزیر اطاعت نداشته است. » (روزنامه اطلاعات شماره 15764)

البته باید متذکر شویم که ارتشی که او در موردش صحبت می کرد، ارتشی بود که تحت فرمان ژنرال هایزر رو به سقوط می رفت. بختیار تا آخرین لحظه با همکاری های مخفیانه خود با هایزر، سالیوان و پارسونز و همچنین رابطه با مخالفان رژیم، همراه با خیانت تعدادی از سران ارتش مانند قره باغی، فردوست، مقدم و ربیعی، باعث متلاشی شدن ارتش از درون شد.

 بختیار در روز 21 بهمن 57 که ارتش در آن روز توسط امیران میهن پرست آمادگی کودتا را داشت، ضمن اعلام تکذیب کودتا (روزنامه اطلاعات شماره 15781) باعث لو رفتن کودتا و از هم پاشیدگی برنامه های فرماندهان میهن پرست حکومت نظامی و ارتش می شود.

در روز 21 بهمن ماه فرماندار نظامی تهران و حومه اعلامیه شماره 40 را انتشار داده و اعلام نموده بود ساعات منع عبور و مرور در تهران افزایش یافته است و رفت و آمد از ساعت 30/16 تا 5 بامداد ممنوع می باشد و پس از آن طی اعلامیه شماره 41 و 42 فرمانداری نظامی ابتدا ساعات منع عبور و مرور شبانه را تا ساعت 12 روز یکشنبه 22 بهمن سال 1357 تمدید نمود و سپس دستور مراجعت کلیه یگان ها و عناصر انتظامی را در اعلامیه 43 می دهد. اعلامیه شماره 43 فرمانداری نظامی :

 « اهالی محترم پایتخت اکنون که بر عموم همشهریان مسلم گردید، عوامل آموزش یافته بیگانه در سطح شهر شروع به تخریب، آتش سوزی و تیراندازی علیه مردم و پرسنل انتظامی می نموده و با تحریک احساسات مذهبی، مردم را به سطح خیابان ها ریختند و در نظر داشتند که درگیری هایی به وجود آورده و موجبات خونریزی وحشتناک هم میهنان را فراهم نمایند، علیهذا با توجه به اعلامیه هایی از آیات عظام که در آن برای جلوگیری از خونریزی مسائلی را مطرح فرموده اند، فرمانداری نظامی به کلیۀ یگان ها و عناصر انتظامی دستور داده است شبانه ضمن حفظ نقاط حساس به یگان های مربوطه مراجعه نمایند. » !!! (روزنامه اطلاعات 15782 یکشنبه 22بهمن).

به دنبال آن نیروهای تروریستی فلسطینی و همافرهای خائن و عده ای چریک خلقی حملات خود را به مراکز نظامی شروع نمودند و عده ای از آنها به لشگر گارد حمله ور شدند. از بامداد 21 بهمن شهر تهران تبدیل به میدان جنگ شد و همۀ تروریست های مسلح فلسطینی همراه با مردم ناآگاه به کلانتری ها و مراکز نظامی هجوم می بردند. در همه جای تهران و غالب شهرهای ایران جنگ مسلحانه بین نیروهای مسلح وفادار به شاه و تروریست های فلسطینی ادامه داشت.

از بامداد 22 بهمن صدای تیراندازی و درگیری در همۀ شهرهای ایران به گوش می رسید. در ساعت 5/10 بامداد این روز شورای عالی ارتش با دسیسه های ژنرال هایزر و ارتشبد قره باغی رئیس ستاد و عده ای از امرای ارتش، اعلامیۀ بیطرفی ارتش امضاء شده و توسط جراید اعلام می گردد.

نیروهای مسلح وفادار به شاه در مقابل تروریست های فلسطینی که عده ای از مردم ناآگاه و فریب خورده از آنها حمایت می کردند قرار گرفته بودند. سرلشگر ریاحی فرمانده گارد شاهنشانی در میدان فوزیه گلوله خورد. ستاد ژاندارمری واقع در میدان 24 اسفند سقوط کرد و به دست همافرهای خائن و چریک های فلسطینی افتاد. در اثر حمله به تسلیحات ارتش کارخانجات و مخازن اسلحه به دست مردم افتاده بود. شهربانی کشور سقوط کرد و مراکز نظامی و کلانتری ها یکی پس از دیگری سقوط کردند و تمام پادگان ها به دست نیروهای فلسطینی ضد ایران و ایرانی افتاد.

صدا و سیمای ایران به دست انقلابیون تصرف شد و صادق قطب زاده به ریاست صدا و سیمای ایران منصوب گردید و پیروزی مزدوران انقلابی و تروریست های فلسطینی بر رژیم شاهنشاهی ایران اعلام شد.

سپهبد مهدی رحیمی فرمانداری نظامی و رئیس شهربانی در صبح روز 22 بهمن توسط بختیار به نخست وزیری احضار می شود. وی بنا بر اظهارات خودش، تنها در ظهر روز 22 بهمن 57 یعنی یک ساعت و 15 دقیقه قبل از پخش اعلامیه بیطرفی ارتش از رادیو در میدان سپه توسط مخالفین دستگیر گردیده و به ستاد نخست وزیری دولت موقت انقلابیون برده شد.

باید پرسید در دفتر بختیار مابین او و رحیمی چه گذشت که رحیمی را وادار می سازد که به تنهایی و بدون محافظ در میدان سپه خود را تسلیم مخالفین کند. به نظر ما این سناریویی بود که توسط بختیار برنامه ریزی شده بود و برای اینکه رحیمی به عنوان مسئول فرمانداری نظامی پایتخت نتواند مسئولیت خود را علیه انقلابیون انجام دهد او را اغفال کرده و با دادن تأمین جانی سناریوی دستگیری او را توسط انقلابیون برنامه ریزی می کند.

پایتخت به دست انقلابیون افتاد و امیران ارتش و میهن پرستان که تا آخرین لحظه با حرکت مزدوران انقلابی مبارزه کرده بودند اگر جان سالم به در برده بودند یکی پس از دیگری دستگیر شده و تعداد زیادی از آنها به طرز وحشیانه ای اعدام شدند.

سپهبد بدره ای فرمانده نیروی زمینی تا ظهر روز 23 بهمن ماه 57 مقاومت می کند ولی در این زمان گویی توسط محافظینش در پشت میز کارش مورد هدف گلوله قرار می گیرد ولی روزنامه اطلاعات شماره 15783 دوشنبه می نویسد : « سپهبد بدره ای فرمانده نیروی زمینی امروز مورد حمله انقلابیون قرار گرفت و پس از آنکه به شدت مجروح شد به بیمارستان جرجانی انتقال یافت و در بیمارستان درگذشت. »

 

 

 

 

 

 

 

دکتر آرمان نوری

 

 

 

 

 B.P. 6593 -- 75065 Paris Cedex 02 France – TEL : 0033(0)140266630

FAX: 0033(0)140261235 – Site Web: www.pars1.com -- www.sazmanepars.org

iran-info@aliceadsl.fr      ---       sazmanepars@aliceadsl.fr