سی سال پس از اولین شورش

سی سال پیش، روز 8 مارس برابر با 17 اسفند 1357، زنان اولین نیروی اجتماعی بودند که ادعای نامه ی قدرتمندی را علیه حکومت تازه به قدرت رسیده ی خمینی و دارودسته اش صادر کردند. فتوای خمینی علیه حقوق زنان ماهیت ارتجاعی "انقلاب اسلامی" را مانند روز روشن کرد. زنان، با هشیاری و سرعت انتقالی بهت آور، پا به میدان گذاشته و با حرکتی تکان دهنده به جامعه هشدار دادند که تا دیر نشده به پا خیزند و مبارزه علیه مرتجعین تازه به قدرت رسیده را آغاز کنند. شورش زنان، مانند تیغی برا، صف آرائی درهم و مغشوشی را که در جریان مبارزه علیه رژیم شاه شکل گرفته و طبقات ارتجاعی و پیشروی جامعه را یکجا گردآورده بود، قطبی کرد؛ فرصت آن را فراهم کرد که سیلاب حرکت مردم که لاشه های گندیده ی مرتجعین را نیز با خود حمل می کرد، تسویه شده و شفافیت خود را بازیابد. هشت مارس 1357 روزی بود که صف آرائی مسموم "همه با هم" شکاف برداشت و خط نبرد تعیین کننده ای ترسیم شد. خط نبردی که همه نیروهای طبقاتی وسیاسی جامعه را به تناسب رفتاری که نسبت به آن در پیش گرفتند، محک زد.

شورش هشت مارس 1357، دهان باز کردن خشم فروخورده و خلاقیت سرکوب شده ی  زنان در جامعه طبقاتی و استبداد زده ی ما و بازتاب اشتیاق سوزان آنان به ساختن جامعه ای دیگر بود؛ جامعه ای که در آن نه زنان فرودست و تابع مردانند و نه هیچ فردی برده ی فرد دیگر. اما هیهات که این انرژی و خلاقیت عظیم، با آگاهی و تشکل کمونیستی پیوند نخورد تا بتواند تارو پود نظام و افکار پوسیده ی حاکم بر جامعه را بسوزاند و بستر تولد جامعه ای نوین را مهیا کند.

از همان شب هشت مارس، اوباش حزب الله ضرب و شتم و توهین و تحقیر زنان و تجاوز به آنان را سرلوحه ی کار خود قرار دادند. این رویکرد، تبدیل به مهمترین نشانه و پرچم ایدئولوژیک نظام جدید شد. به مدت سی سال جمهوری اسلامی چندین نسل را از درون نظام آموزشی و مغز شوئی دینی گذراند؛ اینان آموختند که اخلاق مساویست با تحقیر و برده کردن زن. پسران آموختند که ارزش زن نصف مرد است و می توان آن را مانند احشام خرید و فروش کرد و یوغ بر گردنش انداخت. جمهوری اسلامی، اصل مالکیت مرد بر زن را در اشکال قرون وسطائی اش، احیاء و قانونی کرد. قانون، جنایت هائی مانند قتل های ناموسی را روا داشت و خود مجری آن شد. چند همسری مردان از یک رفتار اجتماعی ننگین تبدیل به اصلی مقبول و مایه ی مباهات شد. برای تحمیل این نظام و قوانین قرون وسطائی آن، نیروهای انتظامی و بسیج را با ایدئولوژی "زن، مادر مقدس خانه نشین یا فاحشه ی خیابانگرد" مجهز کرده و مانند سگ هار به جان زنان انداختند. حمله ی مستمر به زنان، محور تلاش های جمهوری اسلامی در به قهقرا بردن جامعه شد. حجاب اجباری، فقط برای تحقیر زن نبود بلکه پرده ی سیاهی بود که بر روی آرزوهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه ی مردم کشیدند تا جامعه به عقب ماندگی اجتماعی و فکری عادت کند؛ برای آن بود که از منظره ی زنان سیاه پوش یک چشمی که در مجلس شورای اسلامی مانند گوسفند در پشت مردان حزب اللهی بع بع می کنند، بالا نیاورد و آن را "پیشرفت زن" حساب کند. جمهوری اسلامی، زیر نام "صیغه"  بازار خرید و فروش و اجاره ی جنسی زنان را رونق بخشید. از این رهگذر، طلابی که استعداد وارد شدن به معاملات تجاری چند میلیاردی در آهن و نفت و قند و شکر را نداشتند وارد خرید و فروش زنان در صحن قبرستان های امام ها و امام زاده ها شدند. مردان کارگر و زحمتکش و طبقه میانه را نیز راضی کردند که حجاب نهاد "خانواده" (بردگی زن بدست مرد) را تقویت می کند و هر چند از مالکیت بر ابزار تولید و ثمره ی کار خود محرومند اما شرع و قانون حامی مالکیت آنان بر جسم و کار چند زن است.

 سی سال جنگ داخلی علیه زنان نتوانست خواست آزادی و برابری را از میان بردارد. هنوز نبرد در جریان است و مهر طلائی زنان بر زیر سند شکست قطعی جمهوری اسلامی نخورده است. در این میان باید دیگرانی را نیز که کارشان اشک ریختن بر ستمدیدگی زنان و همزمان سازش با جمهوری اسلامی است، افشا کرد. باید کسانی را که مدعی کوشش در راه "آزادی زن" اند اما بی شرمانه در پی یافتن "وجه اشتراک" با جمهوری اسلامی و شریعت اند، رسوا کرد. "کمپین یک میلیون امضا" و جمعی از زنان و دختران مقامات صاحب قدرت که همراه با گرفتن ژست های "فمینیستی" ذکر خیری نیز از آموزه های "پیشرفته" خمینی می کنند و به روحش قسم می خورند در این زمره اند.

 اینان می خواهند یکبار دیگر نیروی زنان را به میدان رقابت های درون حکومتی و مضحکه های انتخاباتی بکشند. سیاست "مبارزاتی" کمپین و مدرسه ها و محافل "فمینیستی" گوناگون آن، نه رهائی زنان از قیود زن ستیزانه ی جمهوری اسلامی، بلکه یافتن وجه اشتراک با بنیادگرایان اسلامی حاکم و سنن پوسیده ی مردسالاری مسلط بر جامعه است. سیاست و افق حاکم بر "کمپین یک میلیون امضا" دعوت زنان به آرامش و در پیش گرفتن روش "اصلاح نظام از درون" است. حرفه ی آنان پائین راندن انتظارات و تعاریف زنان از "آزادی و برابری" است. آنان از آویختن زینت های "سکولار" بر چهره ی مخوف دین رویگردان نیستند؛ دینی که ستونش تبعیض علیه زن است. افراد قلم به دست اینان، دست به حملات کثیف علیه زنان فمینیست چپ می زنند تا مرحمت مقامات امنیتی جمهوری اسلامی را جلب کنند. آنان با سفسطه های تئوریک تحت عنوان اتخاذ "راهکارهای ممکن" سازش خود با نظام جمهوری اسلامی را توجیه می کنند و انرژی زنان را در خدمت به تعمیر ساختارهای نظام به کار می گیرند. آیا تلاش برای یافتن وجه اشتراک با رژیمی که در سی سال گذشته انرژی و خلاقیت چند نسل از زنان جامعه را به هرز داده و صدای آنان را خاموش کرده،  کریه و زشت نیست؟ صحبت از "آزادی زن" از یکسو، و از سوی دیگر دعوت به تحمل آیه های ایدئولوژیک و اخلاقی دینی که سی سال زنان را محکوم به گوشه گیری، افسردگی و خودسوزی کرده، شرم آور است. دخیل بستن اینان به "تفاسیر" نوین دین توسط ملاهای قم اوج ورشکستگی اخلاقی و ایدئولوژیک آنان است.

بحران همزیستی میان جمهوری اسلامی و زنان نشانه ی یک تخاصم آشتی ناپذیر است. این بحران فقط دو راه حل در پیش رو دارد: راه حل ارتجاعی یا راه حل انقلابی. راه حل ارتجاعی بقای جمهوری اسلامی و گذر از یک مرحله ی سرکوب زنان به مرحله ای دیگر است. جمهوری اسلامی تا زمانی که زنده است تنها یک انتخاب در مقابل زنان خواهد گذاشت: انتخاب میان بنیادگرائی اسلامی و اولترا بنیادگرائی اسلامی! راه حل دیگر آن است که زنان در میدان نبرد مستقل سیاسی و توده ای، جمهوری اسلامی را شکست دهند و به سوی آزادی و برابری گام بردارند. راهکارهای "ممکن" که توسط محافل مختلف "کمپین" موعظه می شود، حتا به رفرم ره نمی پوید و پای جنبش زنان را به چارچوب راه حل ارتجاعی زنجیر می کند.

اما اینان قادر به درک حقیقت فوق نیستند. زیرا ذهنشان در بند افکار پوسیده و کهنه جامعه است. آنان با هر حمله ی جمهوری اسلامی یک قدم مواضع خود را عقب می کشند و مفهوم "آزادی و برابری" را بازتعریف کرده و با روابط و افکار سنتی-مذهبی سازگار می کنند. همین انطباق گرائی به مرور آنان را از عده ای زن منتقد به وضعیت زنان تبدیل به بوروکرات هائی کرده است که به هر قیمت می خواهند از سوی قدرت مردان حاکم به عنوان "جنبش رسمی زنان" به رسمیت شناخته شوند. "کمپین" ائتلافی است که افق و برنامه ی سیاسی اقشاری از بورژوازی را نمایندگی می کند؛ اقشاری که در عین نارضایتی، در سی سال گذشته در اتحاد و ائتلاف با حاکمیت به سر برده اند.

افق، سیاست و راهکار جنبش انقلابی زنان بطور بنیادین با افق، سیاست و راهکارهای این نیروها متفاوت است. بخش بزرگی از زنان ایران خواهان پاره کردن تمام قیود قانونی، شرعی-سنتی، اقتصادی و اجتماعی هستند که نظام جمهوری اسلامی بهمراه آورد. هر جریان مدعی "آزادی زن" که این خواستها را برسمیت نشناسد یا بر آن پرده ی دین و مصلحت بیفکند، ارتجاعی است. زنان آگاه با صراحت دست رد بر افق ها و روش های "مجاز" و "رسمی" و "ممکن" می زنند.

سازش کاران درون جنبش زنان در داخل و خارج کشور، در هم آوازی  با مروجین ضد کمونیست جمهوری اسلامی، لاطائلات زیادی در مورد "شکست کمونیسم" و "دیکتاتوری پرولتاریا" بهم می بافند و با حرص و کین شگفت آوری، واقعیت های رهائی بخش و بی نظیر انقلابات کمونیستی قرن بیستم را نادیده می گیرند. اما در مورد رکوردهای تاریخی و بی نظیری که سرمایه داری --چه از نوع اسلامی یا دموکراسی غربی آن-- در بیرحمی و شقاوت و اتلاف بوالهوسانه ی انسان ها و لگد مال کردن کرامت انسانی اکثریت مردم جهان و بخصوص نیمی از بشریت بر جای گذاشته مهر سکوت بر لب می زنند. آنان با دشمنان قسم خورده ی زنان سازش پیشه کرده و همزمان با وقاحت علیه کمونیست ها و کسانی که معتقدند آزادی و برابری زنان در گرو مبارزه ی مستقیم و سازش ناپذیر است، یاوه گوئی می کنند.

گفته می شود، ما کمونیست ها در سال 1357  بیش از اندازه آرزو پردازی کردیم؛ بیش از اندازه بی صبر و انقلابی بودیم. اما واقعیت عکس این است. ما کمونیست ها، به اندازه کافی آرزو پرداز، انقلابی و بی صبر نبودیم. ما کمونیست ها که از شکست موج اول انقلابات کمونیستی در جهان، آشفته و گیج بودیم و تئوری های علمی مان از شتاب تغییر و تحولات جهان عقب مانده بود؛ نتوانستیم به اندازه کافی آرزو پردازی کنیم و با آگاهی و اراده ای راسخ برخاسته و خیزش ارتجاعی تفاله های قرون وسطائی جامعه را که در وجود جمهوری اسلامی مجسم شد، درهم کوبیم. اما، همانطور که مارکس می گوید: ارتش های شکست خورده، خوب می آموزند. ما کمونیست ها در هشت مارس 1357 به استقبال شورش زنان علیه خمینی و همپالگی هایش رفتیم. اما، عقب مانده تر از آن بودیم که دریابیم انرژی سهمگینی در زنان نهفته است که کلید راهگشائی برای انقلابی واقعی است. اما، ارتش های شکست خورده، خوب می آموزند. با شکست سوسیالیسم در چین و فقدان یک قطب سوسیالیستی، خلاء بزرگی در جهان بوجود آمد؛ امیدها و بلند پروازی های ستمدیدگان به رهائی از دهشت های نظام سرمایه داری جهانی تبدیل به یاس و سرخوردگی شد. چنین فضائی راه را برای رشد و گسترش بنیادگرایان اسلامی در خاورمیانه و مشخصا در ایران باز کرد. اما حاکمیت سی ساله مرتجعین اسلامی و  همدستانشان جامعه را تشنه ی طرح دوباره ی افق کمونیستی کرده است؛ افقی که این بار با بهره بردن از تجارب مثبت و منفی جوامع سوسیالیستی قرن بیستم الهام بخش تر و با طراوت تر از گذشته به میدان خواهد آمد. و امر رهائی زنان بیش از همه این ضرورت را پدید آورده است.  

در زمینه ی رهائی زنان از قید ستم، کمونیسم رادیکال ترین فکر و تلاش تاریخ بشر بوده است. رهائی انسان از جهنم جامعه ی طبقاتی و رهائی جهانی-تاریخی کامل زن از قید ستم، کاملا به یکدیگر وابسته اند و هر دو با رسیدن جامعه ی بشری به کمونیسم که در آن نه از روابط سنتی مالکیت اثری است و نه از افکار سنتی، متحقق خواهند شد. اما برای اینکه به آنجا برسیم باید از همین امروز که برای کسب آزادی و برابری مبارزه می کنیم، بذرهای آن جامعه را بپاشیم. باید در جنبش زنان ارزش های کمونیستی را ترویج کنیم زیرا مبارزه برای آزادی و برابری افقی نیست که بتواند حصارهای جامعه ای را که بر پایه ی روابط استثماری و مبادله ی کالائی سازمان یافته، بشکافد و رهائی کامل زنان را متحقق کند. مبارزه برای آزادی و برابری باید با افق کمونیستی پیش رود تا بتواند تبدیل به یورشی همه جانبه علیه چارچوبه های جامعه ی کالائی شود و برای همیشه خاک رویاننده ی ستم بر زن را بخشکاند.  

 نخستین گام های واقعی برای رهائی زنان از نظام مردسالاری، در انقلابات سوسیالیستی قرن بیستم برداشته شد. در این انقلابات، که مدت کوتاهی دوام آوردند، زنان به اندازه ی چند قرن در راه رهائی کامل پیشروی کردند و دستاوردهای شگفت انگیزی را به ثبت رساندند. چین سوسیالیستی فقط 27 سال دوام آورد. اما ابعاد دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی این کشور چند صد میلیونی در همان مدت کوتاه تکان دهنده بود. بلافاصله پس از پیروزی و استقرار دولت سوسیالیستی در سال 1949، حق طلاق برای زنان به تصویب رسید و تغییر مهمی در موقعیت زن در خانواده و روابط میان زن و مرد بوجود آمد. تقسیم سرانه ی زمین های روستائی بین زن و مرد ضربات محکمی به آتوریته ی مرد رئیس خانوار، خانواده ی سنتی و فرهنگ مردسالاری زد. فحشا از جامعه رخت بر بست؛ آمد و شد شبانه ی زنان تنها در شهرهای بزرگ مانند شانگهای به امری عادی و بی خطر تبدیل شد. سنت هائی مانند بستن پای نوزادان دختر که در میان دهقانان شایع بود به زباله دانی تاریخ پرتاب شد. در شهر و روستا افکار کهنه و روابط سنتی به چالش کشیده شده و زنان فعالانه و با حقوقی مساوی، به دخالت گری در تمام عرصه های حیات جامعه پرداختند. فرهنگ و رفتار جامعه نسبت به جنسیت زنان، بسرعت تغییر کرد. زنان نه تنها عادت ماهانه ی خود را پنهان نمی کردند بلکه در کارخانه ها و کمون های روستائی، هنگام عادت ماهانه دگمه ای قرمز بر کت خود نصب می کردند تا همکارانشان کارهای سبک تری به ایشان محول کنند. به جای ضرب المثل های ارتجاعی مانند "زنم قاطری است که سوارش شده و شلاقش می زنم"، شعار "زنان نیمی از آسمانند" بر زبان ها جاری شد. در آثار هنری باله و اپرا، تصویر سازی از زن تغییر کرد؛ زن استوار قامت، مملو از اعتماد به نفسی نفس گیر، جای تصویر موجود مفلوک و تسلیم و شکننده را گرفت. کار خانگی نیز دستخوش دگرگونی شد. مرد و زن به تساوی کار نگهداری از کودکان و کار خانگی را تقسیم می کردند. ستم بر زن در آن جوامع سوسیالیستی کاملا از میان نرفت. سنن هزار ساله ی جامعه ی طبقاتی به آسانی برکنده نمی شوند. اما دولت سوسیالیستی نه تنها سرکوبگر زنان نبود بلکه ضرورت وجودی و بقایش وابسته به محو ستم و استثمار، منجمله محو ستم بر زن، بود. 33 سال پیش دولت سوسیالیستی چین سرنگون شد و سه سال بعد با اجرای برنامه ی رفرم های سرمایه داری، نظام اجتماعی اقتصادی و فرهنگی سرمایه داری بطور کامل در آنجا حاکم شد. این عقب گرد بزرگ پیامدهای جهانی داشت. شکستی بزرگ برای کمونیسم و پیروزی بزرگی برای سرمایه داری جهانی بود. امواج تکان دهنده ی این شکست هنوز در جهان امروز حس می شود: رشد و گسترش بنیادگرائی مذهبی و سرمایه داری افسارگسیخته از بازتاب های آن است. اما پی آمدهای آن برای زنان چین نیز هولناک و تلخ بود. بسیاری از آداب و سنن و باورهای چین کهن بازگشته و حاکم بر روابط میان زن و مرد شدند. فحشا عمومیت یافت؛ دوباره ارزش "مرد" از "زن" بیشتر شد و متعاقب آن کشتن نوزادان دختر معمول شد. این قهقرا به گونه ای طنزآلود، دستاوردهای کشورهای سوسیالیستی قرن بیستم را برجسته تر می کند. هر چند سوسیالیسم در روسیه و چین دوام زیادی نیاورد اما راه حقیقی  دست یابی به رهائی زنان از قیود مردسالاری و بطور کلی رهائی انسان از جامعه ی طبقاتی را ترسیم کرد و نشان داد که جهان کنونی آماده ی رسیدن به آن نقطه است.

جنبش کمونیستی نوینی با تکیه بر تجربه مثبت و منفی انقلابات قرن بیستم در حال ظهور است. چشم اندازی جسورانه تر و قاطعانه تر در زمینه ی رهائی زنان بخشی لاینفک از این جنبش است. خیزش زنانه علیه نظام سرمایه داری می تواند این جنبش را فرسنگها به جلو پرتاب کند. این خیزش را باید سازمان داد.سرمایه داری بازار کار را زنانه کرده است. ما نیز انقلاب پرولتری را زنانه خواهیم کرد. به این ترتیب، طبقه ی ما--پرولتاریا-- می تواند کامل تر و  آزادتر از قید هر گونه "منفعتی"، در مقابل سرمایه داری جهانی قد علم کند و ظرفیت و توان عظیم خود را در رها کردن بشریت از قید تمام روابط اقتصادی و اجتماعی استثمارگرانه و ستمگرانه و تمام افکار و سنن ارتجاعی، به نمایش بگذارد.

جوانان شورشگر و آگاه: مبارزه برای آزادی و برابری زنان در ایران مبارزه ای بسیار سخت و خونین است که عزم و آگاهی شما را می طلبد. زنان ایران با یکی از مرتجعین ترین و هارترین رژیم های جهان مواجهند. به راه افتادن جنبش رادیکال زنان در دانشگاه ها می تواند موج راست و محافظه کارانه ای را که جریانات بورژوائی جنبش زنان به راه انداخته اند به عقب رانده و فضای جنبش زنان در داخل کشور را دگرگون کند. شما می توانید نقش مهمی در به چالش کشیدن افکار کهن و پوسیده ی توده های مردم در مورد زن، بازی کنید. مهم ترین عقب ماندگی فکری توده های مردم در افکار زن ستیزانه و باورهای دینی شان فشرده شده است. جمهوری اسلامی برای مسخ و منفعل کردن توده های تحت ستم و تشدید استثمار به روی این عقب ماندگی ها تکیه کرده است. ما با به چالش کشیدن افکار و سنن عقب مانده در میان توده های مردم، و ترویج افکار رهائی بخش کمونیستی، منجمله رهائی کامل زنان، می توانیم قطب خود را در مقابل قطب جمهوری اسلامی بسازیم.

جنبش های اجتماعی گوناگون، چنانچه بخواهند خصلتی پیشرو و نه عقب مانده داشته باشند، باید در درون خود روابط میان زن و مرد را دستخوش دگرگونی کنند و تابوی تبعیت زن از مرد را بشکنند. تاکید بر این فرهنگ یعنی تاکید بر فرهنگ ضدیت با جمهوری اسلامی و ایجاد مرزها و تمایزات ارزشی و اخلاقی صریح با این حکومت و پایه های اجتماعی آن.

 وظیفه ی همه ی کمونیست ها،  در ایران و سراسر جهان است که مسئله ی رهائی زنان را به عنوان بخش مهمی از رهائی پرولتاریا و رهائی کل بشریت نگریسته و برای پیشبرد مبارزه در این جبهه از نبرد طبقاتی استراتژی و برنامه خود را  روشن کنند. بطور مشخص در ایران، جنبش کارگری و دانشجوئی و هر جنبش اجتماعی  دیگر که برای خواست های عادلانه ی اقشار و طبقات گوناگون به راه می افتند باید لغو فوری و بدون قید و شرط حجاب اجباری و کلیه ی قوانین ضد زن در جمهوری اسلامی را در سر لوحه ی خواست های خود بگذارند. آنان موظفند فعالانه علیه سدهائی که در مقابل شرکت آزاد و برابر زنان در عرصه مبارزات کارگری، دانشجوئی و هر جنبه از حیات جامعه برپا می شود، بلند شوند.

آتشفشان خشم زنان در جوش و خروش است. این آتشفشان باید سرباز کرده و مواد مذابش را به هر سو پرتاب کند تا هر چیز کهنه را سوزانده و زمینه را برای ایجاد جامعه ای نوین آماده کند.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست –لنینیست-مائوئیست)

8 مارس 2009- 18 اسفند 1387