شاعر استعماري دوران كودكي ات ؛ يك هومانيست ؟

 Asolt@web.de      

      آتوسا سلطانزاده 

نمي دانم نخستين بار،سال آخر دبستان و يا سالهاي اول دبيرستان بودكه دركتاب درسي فارسي وادبيات،با بعضي نامهاي شاعران ونويسندگان خارجي مانند : امرسن،وايتمن،فرانكلين و غيره برخورد نمودم.بعدها،شوكت نيكو،يكي ازهمكلاسيها،ميگفت اين “سگ زنجيري آمريكا“ چرابجاي نويسندگان خودي مانند:صمد،جلال،علوي،شاملو،هدايت،جمالزاده و غيره، نويسندگان استعماري غرب رادركتابهاي درسي ماجاداده است؟. به دانشگاه كه رفتم،براي تدريس واحد ادبيات و آئين نگارش فارسي،يك پيرمرد 70-80 ساله زردشتي را كه گويا استادبازنشسته ادبيات بود،همچون جنازه اي،هرهفته براي 2-3 ساعت،براي تدريس از تهران به اهواز مي آوردند.اوحتا توان و ناي حرف زدن درآن گرماي غالبا 48درجه رانيز نداشت.شوكت نيكو كه همزمان دريكي از رشته هاي موازي رشته من دانشجو بود،با خشم ميگفت: اينهمه استاد جوان،روشنفكر،مدرن و تحصيلكرده و بيكار وجود دارد ، چرا اين فسيل را اينور و آنور ميفرستند؟، منظور اينكه واقعا افكار ونظرات اودرباره اجتماع وادبيات، از زمان ساسانيان بود،مثلا استفاده ازآثار نويسندگان ايراني نامبرده دربالا را ،به بهانه بدبين بودن ممنوع كرده بود.خلاصه اين وضعيت باعث شد كه ما تغيير رشته داده و به شهرهاي دانشگاهي ديگري برويم،گرچه وضعيت روشنفكري استادان،با صاحبان دكتراي دولتي!ازپاريس و سوربن، يا دانشگاههاي آمريكايي بهتراز استاد فوق نبود.

امروزه دراينجا ميخوانم كه مثلا امرسن، يكي از شاعران،فيلسوفان و سياستمداران ترقيخواه قرن 19، درآمريكا بوده است.وچون او مثلا ميگفت كه خدا را بايد درطبيعت جست و نه درالهيات، به اتهام آته ايستي از تدريس در دانشگاه هاروارد،آنزمان وابسته به كليسا،اخراج شده بود.نيچه،گويا هميشه يك جلد ازآثار اورا در سفر،براي مطالعه همراه خودداشت و بعضي از جملات قصار جاوداني اش،ديالوگهايي هستند با امرسن. يكي از سخنرانيهاي امرسن: اعلان استقلال فكري روشنفكران، نام داشت.اوازموضعي دمكراتيك به انتقاد از بي عدالتي هاي سرمايه داري آمريكا پرداخت و خواهان اصلاحات سياسي،اجتمايي،فرهنگي،اقتصادي و لغو برده داري و تساوي حقوق زن و مرد شده بود.امرسن كوشيد كه آمريكاي مسيحي پوريتاني را بسوي پراگماتيسم عملگرا، هدايت كند،چون مهاجرين وساكنين جديد آمريكا خواهان رفع نيازهاي عملي درزندگي بودند.امرسن استقلال فكري روشنفكران را نوعي تقوا و پرهيزكاري ميدانست.اوتازمان مرگ زودرس پسرش،فيلسوفي خوشبين بود و ميگفت كه فلسفه و فرهنگ آمريكايي بايد از فلسفه اسكولاستيك ، متافيزيكي و رمانتيك اروپايي دوري كند و فلسفه اي عملگرا شود.فلسفه عملگراي او بعدها تاثير مهمي روي ادبيات و هنر آمريكايي بجا گذاشت.درنظر او ادبيات ميتواند وسيله اي براي خلاقيت فرهنگي و عمومي شود و سنت آمريكايي بايد اين باشد كه از سنت قديمي اروپا جدا گردد.گرچه نام امرسن امروزه درآمريكا ناشناخته ويا فراموش شده است،ولي تاثير اورا ميتوان درادبيات وفرهنگ زمان حال آمريكا مشاهده نمود.

امرسن همچون يك مغناطيس سعي كرد تمام فلسفه هاي قرن 19؛ حتا ايده آليسم و رمانتيسم را چون آهنربايي بخود جذب كند و بعد آنهارابه جهت هاي ديگر هدايت كند.شكهاي مذهبي او باعث شدكه خلاف هفت نسل اجداد خود ،از روحاني شدن دست بكشد و به انتقاد از راسيوناليسم غيرمردمي وسودطلبانه آمريكايي زمان خودبپردازد.وايتمن باتكيه به مقاله “شاعر“ او،نوشت كه شاعر بايد براي ملت خود،نقش يك پيامبر رابعهده بگيرد.فلسفه التقاطي او تحت تاثير فيلسوفان گوناگون، حاوي نظرات گاهي متضاد و متناقضي بود،ازجمله اينكه او مينويسد كه ذهن، تنها واقعيت در جهان است و درمقالاتش نظراتي بنام “ايده آليسم عيني“ مطرح كرد.مهمترين تئوري او، كوشش انسان براي هماهنگي انسان با طبيعت است.فلسفه او موسوم به “ترانسندنتاليسم“، فلسفه اي است خوشبين كه به نيكي،تواناييها و ظرفيتهاي انسان براي ترقي و آدميت ايمان داشت.اوكوشيدبه ادغام افكار روشنگري و رمانتيك اروپايي با افكار ترقيخواهانه و اصلاحات اجتمايي در فلسفه عملگرايي آمريكا بپردازد.امرسن مدعي شد كه فرد ميتواند با توجه به طبيعت به شناخت خدا برسد.نظرات اوپيرامون آزادي و استقلال فرد و اعتماد انسان بخود، باعث تحولاتي در هنر،فلسفه و فرهنگ آمريكا گرديد.

ازجمله نوگرايي اودرادبيات اين بود كه ميگفت بايد متن از سنت ادبي، و خواننده از سنت حاكميت متن، آزاد شوند.درنظراوادبيات ميتواند وسيله اي براي موضع گيري ،و رسانه اي عمومي براي شناخت زباني ،گردد.اوكوشيدرابطه ايستا ميان متن و خواننده- ادبيات و زندگي- سنت و زبان- را به شكل پويا درآورد.امرسن، شاعري فيلسوف بود كه كوشيد باكمك زباني شكارچي، به افشاگري مسايل زمان خودبپردازد.تعدادي ازشاعران نسلهاي بعدي زير تاثير اوقرارگرفتند.بدون امرسن، شاعر ملي آمريكا يعني وايتمن به موفقيت لازم نميرسيد.گرچه امرسن در اروپا محبوبيتي شايان نيافت، بودلر كوشيد درفرانسه به تحسين جنبه هاي عملي شعرش اشاره كند.عمل گرايي ادبي و فلسفي او بعدها همچون ديني آمريكايي اشاعه يافت.امرسن گاهي اشعارش را بصورت مقاله به نظر خوانندگان ميرساند.اوكوشيد افكارش را بصورت شاعرانه مطرح كند كه مخالفتي بود با فلسفه دانشگاهي و آكادميك اقشار برگزيده آنزمان.امرسن ميخواست باكمك مقالات و سخنراني هايش موجب نوگرايي ريشه اي،آزادي فكري، در فرهنگ و ادبيات آمريكايي شود.امروزه صاحب نظران گواهي به تاثير او روي نيچه،ادبيات و فلسفه پست مدرن، مبارزين محيط زيست، ميدهند.در آثار همينگوي،توماس وولف، اشتاين بك، ميتوان نشانه هايي از او ملاحظه كرد.در زمان حيات، امرسن شخصا با تورگنيف، وايتمن و هنري جيمس ،ملاقات كرد.اودر دهه هاي 50 و 60 قرن گذشته با تئوري هماهنگي و نظم درطبيعت، روي شاعران نسل بيت مانند كروات، كينزبرگ و شاعران محيط زيست مانند گاري سيندر و آمونز تاثير گذاشت.

رالف والدو-امرسن،درسال 1803 درآمريكا درخانواده اي روحاني مسيحي بدنيا آمد ودرسال 1882 بدليل بيماري ارثي سل ،درآنجا درگذشت. هفت نسل پيشين او مسيحي مذهبي بودند..اومدتي روحاني يك محله مسيحي بود،ولي بدليل انتقادهاي اصلاحگرانه اش،خلع لباس شد،وبعدازآن ،چندسالي به شغل معلمي اشتغال داشت.امرسن چه درلباس مذهبي و چه درلباس معلمي،با تكيه برفلسفه رمانتيك وافكار عملگرايانه خود كوشيد تا به درسهاي اخلاقي و نوعدوستي بين انسانها بپردازد.بعدازنوشتن مقاله “تجربيات شكاكي“ و مرگ پسر،اوازخوشبيني دست كشيد ومتوجه شد كه با وجود جامعه طبقاتي و ديوي بنام سرمايه داري،انسان قادر به عملي كردن هيچگونه اوتوپي نيست.

ازجمله آثار او: مجموعه شعري با عنوان “روز من “، جامعه و تنهايي، يادداشتهاي روزانه، مجموعه مقالات، مقاله اي بنام “سرنوشت“، و كتاب مشهور و برنامه اي او پيرامون فلسفه ترانسندنتاليست با عنوان “طبيعت“ است.اوسالها مغز روشنفكر محفل هواداران فلسفه فوق بود.

فلسفه هومانيسم سكولار او ريشه در هومانيسم مذهبي مسيحي دارد.او مينويسد كه آمريكايي ها بايد جنبه هاي رمانتيك اروپايي فلسفه را كنار بگذارند و عمل گرا شوند.اوازسال 1851 فعاليتهاي ضد برده داري و برابري حقوق زنان با مردان را آغاز نمود. اودرجواني به مطالعه آثار افلاتون، اسپينوزا و گوته پرداخته بود.هنري جيمس يكبار چنان از خوشبيني او به تعجب افتاده بود كه نوشت، امرسن چشمهايش را در برابر نيروهاي خشن و پليد جهان بسته است.

فلسفه امرسن در آغاز تحت تاثير مذهب و فلسفه ايده آليست آلماني بود. دوره رواج فلسفه ترانسندنتاليستي بين سالهاي 1836 و 1886 بود.آنها وارثان فلسفه كانت و هگل بودند.امرسن كوشيد بجاي مقوله هاي جبر و سرنوشت، به تبليغ آزادي و استقلال فرد بپردازد.اودرميانه قرن 19 تاثير مهمي روي نسل جوان روشنفكر درآمريكا بجا گذاشت.هواداران او درمحفلي رمانتيك،اصلاح طلب، اجتمايي و تربيتي ،گرد آمده بودند.جنبه هاي شبه مذهبي فلسفه امرسن سالها مذهب آمريكايي شمرده شد.اوهمچون هگل ميگفت كه انسان با طبيعت و روح جهان بايد وحدت كند و يكي شود. Emerson,Ralph 1803-1882     

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

همكار گرامي،

دوستان عزيز،

 ما،چنانچه مزاحمتي پيش نيايد، در حال تهيه بيوگرافي كوتاه خالقين ادبيات آمريكايي هستيم.اگر امكان دارد نام چند شاعر يا نويسنده را پيشنهاد فرماييد، تا احتمالا پيرامون آنها مطلبي تهيه شود. با تشكر قبلي !.         آ. سلطانزاده