واقعیت های شرایط موجود

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

ایالات متحده وجمهوری اسلامی ، صحنه را چنان برای برهم زدن تعادل مبارزات ملی و پیش بینی های قطعی نسبت به وقایع آینده آراسته اند که عقربه ی شاخص های تحلیل را گیج کنند . تا حدی که عده ای از ناظران نگران و آگاهان ضد ارتجاع و ضد امپریالیست جهان ، نظر بدهند که آمریکا پیش از انتخابات 2006 به مردم ایران حمله نظامی خواهد کرد ، عده ای دیگر ؛ مثل رابرت دریفوس نویسنده تحقیق سرسام آور « بازی شیطان » در مورد ساخت و بافت ، اساس و بنیان و سیر تحول بنیادگرائی اسلامی یا اسلام سیاسی ی انگلیسی – آمریکائی ، در یکی از مصاحبه های اخیرش بگوید که آمریکا در سال 2006 به ایران حمله ی نظامی نخواهد کرد ، سرانجام حمله خواهد کرد، اما نمی توان دقیقا پیش بینی کرد که چه وقت .

بنا به آخرین تحولات ، نگاهی به مختصات بازی و بازی سازان بینداریم :  

صحنه سازی های ایالات متحده و سایر امپریالیست های صحنه

آمریکائی ها ، ضمن آن که با کارت خودشان بازی می کنند ، بازی کردن با کارت جمهوری اسلامی را هم یاد  گرفته اند . دولت بوش ، هم به روش های سنتی ی تهدید آمیز و اقدامات منحرف کننده ی چند جانبه عمل می کند ، هم در وزارت امور خارجه  و پنتاگون که حالا دیگر به خلاف دوره ی وزارت کولین پاول کاملا یک دست هم عمل می کند ، خود را برای دست زدن به اقدام یک جانبه آماده می کند . اما ، ضمنا ، در مرحله ی اقدام چند جانبه ، بازی کردن با کارت یک گام به پیش ، دو گام به پس و به عکس آن را هم از نظر دور نمی دارد .

سیاست جدید آمریکا ، که آخرین تجربه هایش را در مورد افغانستان و عراق دیدیم ، در مقدمات تعرض و توسعه ی تعرض ، چند جانبه ، یا به قول خودشانMultilateral  است و اگر طرفی نبست، سیاست آمریکائی ی عمل یک جانبه  Unilateral را  به اجرا در می آورد . تغییر سیاست چند جانبه ، به سیاست یک جانبه ، بستگی دارد به موفقیت یا عدم کامیابی سیاست حاکم در اقدام چند جانبه. در سیاست نوع اول ، دولت آمریکا ؛ همانگونه که در مقدمات حمله به افغانستان و عراق عمل کرد ، نخست یارگیری می کند ، بعد به سازمان ملل می رود و در این مرحله ، از دیپلماسی به صورت اهرم فشار بر هدف مورد نظر استفاده می کند . ساخت و بافت این تدبیر شیطانی را مذاکرات پی در پی با هم پیمانان ، چانه زدن با دولت های رقیب – مثل روسیه و چین – درگیری خاموش با سرویس های جاسوسی بریتانیا به مثابه صاحب سهم اصلی در منطقه ، ترمیم مکانیسم کار اطلاعاتی در رابطه با روسیه و بخصوص چین ، جمع آوری اطلاعات ، کارکردن روی اپوزیسیون متنوع ؛ و اغلب نرم تن و فرصت طلب و سودجوی حریف ، بازی دوجانبه ی تشویق و تنبیه ، با هدف سربازگیری از میان ترکیب حاکم برکشور حریف ، علم کردن کمیته ها و کمیسون های عوامفریب  بین المللی ، چانه زدن با سازمان جهانی انرژی هسته ای ، و در نهایت ، استفاده ی ابزاری از شورای امنیت سازمان ملل است .

در این فرصت ؛ که اغلب باعث گیج شدن ناظران بین المللی ، تحلیل های متناقض و بالاو پائین رفتن و حتی گیج شدن عقربه ها می شود ، آمریکا وضع و حال نظامی حریف را کاملا زیر نظر قرار می دهد و با بازنگری توان و استراتژی و تاکتیک ها و جنگ افزارهای جدید خود ، موقعیت غافلگیری نظامی را ارزیابی می کند .

در همین حال اما ، روش های دیگر را هم می آزماید . رهبران جمهوری اسلامی ، علاوه بر آن که مدعی جان و مال و زندگی و تفکر مردم ایرانند و چون به مراد نرسند دست به قتل عام ایشان می زنند ، بنا به حکم مانیفست ولایت فقیه یا حکومت اسلامی خمینی واسب تازی های کنونی ، ادعای رهبری مسلمانان جهان و نمونه سازی برای آنان را هم در توهمات خود نهادینه کرده اند ، پس ارباب که خود هماهنگی ها و تناقضات موجود را کوک کرده است ، می تواند با استفاده از اختلافاتی که از پیش وجود داشته ، در گیری های میان اقلیت سنی و اکثریت شیعه را ، بخصوص در نوارهای مرزی دامن بزند و تجربه ی عراق را به صحنه ی ایران بکشاند. پدید آمدن ناگهانی « جندالله » در برابر «حزب الله » از ترفندهای کلاسیک سازندگان اسلام سیاسی است که سابقه اش در سیاست های بریتانیا به اوائل قرن بیستم ، و در سیاست های ایالات متحده به نیمه دوم آن قرن بر می گردد. ( در این مورد توصیه می کنم خواندن بازی شیطان رابرت دریفوس را جدی بگیرید. ) جرقه های دعوای مذهبی ، می تواند بسا فراتر از حمله ی نظامی مراد امپریالیست ها به سرکردگی ایالات متحده را حاصل کند.

روش دیگر ، می تواند ایجاد و تشدید اختلافات قومی ، تا سرحد جنگ داخلی باشد ، و می تواند جنگ مذهبی و اثر گذاشتن بر جنبش های مستقل و ملی داخلی را هم چاشنی کند . بستر برای این گونه دخالت ها در ایران ، کاملا آماده است . حکومت زبونی که فقر و فلاکت و اعتیاد و تن فروشی و فرصت طلبی های شخصی را تا به این حد دامن زده و ظرف بیست و هشت سال گذشته مثل مسرور خلفای عباسی ، آزادی و آزادگی و آزادگان را چنین بی رحمانه گردن زده و شتر را با بارش بالا کشیده است ، جامعه شناسی و مرزبندی های مملکت را چنان به هم ریخته و انتظار معجزه را چنان بالا برده که بستر را برای هر گونه دخالت خارجی ؛ با هر شکل و شمایلی ، آماده کرده است . مگر انورسادات عضو اخوان المسلمین در مصر دهه ی هفتاد چنین نکرد که میراثش همچنان باقی است ؟ مگر پرویز مشرف و اسلافش در پاکستان چنین نکرده اند ؟ مگر گلبدین حکمت یار و اسامه بن لادن و ملاعمر و حامد کرزای و عبدالله عبدالله در افغانستان چنین نکرده اند ؟ مگر صدام حسین نتیجه ی انقلاب 1958 عراق را چنین در طبق اخلاص نگذاشت و هر گوشه ی جهان که بروید ، از این مگر ها فراوان نیست ؟ این ، شگرد بریتانیا و ایالات متحده است که نعل وارونه بزنند و شرایط اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی را برای دخالت های قاطع و ملت برانداز مهیا کنند . امپریالیست ها ، ظاهرا بهتر از مارکسیست ها می دانند که شرایط مادی جامعه تعیین کننده است ، پس همه ی روش ها را برای اثر گذاشتن براین شرایط مادی به سود تاخت و تازهای خود ، آماده می کنند . حتی اگر لازم باشد، بنا به آن همه تجربه ی تاریخی ، علیه خود جریان می سازند تا میوه اش را بچینند . جدل ها و تنش های ناشی از این نعل وارونه ، گاه ؛ مثل همین امروز ایران ، چنان حرارتی پیدا می کند که پایه های اعتماد را برای تشدید نگرانی و اضطراب می شکند .  گاهی هم ، بی درنگ چنان سرد می شود که مردم فکر می کنند انشاء الله گربه است ، حال آن دزد قبلا به خانه زده و روش های تخلیه را تجربه می کند. این سرد و گرم شدن ، پیش از حرارت انفجاری که در مقوله ی سیاست یک جانبه قرار می گیرد ، آنقدر ادامه می باید تا نه تنها جامعه ، بلکه ناظران و تحلیل گران هم سرما بخورند و دچارصرع شوند.

در اجرای سیاست چند جانبه ، امپریالیست ها موتور پنج کشور عضو دایمی سازمان دول متحد آمریکائی ( فرانسه ، انگلستان ، آمریکا ، روسیه و چین ) را به کار انداخته اند و آلمان را هم که پس از شکست فاحش سوسیال دموکرات ها در انتخابات گذشته و به تخت نشستن آنجلا مرکر، برای دریافت سهم خود از خوان یغمای خاور میانه در مقابل ارباب زانو زده است، در کنار خود نشانده اند. آمریکا متحدان اروپائی را در مرحله ی اول بازی ، مسئول مذاکره ، یا به زبان گویا تر اتمام حجت کرده است تا وقتی تنش را بالا برد ، خود نیز مستقیما وارد مذاکره شود . به همین دلیل ، دربخش اول مانور سیاسی ، جرج بوش و وزیر امور خارجه اش  کاندولیزا رایس ، گفته اند ضرورتی ندارد وارد مذاکره شوند و این امر را به اروپائی ها واگذار کرده اند . در مرحله دوم که بلافاصله پس از ده روز در اواخر ماه مه و اوائل ماه ژوئن 2006 اعلام شده ، دولت ایالات متحده اعلام کرد که خود مستقمیا وارد مذاکره خواهد شد . منتها ، در هر دو مرحله ، یا مانور سیاسی در چهار چوب سیاست چند جانبه ، پیش شرطی گذاشته شده است که اصل و ماهیت مذاکره را نفی می کند و حتی بدون نیاز به تعمق ، جنبه عوامفریبانه ی آن را پیش رو می گذارد : جمهوری اسلامی باید برنامه غنی سازی را متوقف کند تا اولا مذاکره ی اروپائی انجام شود و آخوند ها از این بابت جایزه بگیرند ، ثانیا با قبول این پیش شرط امکان مذاکره ی مستقیم با امپراتور را پیدا کنند . در جریان همین بازی ، آمریکا آس سرهنگ معمر قذافی را هم روی میز می گذارد که تمکین و اطاعت صد در صد ، مزایای تشویقی گسترده ای دارد . معمر قذافی که دست کم دو دهه با عوامفریبی چهره ای به قول خودش انقلابی و ضد سیاست های آمریکائی از خود ساخته بود و حتی یک هواپیمای مسافری آمریکائی را نیز سرنگون کرده بود ، پس از آن که در سال 2003 اعلام می کند که تمکین کرده و سلاح های کشتار جمعی را برچیده است ، ناگهان اعلام می کند که روابط عادی خود با آمریکا را از سر گرفته است . کانال های تلویزیونی وابسته ی آمریکائی ، مثل سی ان ان ،  به وجد می آیند و از تغییر در لیبی سخن می گویند ، اما معمر قذافی در مصاحبه اش با همین کانال می گوید که : هیچ تغییری در لیبی رخ نداده، آنچه اتفاق افتاده ، تکامل انقلاب ! است . تکامل انقلاب ، با تعبیر یکی از اقمار اخوان المسلمین در لیبی ، یعنی نه تنها نزدیک شدن به آمریکا ، بلکه اعلام بندگی .

در همین حال ، منابع ترکیه می گویند معلوم نیست چرا مقام های بلند پایه ی آمریکائی ، مثلا نمایندگان درجه اول سازمان سیا و وزارت امور خارجه و پنتاگون ، پی در پی به ترکیه سفر می کنند. به هر صورت ، ترکیه هم که در دهه ی هشتاد به قول نوام چامسکی بزرگ ترین کشور دریافت کننده ی کمک از آمریکا بود تا ترتیب پ ک ک و نیروهای چپ و معترض را بدهد ، این وسط ؛ همان گونه که در رابطه با اشغال نظامی عراق ، سهم خود را می خواهد . یعنی علاوه بر آن که به دلارهای فراوان تر آمریکائی چشم دوخته و ساختارش بخصوص در ارتش مسلط بر امور ، اساسا آمریکائی است ، احتمالا در نظر دارد که اگر حمله ی نظامی صورت گرفت ، در شمال ترتیب پ ک  ک  را که وارد مرزهای ایران شده اند ، بدهد . بستر که آماده باشد ، کفتارها و لاشخورها هجوم می آورند . رقابت برسر بردن سهم بیشتر ، فقط در حوزه ی قدرت های بزرگ جهانی جریان ندارد ، کشورهای همسایه هم سهم خود را می خواهند . کفتارها و لاشخورها به این نتیجه رسیده اند که در مورد افغانستان و عراق ، سهم شایسته ای دریافت نکرده اند . اگر قرارباشد مردم ایران نیز قربانی مضاعف این بازی شوند ، تجربه های گذشته حکم می کند که سهامداران باید هشیارتر باشند.

خلاصه آن که ایالات متحده ، درست همانگونه که در مورد افغانستان وعراق عمل کرد ، بازی مراجعه به هم پیمانان اصلی ، نوکران فرعی ، تطمیع حاکمیت اسلامی ، آرایش اپوزیسیون دست ساز، گل آلود کردن آب در صحنه ی داخلی ، و در نهایت ابزارسازی از سازمان دولت متحد آمریکائی را پیش می برد تا اگر جنگ داخلی ( مذهبی ، قومی ، یا هردوان ) را سازماندهی کرد و دست به اسلحه برد ، دولت های تابع را در کنار خود داشته باشد . البته اگر شبکه های معترض ملی و روشنفکری جهان چنین اجازه ای بدهند .

 

سیاست های جمهوری اسلامی

کارگزاران جمهوری اسلامی ، تا کنون گفته اند که پیش شرط آمریکا برای متوقف کردن غنی سازی را نمی پذیرند . باید دید چاشنی پیشنهادهای « تشویقی » تا چه حدی می تواند کارساز باشد . عجالتا نشست های پی در پی کارگزاران اروپائی و پیشنهاد مذاکره ی مستقیم آمریکا ، به توافق راه کار « تشویقی – تبیهی » ره برده است . پیشنهاد تشویقی یعنی دادن امکانات و تسهیلاتی به جمهوری اسلامی که بوی کباب می دهد ، اما نتیجه اش تعمیق قراردادهای اسارت بار است . بزرگترین شرکت نفتی آمریکائی که مدیر عامل قبلی آن دیک چینی معاون ریاست جمهوری بوده و خانواده بوش در آن سهم عمده ای دارد ، دست کم در جزیره ی کیش دفتر رسمی دارد که بر سردرش نوشته است : «شرکت نفتی هالیبرتون» ، شرکت هالیبرتون یکی از چرب ترین قراردادهای نفتی را در ژانویه سال 2004 ، با جمهوری اسلامی بسته است . قبلا ایران سیگارهای قاچاق آمریکائی را عمدتا از شیخ نشین های خلیج فارس و ترکیه وارد می کرد ، حالا اما روی سیگارهای آمریکائی در بازار ایران ، به زبان های انگلیسی و فارسی نوشته است : ساخت آمریکا – معاف از مالیات برای مصرف در بازار جمهوری اسلامی . و ایران اسلامی ، همانگونه که از مراکز پخش جهانی تریاک و هروئین افغانستان به وسیله ی سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات است ، سیگار آمریکائی را هم به کشورهای همسایه قاچاق می کند. یکی ازطرف حساب های بنز ، جمهوری اسلامی است . دوهزار بنز ویژه ی پلیس ایران ، که حتی نمونه ی پیش رفته و مجهزش را خود پلیس آلمان هم ندارد ، در سال های 2003 و 2004 از بندر « برمن » به ایران بارگیری شده است . حتی « پلیس »  فارسی را هم آلمانی ها به بدنه ی این بنزها نوشته اند . بنز اما ، فقط آلمانی نیست . اسم جدیدش « دایملر- کرایسلر» است . یعنی حد اقل پنجاه در صد این شرکت ، متعلق به « کرایسلر» آمریکاست . ایران از بازارهای بزرگ «سونی » است ، مثل سایر شرکت های ژاپنی . ظاهرا سونی باید یک شرکت ژاپنی باشد . اما مدیر عامل این شرکت ، آمریکائی است . یعنی حداقل 45% سهم این شرکت ، متعلق به آمریکاست . و بگیرید بروید تا سایر کالاهای مستقیم و غیر مستقیم آمریکائی که بازار ایران را  خورده اند . یکی از فرماندهان بالای سپاه که مدتی پیش از ایران گریخته و اطلاعاتش را به سازمان سیا فروخته است ، می گوید : فرماندهان بالای سپاه ، یا با « ام ای 6 » بریتانیا کار می کنند، یا با سازمان جاسوسی آمریکا  . سلطان محمود احمدی نژاد ، از فرماندهان همین سپاه بوده . سید علی خامنه ای رهبرجمهوری اسلامی نیز ، نخستین فرمانده این سپاه و اکنون مسئول مستقیم این نهاد سرکوبگر است که همه ی امور ایران ، اعم از اقتصادی ، صنعتی ، بازرگانی ، نظامی ، انتظامی ، اطلاعاتی و امنیتی را در مهار خود دارد.

پس ، زمینه برای پذیرفتن « تشویق » می تواند مهیا باشد . پیشنهاد دوم کارگزاران اروپائی آمریکا در جریان سیاست چند جانبه ، تنبیه است . وزیر امور خارجه روسیه ، پس از آخرین نشست این گروه ، که وزیر امور خارجه آمریکا کاندولیزا رایس هم در آن شرکت داشت ، گفت در برنامه ی تنبیهی استفاده از زور در نظرگرفته نشده است . ( اگر پای زور به میان بیاید ، آمریکا سیاست یک جانبه را انتخاب می کند. ) وزیر امور خارجه ی بریتانیا در مقام سخنگوی این آخرین نشست تا کنونی، گفت ما سعی می کنیم با اعزام ایلچی به ایران ( خاویرسولانو)، رژیم ایران را متقاعد کنیم تا پیشنهاد تشویقی را بپذیرد و با قبول متوقف کردن غنی سازی ، به پای میز مذاکره بیاید .

احمدی نژاد و خامنه ای ، پیشاپیش این نتیجه را رد کرده بودند . خامنه ای که چند روز پیش خود مستقیما به میدان آمده ، حرف های دیکته شده به احمدی نژاد را تکرار می کند که اولا ما این پیش شرط را نمی پذیریم ، ثانیا با کسی جنگ نداریم ، و سه دیگر آن که اگر آمریکا دست از پا خطا کند ، جریان نفت از تنگه ی هرمز را مختل خواهیم کرد . واقعیت این است که جمهوری اسلامی شیر نفت را نخواهد بست ، برای آن که نه تنها رهبرش روح الله خمینی در سال 1332 علیه دکتر محمد مصدق که شیر نفت را بست قیام کرد تا شاه را به تاج و تخت برگرداند ، بلکه تار و پود حکومتش وابسته به بریتانیا (MI6) ، یا امریکا (CIA) است . پس ممکن است منظور خامنه ای غرق کردن چند کشتی قراضه در تنگه ی هرمز باشد ، اما مسیرهای دیگر برای صدور نفت باز خواهند بود . امیدوارم که با اقدامات شدید شبکه های ملی و روشنفکری جهان ، آن روز را نبینیم ، اما باید دید چه می شود .

جمهوری اسلامی علنا می گوید که می خواهد از ایران الگوئی برای جهان اسلام بسازد . کشورهای همسایه هم می گویند که اگر جمهوری اسلامی به سلاح اتمی دسترسی پیدا کند ، قدرت برتر منطقه خواهد شد و کسی جلودارش نیست .

همانگونه که در حکومت سلطنتی ، اول خدا بود ، بعد شاه و سر آخر میهن( خدا – شاه – میهن)، جمهوری اسلامی هم به اسلام می اندیشد ، نه به مردم و میهن . بنابراین ، ممکن است واقعا در اوج درگیری های عراق و افغانستان و هیجان مسلمانان ، به این نتیجه رسیده باشد که وحدت جهانی اسلام  و خلافت اسلامی و بازگشت به اسلام اولیه جدی است و موقعیت خود را چنین ارزیابی کرده باشد که می تواند در راس چنین پدیده ای قرار بگیرد . در این صورت ، توجه ما به این مساله جلب می شود که چرا منوچهر متکی وزیر امور خارجه ی رژیم اسلامی ، ناگهان برای ملاقات با آیت الله سیستانی به نجف می رود؟ و مضمون مذاکرات چه بوده است؟ در جریان اشغال عراق ، نیروهای مسلح مقتدا صدر در نجف متمرکز شده بودند . آمریکائی ها با شریک شان بریتانیا وارد بحث می شوند که می خواهند به نجف یورش ببرند و در صورت لزوم وارد حرم امام علی شوند که برای شیعیان بسیار مقدس است . همانگونه که در جنگ های اول و دوم جهانی آمریکا به این شرط وارد دعوا شد که نفت عربستان را صاحب شود ، در جنگ علیه مردم عراق هم به این شرط در نوک حمله قرار گرفت که تسلط سنتی خود بر نفت جنوب عراق را حفظ کند . ملاحظه می فرمائید که نفت کرکوک و موصل دست آمریکاست و نفت جنوب دست بریتانیا . از طرفی ، همانگونه که رابرت دریفوس در کتاب « بازی شیطان » سند می دهد ، از صد و اندی سال پیش ، صدها روحانی شیعه ی مقیم نجف ، در لیست حقوق بگیران انگلیس قرار داشته اند و مواجب شان هم از موقوفات هندوستان تامین می شده است . در آن زمان ، آیت الله سیستانی ، آیت الله خوئی و آخوند روح الله موسوی خمینی هم در نجف بودند . پس ، پیش از حمله سراسری ارتش آمریکا به نجف ، ناگهان دل آیت الله سیستانی درد می گیرد و اتفاقا برای معالجه فقط به لندن می رود ، نه پاریس و فرانکفورت و نقاط دیگر. وقتی مقتدا صدر شمشیر اسلامی را از نیام در می آورد و درگیری خونین به درون حرم امام علی می کشد ، دل آقای سیستانی خوب می شود و با خط و خطوط لندن بر می گردد به نجف و آتش بس می دهد . هر طفل ابجد خوانی هم دلیل و نتیجه سفر اضطراری حضرت! را در می یابد . سفر اضطراری منوچهر متکی هم ، در این رابطه کاملا روشن است .

در همان هفته ی پیش ، حامد کرزای رئیس جمهوری آمریکائی افغانستان به ایران می رود و چنان مورد استقبال احمدی نژاد و خامنه ای قرار می گیرد که تو گوئی برادری از سفر باز گشته است. رقابت میان بریتانیا و ایالات متحده ، در هر گوشه ای به چشم می خورد . با عطف به همین رقابت در اردوی سرمایه داری متجاوز جهانی است که همین چند ماه پیش ، جیمی کارتر در مصاحبه با «لاری کینگ » برنامه ساز سی ان ان ، به صراحت می گوید : « آمریکا حداقل تا بیست سال دیگر از منطقه خارج نخواهد شد ، چرا که اگر عقب بنشیند، روسیه و انگلستان جایش را خواهند گرفت.» ایالات متحده ، از جنگ جهانی دوم بر منطقه مسلط نشد که جایش را دوباره به بریتانیا و روسیه و فرانسه و آلمان ، و حالا احتمالاچین بدهد .

جمهوری اسلامی می خواهد از این تضادها برای تحکیم قدرت پوشالی خود در ایران و منطقه سود ببرد و رهبری جریان جهانی اسلام سیاسی را که ساخت بریتانیا و ایالات متحده است ، به دست بگیرد. این اسلام سیاسی ، از طریق اخوان المسلمین که در سال 1928 به وسیله برتیانیا ساخته شد تا حافظ منافع امپراتوری باشد ، اداره می شود . از سال 1945، سازمان سیا نیز بر این سازمان مادر مسلط شد . بنابراین ، اخوان المسلمین ، همانگونه که ثروت های ملل به طور مشخص میان بریتانیا و ایالات متحده تقسیم می شود ، میان بریتانیا و آمریکا تقسیم شده است. آیا جمهوری اسلامی می خواهد به خلاف جهت مادر خود اخوان المسلمین و پدران خود بریتانیا و ایالات متحده بایستد، یا نه ،  می خواهد امتیاز رهبری اسلامی را در این بازی کسب کند؟

هرچه هست ، نتیجه ی داخلی تا کنون چنین بوده که جمهوری اسلامی تسمه های داخلی را سفت کرده ، بگیر و ببندها را تشدید کرده و به خود اجازه داده که وحشیانه تر از پیش ، هر صدائی را به این بهانه که آمریکائی است ، در گلو خفه کند . و در پاسخ به این پرسش مردم که صدای خود شما کجائی است ، حرفی جز اعمال زور بیشتر ندارد.

جمهوری اسلامی ، برای رسیدن به اقتدار اسلامی مورد نظر خود، به ویژه در شرایطی که بمب گذاران انتحاری مثل احمدی نژاد را بر لایه های سیاسی ، نظامی ، امنیتی ، انتظامی و اقتصادی حاکم کرده است ، دو راه بیشتر ندارد . یا باید مثل معمر قذافی زانو بزند و در همان وضعیت حاشیه ای در جریان اسلام سیاسی و اقتصادی باقی بماند ، یا برود پای جنگ و کشور و مردم را به نابودی کامل بکشاند. با سابقه ای که از خوردن جام زهر و ماجرای «استرجاع » (بازگشت به سوی خدا)ی خمینی در جنگ هشت ساله ی ایران و عراق ( بخوانید خمینی و صدام ) داریم و درکی که از ترفند اسلامی « تقیه » وجود دارد ، من انتخاب راه اول را هم بعید نمی بینم.

 

اپوزیسیون آمریکائی

سیاست سنتی آمریکا ؛ همانگونه که در تجاوز نظامی به افغانستان و عراق عمل کرده ، سعی می کند با روش های تطمیعی ، توضیحی و فریبکاری و سوء استفاده از فرصت طلبی های رایج ، جایگزین مطلوب خود را هم در آستین بپرورد.

دوره افتادن عناصری مثل رضا پهلوی ، بخشی از جمهوری خواهان موسوم به ملی ، جریان هائی از کردستان ، آذربایجان ، سیستان و بلوچستان و خوزستان که خود را زیر پرچم آمریکا نمایندگان خلق ها هم معرفی می کنند ، از این قماش است . احتمالا فقط زبان مادری این عوامل آذری و کردی و بلوچی و عربی است .  

آخرین جلسات جایگزین های ساخت ایالات متحده و بریتانیا ، همین چند روز پیش در واشینگتن و لندن برپا شد . این جریان ، هم برای خود طالبانی دارد ، هم بارزانی ، و هم هیئت دولت و سخنگوئی که قبلا به دور و بری هایش می گفت « رفیق » و حالا از سازمان سیا و رضا پهلوی خط می گیرد و از « نهاد ملی » ( آمریکائی ) دم می زند و حتی با وجود فاجعه ی جاری افغانستان و عراق ، زیر علم آمریکا می پلکد . دو حزب منتسب به کردهای ایران هم ، که سعی می کنند نقش طالبانی و بارزانی عراق را بازی کنند ، در این هیئت سینه زنی شرکت فعال دارند.

رضا پهلوی ، به اعتبار همین ورشکستگان سیاسی که بوی کباب آمریکائی به مشام شان خورده است ؛ مثل کسان و جریان هائی که با سناریو محمد خاتمی بوی کباب اسلامی به مشام شان خورده بوده ، چند ماه پیش با این حضرات حریص در برلین جلسه ای محرمانه داشت و یک ماه پیش هم در مصاحبه ای با نشریات آمریکائی و تلویزیون فارسی زبان صدای امریکا ، اعلام کرد که به زودی جلسه ائتلافی (یعنی همانی که چند روز پیش در واشینگتن و لندن ترتیب یافت ) ، تشکیل می شود و تا « دو سه ماه » دیگر نیز ایران را فتح خواهد کرد . آخرین باری که این بابا چنین حرفی زد ، پس از اشغال عراق در سال 2003 بود که گفت : حالا که عراق آزاد ! شده است ، از آن طریق به ایران خواهد رفت . قطار آقای رضا پهلوی ، پیش از آن نیز چندین بار بین راه پنچر شده و مسافران را پیاده کرده ، اما به هر حال سر راه پر از ایستگاه و مسافرانی است که برتن خود لباس موهوم وزارت و وکالت دوخته اند .

متاسفانه ، نیروهای چپ ، دموکرات و مستقل ایرانی ، هنوز هم درس عبرت نگرفته اند تا در این فرصت ها اختلافات فرساینده را کنار بگذارند و در میدان عمل به خود آیند و دست کم به وحدت های نسبی مبارزاتی بیندیشند. اما ، به هر صورت به قول منیر شفیق تئوریسین سازمان آزادیبخش فلسطین در کتاب تجربه هائی از انقلاب فلسطین ، در عرصه ی عمل و برخورد با توده ها معلوم می شود که به قول تهرانی های قدیمی کت تن کیست.

این جریان ها ، سعی می کنند با امکانات گسترده ای که آمریکائی ها و انگلیسی ها در اختیار

شان می گذاردند ، جنبش های مستقل داخلی را هم منحرف کنند ، یا بر آن ها اثر بگذارند . تنها آگاهی مردم ایران است که قادر است در مقابل این توطئه ی تاریخی بایستد و به ابتکار خود ، حاکمیت جمهوری اسلامی را براندازد و دست امپریالیست ها و مزدوران شان را کوتاه کند.

پنجم ژوئن 2006