سیاست راهبردی امپریالیسم آمریکا در منطقه پس از شکست در انتخابات اخیر

 

امپریالیسم آمریکا بسیار مایل است که رژیم جمهوری اسلامی را یا از طریق براندازی و یا از طریق تسلیم، سرنگون کند. این سیاست امپریالیسم آمریکا برای نفوذ به منطقه و  تامین منابع راهبردی نفت خویش در صد سال آینده است. در عین حال این سیاست ارزش دلار آمریکائی را که پشتوانه اش نفت و بویژه نفت عربستان سعودی در منطقه است، تامین می کند.

امپریالیسم آمریکا خود را برای مقابله با دول چین و روسیه نیز آماده می گرداند و کنترل جریان نفت در گلوگاه هرمز توسط ناوگان امپریالیسم آمریکا(ناو هواپیمابر آیزنهاور و استنسیس) نشستن بر گلوگاه چین و ژاپن و روسیه ا ست. تنگه هرمز در خلیج فارس شیشه عمر امپریالیستهاست و آنها حاضر نیستند براحتی آنرا در اختیار تهدیدات جمهوری اسلامی قرار دهند. وقتی خامنه ای صریحا تهدید می کند که ایران در صورت تجاوز آمریکا راه صدور نفت را از طریق تنگه هرمز می بندد، قبل از اینکه شهامت و قدرت خویش را نشان داده باشد به امپریالیستها هشدار می دهد که از هم اکنون “امنیت“ این راه را با آوردن ناوگان قدرتمند خویش در خلیج فارس به کف گرفته و عبور و مرور کشتیهای نظامی و تجاری کنترل کنند. محاصره دریائی ایران از طریق کنترل تنگه هرمز عملی می شود. ایرانی که می خواست از آمریکا زهره چشم بگیرد، خود با سیاست “هل من مبارز طلبی“ و جار و جنجالی زهره ترک شده است. حال این جمهوری اسلامی ایران است که باید احتیاط کند تا تیرش به خطا ازکنار گوش امپریالیستها رد نشود تا عصبانیت آنها را برانگیزد. با هوچیگری و در بوق تبلیغاتی دمیدن نمی توان مبارزه ضد امپریالیستی کرد. در همین راستادریاسالار ویلیام فالون که از هوادارن تجاوز به ایران است و اخیرا جایگزین “جان ابی زید“ که مخالف تجاوز به ایران بود گشته است در کنایه به تهدیدات ایران گفت: “من تاکید می کنم این یک بازی یک طرفه با یک وضعیت یک طرفه نیست زیرا معتقدم ایران نیز به شدت به صادرات فرآوردهای نفتیش برای ضرورتهای اقتصادی وابسته است.“ وی سپس با خونسردی گفت: “این صادرات از همان تنگه هرمز می گذرد که آنها قصد دارند دسترسی ما را به آن از بین ببرند.“. حال این جمهوری اسلامی ایران است که باید وضعیتی را تصور کند که ناوگان دریائی آمریکا از عبور کشتیهای نفتی ایران جلو می گیرند در حالیکه کشتیهای کویت، عراق و عربستان سعودی و امارات را با ناوگان جنگی خویش حفاظت و بدرقه خواهند کرد. آنچه قدرت ایران محسوب میشد بیکباره گریبانگیر جمهوری اسلامی شده است. توانائی مالی جمهور اسلامی از طریق فروش نفت درهم فرو می ریزد و مبارزه در عرصه مالی یکی از فشارهای امپریالیست آمریکا به ایران است. در این صحنه شطرنج رقابت نه تنها ابتکار عمل در تنگه هرمز را از ایران گرفته است، آنرا وسیله ای برای فشار به ایران تبدیل کرده است. سلاح “برنده“ جمه.ری اسلامی به سلاح برنده آمریکا بدل شده است. 

اینکه امپریالیسم آمریکا کار را تمام نمی کند همانگونه که بارها گفته ایم به عوامل بازدارنده چندی وابسته است. نخست اینکه همه امپریالیستها بر سر تجاوز به ایران دارای یک نظر نیستند زیرا رقبای آمریکا منافع راهبردی خویش را توسط امپریالیست آمریکا در خطر می بینند. آنها از کیک ایران سهم بزرگتری را طلب می کنند و این سهم می تواند وقتی از خود جمهوری اسلامی کسب شود به مراتب بزرگتر باشد تا از امپریالیست آمریکا. شیشه عمر امپریالیستهای اروپائی و ژاپن در دست امپریالیست آمریکا می افتد و آنها از این امر طبیعتا واهمه دارند. این است که در پشت جبهه امپریالیستها،  امپریالیستهای اروپائی با اشغال ایران موافق نیستند. چینی ها نیز که به نفت خلیج فارس وابسته اند نمی خواهند مهار خویش را بدست امپریالیست آمریکا بدهند که خود را برای یک جنگ تمام عیار با جمهوری توده ای چین آماده می کند. روسیه نه تنها در ایران منافع اقتصادی دارد از نظر سیاسی با ایجاد یک کانون خطرناک جنگ در جنوب روسیه که به مراتب گسترده تر از عراق است موافق نیست. دمای این کانون سراسر آسیای میانه و قفقاز را گرم می کند.

از جمله عوامل بازدارنده نفوذ معنوی ایران در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین، آسیای میانه، ترکیه و در میان شیعیان و حتی سنی مذهبان و مسلمانان در سراسر جهان است. مقاومت جمهوری اسلامی بهر دلیل در مقابل امپریالیست آمریکا موجی از حمایت در میان ملل تحت ستم، جریحه دار و تحقیر شده جهان برای این رژیم فراهم آورده است. مردم جهان در ظاهر امر می بینند که این رژیم به آمریکا شاخ و شانه نشان می دهد و در مقابل قلدری امپریالیستها بویژه در مورد لبنان و فلسطین و مسئله اتمی ایران ایستاده است. دل آنها از این مقاومت خنک می شود. جان آنها از بی عرضه گی و فرومایه گی رژیمهای خودی به لب رسیده است. آنها به نادرستی در رژیم جمهوری اسلامی ایران “قهرمانی“ را می بینند که از تهدیدات امپریالیستی واهمه ای ندارد و در مقابل فشار امپریالیستها سرسختی نشان می دهد. آنها رژیم جمهوری اسلامی را مظلوم می دانند. یک همه پرسی منابع رسمی غربی نشان داده است که در ممالک عربی بیش از نود درصد مردم غنی سازی اورانیوم در ایران و حتی “بمب اتمی ایران“ را خطری برای ممالک عربی نمی دانند. بر عکس نود درصد مردم معتقدند که اسرائیل و آمریکا بزرگترین خطر برای ملتهای مسلمان جهان هستند. امپریالیست آمریکا و نومرانش در منطقه به این احساس عمومی جهانی واقف هستند.

از این گذشته امپریالیستها فهمیده اند که بجز مشتی خود فروخته ایرانی نظیرسازمان جاسوسی  مجاهدین خلق و سلطنت طلبان دو آتشه و یاران منصور حکمت که اشغال آمریکا را “مترقی“ تر از “اسلام سیاسی“ می دانند و در تئوریهای ارتجاعی “سناریوی سفید و سیاه“ لول می خورند و بجزعده ای  که متاسفانه نمی دانند چه می گویند و به آدرس عوضی رفته اند و به مصداق “شیطون شیطون پیداش کن، آردت میدم حلواش کن“ به دنبال جبهه خیالی سوم رفته اند که جبهه دو نیم هم نیست چه برسد به “سوم“، مردم ایران یکپارچه در مقابل تجاوز به ایران صف می کشند و در خارج از ایران نیز در جنبش صلح با تنها شعار صحیح “دست تجاوزگران از ایران کوتاه باد“ شرکت می کنند،  کسی وجود ندارد که از آنها حمایت کند. این است که امپریالیستها واژه اشغال را در تبلیغات خود به کار نمی برند و تنها از گزینه نظامی که فقط تجاوز هوائی است استفاده می کنند. امپریالیستها می دانند که ایران گورستان سربازان آمریکائی و اروپائی و استرالیائی خواهد شد.

تجاوز به ایران موجی از حمایت جهانی ملتهای جهان را در حمایت از ایران از کانادا تا اندونزی ایجاد خواهد کرد و این “عساکر مضطرب اشراف اند که یک بیک در پهنه گیتی توسط نیروهای مقاومت و انقلابی شکار می شوند“. برای امپریالیستها عواقب تجاوز به ایران روشن نیست.

امپریالیستها می دانند که نیروهای مقاومت در عراق و افغانستان، مبارزه انقلابی مردم لبنان و فلسطین بر ضد امپریالیسم آنهم با یاری بلاواسطه ایران و گسیل اسلحه و کارشناس به این کشورها وضعیتی را در منطقه ایجاد خواهد کرد که حیات اسرائیل و فواد سینیوره دست نشانده را به خطر می اندازد.

امپریالیست آمریکا می داند که ایران بهر صورت توانسته است صنایع موشکی خویش را تقویت کند و مقادیر متنابهی در خرید تسلیحات ضد هوائی و موشکی سرمایه گذاری کرده است. در این عرصه اوکرائین، روسیه، چین و کره شمالی به ایران یاری رسانده اند. این است که با توجه به وسعت خاک ایران مطمئن نیست که در یک جنگ نابرابری که به ایران تحمیل می کند از گزند موشکهای آن در امان بماند. آنها از نظر نظامی واقفند که ایران را نمی توانند یکشبه با فرود در فرودگاه مهرآباد با یاری مجاهدین خلق و یاران منصور حکمت و حزب دموکرات کردستان ایران اشغال کنند و پیروزی خویش را در جنگ اعلام نمایند. تجاوز به ایران آغاز یک جنگ فرسایشی بی فرجام برای امپریالیست آمریکاست.     

با توجه به این وضعیت است که امپریالیستها بر سر تضعیف نفوذ ایران در منطقه و جهان و تحریکات داخل ایران به توافق رسیده اند. سیاست جدید راهبردی امپریالیست آمریکا را باید در این چارچوب مورد ارزیابی قرار داد. فشار به ایران، محاصره اقتصادی، تهدید به جنگ، گرسنگی دادن، تقلیل بهای نفت، بریدن شریانهای مالی، خرابکاری در داخل ایران تا وضعیت برای یک انتقال قدرت مهیا شود. تا قدرت مقاومت ایران به حداقل برسد و خسارات ناشی از حملات آنها به حداقل کاهش یابد. امپریالیستها در درجه نخست قصد دارند توان مقاومت را در ایران در همه عرصه ها نابود سازند.

در داخل ایران آنها پاره ای خود فروختگان سیاسی را آگاهانه و پاره ای آشفته فکران بی دورنما را که در بی خبری غوطه می خورند در خدمت سیاست حود به کار گرفته اند و یا از آشفته فکری آنها کمال سوء استفاده را می کنند. عمال آنها در پی آن اند که به “نافرمانیهای مدنی“ در درون ایران در آستانه تجاوز نظامی آمریکا دامن زنند. ایجاد سازمانهای غیر دولتی برای انجام “انقلابات ارتجاعی مخملی“ و حتی استفاده از “کلاه مخملیها“ 28 مردادی دردستور کار آنهاست. عمال آنها در میان “چپها“ چه آنها که خود فروخته اند و چه آنها که در سردرگمی و انقلابی نمائی پرسه می زنند نیز به ایجاد آشفته فکری و تفرقه مشغولند تا مانع از آن شوند که رهبری جنبش به حق اعتراضی درون ایران بدست نیروهای انقلابی بیفتد. آنها عمال دست پرورده خویش را برای چنین روزهای آموزش داده اند تا با طرح مسایل کاذب و تئوریهای ارتجاعی نظیر ئتوری جبهه اول سفید و جبهه دوم سیاه و انتخاب جبهه سوم خاکستری از ایجاد جبهه وسیع مقاومت جلوگیری کنند. آنها به شما می گویند نزاع در ایران مانند لبنان و عراق و افغانستان و یوگسلاوی نزاع میان دو جبهه ارتجاعی است و به ما ربطی ندارد. امپریالیستها و عمال آنها در تلاش آنند که جنبه های ضد امپریالیستی و عناصر سوسیالیستی و انقلابی جنبشهای اعتراضی را کاهش دهند و با یک هجوم سیل آسای ایدئولوژیک از طریق ماهواره و رسانه های گروهی و شبکه اینترنت امپریالیستی و توزیع 85 میلیون دلار میان اپوزیسیون خود فروخته “چپ“ و راست ایرانی از طرف آمریکا و 15 میلیون دلار از طرف وزارت امور خارجه هلند در درون ایران به تفرقه دست زنند. از جانب دیگر تقویت جنبشهای تجزیه طلبانه ترک و کرد و عرب و بلوچ در دستور کار امپریالیستهاست و کار به جائی رسیده است که دارودسته های حزب دموکرات کردستان ایران و گروه جیره خوار عبداﷲ مهتدی و جیره خواران تجزیه طلب خوزستانی خواهان اشغال نظامی ایران توسط امپریالیستها هستند. آقای مک کورمک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در بهمن ماه 85 به عنوان کسی که بیکباره یاد “حقوق ملیتهای ایران“ افتاده است جمهوری اسلامی را متهم کرد که شهروندانش را بطور سیستماتیک سرکوب می کند وی با قیافه ملکوتی گفت: “مقامهای آمریکائی عمیقا نگران ستم فزاینده جمهوری اسلامی بر اقلیتهای قومی و گروهای مذهبی اند“. این سیاست را آمریکائیها در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز در پیش گرفته اند و همزمان با تقویت مالی و نظامی گروههای ارتجاعی تجزیه طلب در ایران مرتبا در بوق دلسوزی برای “ملیتهای تحت ستم ایران“ می دمند. آنها رژیم جمهوری اسلامی را با خطر تجزیه ایران تهدید می کنند. امپریالیست آمریکا در سیاست جدید خویش تلاش دارد نه تنها رژیم جمهوری اسلامی را در درون ایران بلکه ایران را بدست اپوزیسیون خود فروخته و بی دورنما و دنباله رو و تجزیه طلبان ارتجاعی در خدمت مطامع راهبردی امپریالیسم در منطقه تضعیف کند. تصویب قطعنامه ارتجاعی تحریم شورای امنیت سازمان ملل که در حقیقت پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی را ملغی کرده است و از درجه اعتبار ساقط کرده است با فشار آمریکا از حد مورد نظر شورای امنیت که بدام آمریکا افتاده اند نیز تجاوز کرده است. سیاست گرسنگی دادن به ایرانیها، تشنگی دادن به آنها، بی دوائی و بی غذائی مجازاتی است که امپریالیستها برای مردم میهن ما در نظر گرفته اند تا در محاصره اقتصادی کمرشان خورد شود و به ننگ و خفت تن در دهند. این تحریم نه عناصر رژیم بلکه مردم ایران را مستقیما مورد تهدید قرار می دهد. هم اکنون بهای اجناس سرسام آور ترقی کرده است و در درجه اول فشارش بر طبقه کارگر و زحمتکشان، بر کارمندان و مامورین جز است. سرمایه داران و هیات حاکمه از این فشارها به تنگ نمی آیند و با احتکار کالا پولدارتر می شوند. جنگ برای تجار “محترم بازار“ نعمت الهی است. این اقدامات امپریالیستی، راهزنانه و جنایتکارانه برای حفظ منافع آمریکا در منطقه است. سیاست تغییر رژیم جمهوری اسلامی نیز از جانب آمریکا در این متن ارزش دارد. فشار تحریم باید دست رژیم جمهوری اسلامی را در همه عرصه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی کوتاه کند، درجه مقاومتش را تقلیل دهد، موج نارضائی را افزایش دهد، شرایط را قوام آورد تا عملیات سری و آشکار امپریالیستی را “قرین موفقیت“ گرداند. 

در کنار این حرکت آنها فورا در مورد لبنان دست به کار شدند. برای ممانعت از نفوذ حزب اﷲ که هزینه خسارت وارده به مردم را و در درجه نخست خسارت وارده به لبنانی های مسیحی را تامین می کند کنفرانسی از ممالکی تدارک ببینند که خواهان دادن کمک به حکومت دست نشانده فواد سینیوره باشند. حکومت لبنان یک حکومت ضد دموکراتیک و نماینده اقلیت ناچیزی در لبنان است و نه نماینده مردم لبنان. این حکومت به خواسته های اکثریت شکننده مردم لبنان وقعی نمی نهد. این نشانه دیکتاتوری و استبداد فردی است. امپریالیستها از نماینده اقلیت که به زور به کرسی قدرت چسبیده است با زور اسلحه و پول در جهت منافع اسرائیل حمایت می کنند. شورای امنیت سازمان ملل فورا نیروهای نظامی خویش را با رهبری فرانسه که منافع سنتی اش به خطر افتاده بود به منطقه ارسال کرد تا مانع شود که خلق لبنان سرنوشت خویش را خود بدست گیرد. این نیروها نه تنها باید از منافع اسرائیل، سینیوره و امریکا دفاع کنند باید شرایطی را به مردم لبنان یعنی به اکثریت شکننده مسلمان و مسیحی تحمیل کنند که این کار اهرم فشار جمهوری اسلامی در منطقه را در آستانه تجاوز به ایران از کار بیاندازد. امپریالیست آمریکا با هشیاری و دقت در پی از کار انداختن این اهرمهای سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی است و برگهای برنده وی را یکی پس از دیگری می سوزاند.   

جرج بوش در گزارش سالانه خویش در کنگره آمریکا به مسنله اهرمهای اعمال نفوذ ایران اشاره کرد و برای جلب حمایت امپریالیست فرانسه گفت: “ترور پی یر جمیل در لبنان و اقدام تروریستهای حزب اﷲ که ار سوی ایران و سوریه حمایت می شوند، اختلاف ها و تنش ها را در منطقه افزایش داده و اکنون نیز آنها در تلاش تضعیف حکومت منتخب و مشروع لبنان هستند.“

جرج بوش با این تحلیل جهت سیاست آمریکا را در لبنان نشان داد و در این عرصه بسیاری ممالک مرتجع عربی را که حسن النصر رهبر شیعیان حزب اﷲ در کشورشان به یک قهرمان ملی بدل شده است با خود همداستان کرد. یکی از عرصه های مبارزه امپریالیسم برای زمینه سازی برای تجاوز به ایران مهار نیروهای ضد آمریکائی در لبنان و حفظ شرایط کنونی حاکمیت در لبنان است. خبرگزاریها در مورد رویدادهای لبنان کلمه ای بر زبان نمی آورند زیرا که عملا حکومتی بنام حکومت سنیوره وجود خارجی ندارد. آنها این واقعیت را با پوشش گسترده سکوت خود سانسور می کنند. امپریالیستها می خواهند با وعده تقسیم پول پایه های سست این حکومت دست نشانده را تقویت کنند. ولی طبیعتا بجز عربستان سعودی که از نوذ شیعیان در هراس است کسی حاضر نخواهد شد پول “مفت“ را به دامن آقای فواد سینیوره بریزد. ما شاهد این نوع وعده و وعید های تبلیغاتی برای تسکین احساسات مردم جهان بارها بوده ایم.

عرصه دیگر این نبرد در فلسطین است. صهیونیستها و امپریالیستها سنیها و مسیحی های فلسطینی را در قالب مبارزه فتح و حماس به جان هم انداخته اند تا از نفوذ حماس که اکثریت شکننده مردم فلسطین را بدنبال خود دارد و حاضر به تسلیم و خیانت نشده است بکاهند. گرسنگی و تشنگی دادن به ملت فلسطین، محاصره آنها، تحقیر آنها، دروغپراکنی در باره آنها از اراده تحسین آفرین این ملت نه تنها نکاسته است بلکه آنها را مصمم کرده است با تمام قوا در مقابل اعمال زور بایستند. ملت فلسطین در تجربه خود فهمیده است که امپریالیسم و صهیونیسم تنها زبان گلوله را می فهمند و قادر نیستند که به زبان دیگری سخن برانند. دشمنان ملت فلسطین تلاش کردند با یک کودتای 28 مردادی نماینده اکثریت مردم فلسطین را از کار ساقط نمایند. ولی آمارگیری نشان داد در انتخابات بعدی تعداد پیروان حماس چندین برابر افزایش می یابد و فتح به عنوان همدست اسرائیل و آمریکا محبوبیت خویش را به سرعت از دست می دهد. این بود که به محمود عباس وعده پول و اسلحه دادند، با وی حاضر به نشست و مذاکره شدند تا موضع وی را در مقابل حماس تقویت نمایند. این سیاست با شکست کامل روبرو شد آنوقت بود که با کمک اعراب اسرائیلی و ستون پنجم آنها جوخه های مرگ را به کار گرفتند تا پیروان حماس را ترور کنند و جوی ناشی از ارعاب و ترس و وحشت در فلسطین حاکم گردانند و وجود چنینن شرایط را به گردن پیروزی حماس در انتخابات بگذارند. شکست حماس در کودتا دست امپریالیسم و صهیونیسم را در تجاوز به ایران باز می کرد و آمریکا در یک عرصه دیگر از عرصه های گوناگون برنامه راهبردی خویش با موفقیت روبرو می گرداند.

یک عرصه دیگر تشدید به فشار به ایران برای ایجاد تفرقه در حاکمیت و ایجاد تزلزل داخلی در ایران است. این سیاست در واقع جنگ روانی، موضعی و پرووکاسیون عیان است تا ایران را بیک ماجراجوئی کشانده و در جنگ موضعی یعنی در درگیریهای محدود و منطقه ای سرکوب کند. ابتکار عمل را بدست گیرد و شرایط خویش را به ایران در عرصه درگیری تحمیل کند و از توان وی بکاهد. یک سناتور آمریکائی متاسفانه بدروغ مدعی شد که مهمترین عامل مرگ سربازان آمریکائی بمب های ایرانی هستند. دوست وی ژنرال اودیرنو مدعی شد: “بمبهای جاده ای در ایران ساخته  و به عراق منتقل می شود“. جان پایک کارشناس امور خاورمیانه و مدیر صفحه اینترنتی “امنیت جهانی“ در آلکساندریای آمریکا افزود: فن آوری ویژه اینگونه بمبها که هم قدرت انفجار بالایی دارد و هم ترکشهای آن باعث ذوب شدن پوست و استخوان محل اصابت می شود، ما را درگیر مسایلی خاص کرده است... عامل اصلی مرگ سربازان ما، بمبهای ایرانی است.“. این پرونده سازیها و این تحریکات اگر با واکنش خشن ایران روبرو شود ابزاری تبلیغاتی و توجیهی موذیانه است تا آغاز جنگ را به گردن ایران گذارده و پای متحدین اروپائی را ناخاسته به میان بکشد. ایجاد جو تشنج و تحریک در منطقه سیاست خطرناک بر لبه پرتگاه است. اغلب تحلیگران مسایل نظامی بر این نظرند که افزایش چشمگیر حضور نظامی آمریکا با دو ناو هواپیمابر و حضور انگلیس با دو ناو مین روب در خلیج فارس می تواند میزان برخوردهای نظامی تصادفی را افزایش دهد. همه چیز به موئی بند می شود. امپریالیسم آمریکا این سیاست را در مورد ایران در منطقه در پیش گرفته است. امپریالیست آمریکا در چارچوب سیاست جدید خود به اعزام ظاهرا 21 هزار سرباز تازه نفس آمریکائی به عراق برای کنترل نفوذ ایران دست زده است. مطلعان از تعداد بیشتری سخن می رانند. سخن از سه برابر این تعداد است زیرا در گزارش جرج بوش تنها از تعداد سربازانی که در خط اول جبهه باید بجنگند سخن رفته است و نه از تعداد خدمه ای که که باید به مثابه نیروی تدارکاتی در پشت جبهه باین عده خدمات برسانند.

در عراق سپاه المهدی به رهبری مقتدی صدر که از مخالفین اشغال عراق است آماج حمله آمریکاست. تا کنون با کشیدن وی در هیات وزیران و دادن شش وزیر و 30 نماینده مجلس به آنها و مهار وی توانسته اند از برخورد رویاروی وی با آمریکائیها جلو گیرند. آمریکائیها نیز راه حل سیاسی بر نظامی را در باره مقتدی صدر در گذشته ترجیح دادند و از جنگ رو در رو با وی به علت نفوذ فراوانش اجتناب کردند. وی خواهان عراق یکپارچه و خروج آمریکائیهاست در عین اینکه با رژیم جمهوری اسلامی نیز همکاری می کند. در گزارش پنتاگون از گروه مقتدی صدر به عنوان خطرناکترین نیروی ایجاد بی ثباتی در عراق یاد شده است. به گفته پنتاگون آنها دارای 60 هزار افراد مسلح آموزش دیده اند. برای کاهش نفوذ ایران در عراق آمریکائیها مصمم شده اند که به ملکی برای خلع سلاح نیروهای هوادار ایران فشار بیاورند. آمریکائیها از ثبات عراق طوری سخن می گوین که گویا تنها سپاه بدر و مهدی هستند که عدم امنیت ایجاد کرده اند. اینکه بی امنیتی در عراق ناشی از حضور یک نیروی گستاخ اشغالگر و جنایتکار است برای آنها مطرح نیست. حتی آنها در اظهارات خویش از خلع سلاح نیروهای پیشمرگه کرد حرفی به میان نمی آورند و تنها جهت تبلیغاتی خویش را بر نیروهائی قرار داده اند که به آنها به عنوان متحد ایران در جنگ احتمالی آینده نگاه می کنند. آمریکائیها با سرکوب و کنترل این نیروها قصد دارند از زمینه نفوذ ایران در عراق بسرعت بکاهند.  

همین سیاست در مورد افغانستان اعمال می شود. آنها پای سربازان آلمانی را بطور رسمی به جنوب افغانستان باز کرده اند. هواپیماهای تورنادو آلمانی برای تصویربرداری و ردیابی و هدفگیری در تحت فرماندهی آمریکائیها قرار می گیرند تا دامنه جنگ را در جنوب افغانستان گسترش دهند. آمریکائیها می خواهند خیال خویش را از جانب هجوم نیروهای مقاومت در افغانستان راحت کنند. 

فرمان تیر امپریالیسم آمریکا در عراق برای کشتن ایرانیها و حمله به کنسولگری ایران در اربیل و اسارت کارمندان ایرانی، پخش اکاذیبی نظیر اینکه نیروهای فتح در حمله به پایگاههای حماس در نوار غزه چند ایرانی را دستگیر کرده اند، لحن جدید گستاخانه و راهزنانه امپریالیست آمریکاست که نشانه ای از افزایش فشار وی بر ایران است. تصور خامی است اگر پنداشته شود انصراف از غنی کردن اورانیوم که حق مسلم مردم ایران است به وضعیت خطرناکی که امپریالیستها فراهم آورده اند پایان می دهد. امپریالیستها دارای خواستهای متعددی هستند که بتدریج آنها را رو می کنند. آنها منتظر نخستین عقب نشینی و جا زدن ایران هستند تا سایر خواستهای ارتجاعی و توسعه طلبانه خویش را مطرح کنند. عقب نشینی جمهوری اسلامی ایران یعنی پذیرش یوغ اسارت. دادن یک انگشت دادن دست است.

دبیرکل سازمان ملل متحد که یک عروسک آمریکائی از کره جنوبی است در فرمایشات خویش در تائید سخنان اربابش جرج بوش برای ایجاد یک جو تحریک آمیز در جهان در بهمن ماه 85 گفت: “ما موضع مشابهی داریم مبنی بر این که موضوع هسته ای ایران، یکی از موضوعات جدی است که صلح و امنیت جهان را تهدید می کند“ و در ادامه سخنان تحریک آمیز و سراپا دروغش آورد: “ فعالیت حساس غنی سازی اورانیوم ایران بسیار جدی است و پیامدهای گسترده ای نه تنها برای خاورمیانه بلکه برای تمام جهان دارد... جامعه بین المللی باید از ادامه برنامه هسته ای ایران جلوگیری کند“. یکی نیست به این شاهد روباه بگوید حضرت آقا چرا در مورد فعالیت غنی سازی اورانیوم در کره جنوبی، برزیل، افریقای جنوبی، ژاپن و بمب اتمی اسرائیل و آمریکا و تهدیدات اتمی فرانسه نسبت به ایران سکوت کرده ای نباشد که خدائی ناکرده نوکر آمریکا باشی.

بهر صورت آوردن ناوگانهای آمریکائی به منطقه برای حفظ منافع راهبردی آمریکا در حاشیه چاههای نفت منطقه است. جرج بوش که از اعتراض نیم میلیونی مردم آمریکا به این سیاست ارتجاعی و تجاوزکارانه واقف است در توجیه سیاست تجاوزکارانه، جنایتکارانه، مداخله جویانه و عوامفریبانه خویش در گزارش سالانه اش گفت که: “باید زمینه های گسترش نفرت را از بین برد تا کسانی سوار هواپیما نشوند و آنرا برای کشتن ما به سوی آمریکا برانند“. وی در زیر لوای نفرت زدائی به نفرت افروزی دست زد و آورد: “پرسش بزرگ در برابر ما این است که آیا آمریکا به مردان و زنان خاورمیانه کمک خواهد کرد که جامعه آزاد خود را بنا کنند و از حقوق انسانی بهره مند باشند؟“، “من می گویم به خاطر امنیت خودمان هم شده باید این کار را انجام دهیم.“

این سخنرانی سراسر مزورانه سرشار از نفرت افروزی و ریاکاری است. مردان و زنان خاورمیانه سالهاست با گوانتاناموها و ابوغریب های آمریکائی جنگیده اند و باز می جنگند. یانکی ها باید به خانه خویش برگدرند. سرنوشت منطقه را باید مردم نطقه و بدون دخالت نیروهای جنایتکار امپریالیست تعیین کنند.       

جرج بوش در گزارش سالانه خویش در ارتباط با تحریکات فزاینده علیه ایران : “ما با خطر فزاینده ای از سوی افراطی های شیعه که در خصومت با آمریکا قرار دارند، رو برو هستیم. این ها در تلاش چیره شدن بر خاورمیانه هستند. بسیاری از آنها از سوی رژیم ایران هدایت می شوند. تروریست هایی نظیر حزب اﷲ از سوی این کشور حمایت مالی و نظامی می شوند“. وی افزود: “افراطی های سنی و شیعه دو روی خطر اقتدارگرائی هستند. ممکن است شعارشان متفاوت باشد... آنها می خواهند امرکایی ها را بکشند، دمکراسی در خاور میانه را از بین ببرند و به سلاح هایی دست یابند که بتواند در مقیاس وحشتناک تری، انسان ها از پای در آورند“.

جرج بوش برای اینکه مخالفینش به سلاحهای مورد نظر دست نیابند میلیاردها دلار اسلحه به عربستان سعودی و امارات متحده عربی فروحته است تا با نیروی هوائی خویش و استقرار موشکهای زمین به هوای “پاتریوت“ از مخاذن نفت و حمله احتمالی ایران به آنها  محافظت کند. این تسلیحات سرسام آور در جهت تقلیل فشار نظامی ایران است تا به جمهوری اسلامی بفهماند که “خیال خام“ تجاوز به چاههای نفت را از کله ات خارج کن. در این عرصه نیز تو قادر نخواهی بود به ما ضربه کاری وارد آوری.

دامنه فشار امپریالیستها به ایران گسترش می یابد و عرصه بر رژیم ایران تنگ و تنگتر می گردد. امپریالیستها ایران را با یک برنامه منظم و حسابشده و گام به گام از نظر تبلیغاتی، فرهنگی، روانی، تحریکات داخلی، نظامی، مالی، سیاسی، اقتصادی به بن بست کشانده اند، ابزارهای قدرت وی را یک بیک از وی باز می ستانند. در میان حاکمیت به تفرقه متوسل می شوند تا رژیم را به زانو در آورند و آماه دادن حداکثر امتیازات گردانند. سیاست تهدید تا لبه پرتگاه جنگ سیاست آمریکاست و به قول وزیر اسبق دفاعش رامزفلد با رژیم ایران باید با طپانچه سخن گفت.

متحدین امپریالیست آمریکا از فشار خطرناک و قابل انفجار آمریکا وحشت زده شده اند. آنها با جو تهدید علیه ایران موافق بوده اند ولی وضعیت طوری شده که آمریکا آنها را بدنبال خویش می کشد و آنها ابتکار عمل را بدست آمریکا داده اند. این است که به رژیم جمهوری اسلامی فشار می آورند که هرچه زودتر تسلیم شود و با اروپائیها کنار آید تا ماهی را از هر جا بگیری تازه باشد. آنها در گفتار خویش در کنفرانس امنیت در مونیخ تکیه را بر دیپلماسی گذاردند و نسبت به وضعیت خطرناکی که پدید آمده است هشدار دادند.

مردم ایران شاهدند که امپریالیستها در آستانه تهدید به تجاوز به ایران تک خالهای خویش را در نتیجه سیاستهای ارتجاعی و احمقانه ملایان در ایران از انبان دسیسه های خویش بدر می آورند و ملاها بدلی ندارند که در مقابل آنها رو کنند. آنها در این مسیر اشتباه و بازنده مدتهاست که طی طریق کرده اند و یک امروز و به فردا قادر نخواهند بود سیاست خویش را تغییر دهند. کسی این تغییر سیاست را نیز از آنها نخواهد پذیرفت. فشار امپریالیستها ملاها را بر ضد منافع ملی ایران بهر خیانتی می کشاند. آنها نه تنها از غنی سازی اورانیوم دست می کشند به همه خواسته های تحمیلی بی پایان امپریالیستها و صهیونیستها نیز تن خواهند داد. آنچه که برای آخوندها مفهومی ندارد منافع و غرور ملی مردم کشور ماست.     

رژیم جمهوری اسلامی یا باید تسلیم شود و یا باید به مردم ایران تکیه کند که اینهم در ماهیت او نیست. تحقق آزادی همه زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و سازمانهای سیاسی و اتحادیه های صنفی، آزادی مطبوعات و آزادی بیان، برسمیت شناختن اصل تساوی حقوق زنان و مردان،  احترام به حقوق ملیتهای ایران و جدایی دین از دولت و آموزش ... و غیره در ماهیت رژیم سفاک جمهوری اسلامی نیست و لذا رژیم  چاره ای جز تسلیم و کنار آمدن با امپریالیسم پیش روی خود نمی بیند. رژیم با سرکوب وحشیانه مردم و به زندان انداختن دگراندیشان و گسترش جو ارعاب و ترور در کار تشکیل یک جبهه گسترده ضد امپریالیستی و مردمی برای مقابله با تجاوز دشمن سفاک و خونخوار جلوگیری کرده و در امر آن اخلال می کند. لیکن مردم ایران چه این رژیم مرتجع بخواهد و چه نخواهد در صورت تجاوز به ایران بطوریکپارچه بر ضد متجاوزین خواهند ایستاد و از حقوق خود دفاع خواهند کرد. جبهه مردم ایران روشن است. این جبهه جبهه مقاومت گسترده در مقابل تجاوزگران و استعمارگران خارجی است. باید آنها را در درجه اول ازا یران اخراج کرد. این تنها راه پیروزی و در هم شکستن دسیسه های امپریالیست آمریکاست.

شعار ما این است “دست تجاوزگران از میهن ما ایران کوتاه باد“. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تنها در متن یک مبارزه گسترده ضد تجاوزگران مقدور و واقعبینانه و عملی است. شعارهای دیگر حرف مفت است. 

 

بر گرفته ازتوفان شماره  84  اسفند ماه  1385  ارگان مرکزی حزب کارایران

 www.toufan.org   

 toufan@toufan.org