مرحله انقلاب و وظائف ما

 

نوید اخگر

Nawid_Akhgar@hotmail.com

 

جمهوری اسلامی با تمام بازوان سرکوبی که در اختیار دارد ، نظیر ارتش، سپاه پاسداران، نیروهای بسیج، یگانهای ویژه و گشت های مختلف استبداد مذهبی در شهر ها، وزارت اطلاعات و لباس شخص ها و دهها ارگان شناخته شده وناشناس دیگر نگذاشته در طی قریب به 25 سال هیچ تشکل مردمی و یا سازمان سیاسی در درون ایران شکل بگیرد. حرف اول مردم ایران ، از کارگران تا پیشه وران خُرد، تا معلمین و پرستاران و شاغلین موسسات مختلف و بطور کلی حرف اول هر ایرانی با هر ایدئولوژی و تفکری هنوز به " آزادی " ره میبرد.

در جائی که کارگران هنوز نتوانسته اند به ابتدائی ترین حقوق صنفی خود برسند و هنوز در پس حقوق های معوقه یکساله و دو ساله خود میدوند و حق هیچگونه تشکلی به آنان داده نمی شود و استبداد با تمام قوا تشکلهای کارگری را سرکوب میکند خواست اول مردم و تمام اقشار خلق در درجه اول برای گرفتن و کسب آزادی از کانال آزادیهای بدون غیر و شرط دمکراتیک میگذرد.

برای سرنگونی جمهوری اسلامی و پاسخ دادن به امر انقلاب این اقشار مختلف مردم هستند که در کنار نیروهای رادیکال و انقلابی  به آزادیهای دمکراتیک دست خواهند یافت.

 

در چنین سیستمی پس از سرنگونی نظام استبداد مذهبی تمامی احزاب مردمی واقشار اجتماعی به دنبال ایدئولوژی و تفکر مورد علاقه خود میروند و دولت آینده حق ندارد با ایجاد حصر و محدود کردن مسیحیان ، مسلمانان ، یهودیان، زرتشتیان، سکولار ها ، کمونیست ها و هر آئین و ایدئولوژی دیگری عمل نماید.

قانون اول در هر انقلاب دمکراتیکی برای رسیدن به فاز های برتر تکامل اجتماعی  آزادیها مشروحه در قوانین حقوقی و سیاسی بین المللی است.

 

بدین منظور است که تاکید بر اصل" سکولاریسم " و جدائی دین از دولت بایستی در دستور کار دولت آینده ایران قرار گیرد.

خیلی ها تصور میکنند اعتقاد به سکولاریسم مترادف دین ستیزی است در صورتی که این بر داشت غلط از سکولاریزم بعنوان یک قاعده شناخته شده و مدرن دمکراتیک، کلیه بحث ها پیرامون مذهب ستیزی و ایدئولوژی گرائی را رد کرده و بر آن خط بطلان میکشد.

 

رسوخ ارزشهای  سکولار به درون ارگانهای اجتماعی،  به  نیروی  مسلمان و یا مسیحی و یا سوسیالیست اجازه نخواهد داد که بطور انحصار طلبانه ارزشهای فکری  ایدئولوژیک خود را که شاید برای خودش خیلی هم با ارزش  باشند بتمام ارکان جامعه بسط و گسترش دهد. و بطور مثال بنای یا  رو سری یا تو سری را بگذارد. هرچند که رو سری میتواند در نزد گروهی از مسلمانان عزیز هم باشد ولی همین رو سری برای نیروی دیگری ضد ارزش و نقطه اوج حمله و هجوم هم میتواند تلقی شود.

 

مسلما ارزشهای مورد پسند اقلیت یهودی شاید مورد پسند اقلیت مسیحی نباشد و ارزشهای فکری ایدئولوژیک مسلمانان در معتقدین به سوسیالیزم هیچگونه بر انگیختگی را بوجود نیاورد.

برای ایجاد بالانش سیاسی سکولاریزم را بعنوان اصل اول ومورد پذیرش کلیه گروههای اجتماعی میبایستی بر سر در دولت " قانون گذار" نصب نمود و آنان را به پذیرش اصول دمکراتیک وادار نمود.

 

در سی یا چهل سال قبل بحثی به عنوان سکولاریزم و الزام پایبندی دولت مردمی به آن، اساسا نه در دستور کار نیروهای سیاسی بود و نه مورد شناخت مردم جامعه.

با توجه با اینکه هنوز که هنوز است تا اسم سکولاریزم برده میشود ،" بخشی" از بخش دینی جامعه موضع ضد ماتریالیستی میگیرند و احساس خطر میکنند و آنرا با تز بیدینی و ضدیت با مذهب برابر میداند، که این برداشتی است اساسا نابجا و غیر علمی از مقوله سکولاریزم.

 

هیچ پدیده ای در جهان ثابت و ایستا نیست ، انقلاب اکتبر 1917 روسیه و ظهور لنین در صدر دیپلماسی آنزمان وجدائی منشویکها از بلشویکها، تا رسیدن سیاستهای اتحاد جماهیرشوری به خروشف و ایجاد تغیرات اساسی در فرم و محتوای حکومتی و سپس گذار از خروشفیسم به گلاسنوس و پرسترویکا درسهای با ارزش تاریخی را در اختیار محققین سیاسی تاریخی قرار میدهد.

 

سازمانهای سیاسی ایران هیچکدامشان خارج از این پروسه تغیر و دگرگونی نبوده اند. سازمانهای چریکی کوچک با ابعاد 50 نفری و 100 نفری به احزاب بزرگ سیاسی یک کشور تغیر پیدا میکنند و این تغیر کمی با برخورد با موانع و شرایط داخلی و خارجی فرم میگیرد.  بطور مثال سازمانهای کوچک چریکی 30 سال قبل که مواضع آنچنانی در مقابل کشور های غربی میگرفتند و تنها همپیمانان خود را نیروهای کوچک چریکی در سطح بین المللی میدانستند زمانی که تبدیل به احزاب بزرگ  سیاسی میشوند   الزاما نمی توانند در همان قالب چریکی باقی بمانند . خواست بازگشت دادن ارزشهای احزاب بزرگ سیاسی به ابعاد یک گروه چریکی یک خواست غیر علمی و ارتجاعی است که شرایط ومرحله انقلاب را در بهترین حالتش درک نکرده است.

 

 از طرفی طرح  قبول سیاستهائی از طرف احزاب و سازمانهای بزرگ که نیروهای مردمی اعم از فرهنگی و یا سیاسی  را به بهای نزدیکی به سیاست گزاران خارجی میفروشد از زمینه دمکراتیک انقلاب عدول کرده است.

 چه افراد سیاسی که دستگیر میشوند و باید پروسه زندان و شکنجه را از سر بگذرانند  و چه آنان که در طی طریق کردن سیاسی دیپلماتیک / فرهنگی بایستی باری را به مقصد برسانند با سنگ محکی سنجیده خواهند شد.

 

تمامی رهبران سیاسی شدید تر از هر زندانی سیاسی موظف به نگهداشتن ارزشهای اصولی و انسانی هستند وگرنه مرز های اخلاقی و سیاسی در زیر فشار های ارتجاع هار و استعمار اگر پایداری نکنند تاریخ به قضاوت شدید آنان بر خواهد خاست.

 

در سال 54 رهبران کودتای اپورتونیستی با فشار های طاقت فرسا و فحشهای رکیک که هیچ فردی تصور نمی کرد چند هفته هم در زیر آن تاب بیاورد میگفتند که بایستی قبول کنید ، میپرسیدم چه چیز را باید قبول کنم؟

میگفتند اینکه اسلام تمام شد.

میگفتم :

 آخر ای انسانهای صادق! شما صد نفر هم نیستید جامعه ایران 28 ملیون انسان دارد  ( سال 54 خورشیدی) که بخش عظیمی از آنان اعتقاد مذهبی دارند، چطور شما اعلام میکنید که کار اسلام تمام شد؟ این با کدام تئوری علمی جور در میآید؟

 یعنی با به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک شما که دامن شریف واقفی و78 نفر آدم را گرفته اسلام تمام شد؟

  مگر پس از قیام 57 نتیجه این ضربه را شاهد نبودیم و ندیدیم که چگونه خمینی و دارو دسته اش نتیجه ضربه شمایان را چگونه به توبره ریختند و ارزنی هم دست شما را نگرفت و پس از آن به احیای اسلام و انقلاب اسلامی دست زدند و چه خونها که در سطح جهان به نام اسلام نریختند. آقایان کودتا گر بفرمائید جواب بگوئید!

 کو آن اسلامی که میگفتید با  انقلاب  شما تمام شد؟ خمینی از توبره چه کسی بیرون آمد؟ فکر میکنید که آن رفقای تازه سوسیالیست شده حتی امروز بفکر این میافتند که در نقدی به خویش قطره اشکی در سوک وماتم هزاران هزار خانواده داغ دیده بیفشانند؟ همه غیب شدند و بر زمین فرو رفتند.

 

امروز میگویند که مردم همه رفرندام میخواهند

من میگویم :

این حق طبیعی هر سازمان و گروهی است که از لنین تا خروشف و تا گلاسنوس و پرسترویکا و گرباچف تغیر جهت بدهد و یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید، رشد کند ! تکامل بیابد! و غیرواما بمن بیاموزید که مردمی که تا دیروز 70 ملیون انقلابی بودند و کوکتل مولوتف بدر و دیوار رژیم میکوبیدند و اتوبوس آتش میزدند  یعنی ( مسلمان بودند) چگونه به یکباره همه رفرندامی شدند؟ و با این انقلاب درونی که در یک سازمان اتفاق افتاد 70 ملیون مردم یک کشور تغیر ایدئولوژی دادند؟ بمن بیاموزید که رفرندام را از کجای قانون دیالکتیک کشف کردید تا  من هم پرچم شما را بر افرازم؟ اگر هم میگوئید که رفرندام ربط به دیالکتیک ندارد بایستی بمن ثابت کنید که برای چی کتاب تبئین جهان و درسهای مسعود را بر آب رودخانه ای که خود نمی دانید به کجا ختم خواهد شد روان کردید. به تمام ارزشهایم قسم که مردن صد ها بار برای من از دیدن و نوشتن این لحظات با اشک و آه گوارا تر بود. خوشا به حال آنان که با بمب های ریخته بر سرشان رفتند و بدا بحال من که هنوزدر سوک از دست دادن مبارزان بدنبال ابیات گمشده زندگیمان بایستی شبانروز کوچه و پس کوچه های شهر های تاریک و سیاه را با پا های خسته ولی استوار در نوردم.

 

همین ماه گذشته بود که در اطلاعیه ای خطاب به مسعود نوشتم که احساس سالهای 53 و 54 خواب از چشمانم ربوده است، نمی دانم نتیجه این رفرندام را چه کسی جمع خواهد کرد ولی برای ثبت در تاریخ مینویسم و با تمام وجود امیدوارم که اشتباه کنم و آرزوی قلبیم این است که این تفکرات رو سیاه از آب درآید. ولی قلب و تفکرم پس از 35 سال افت و خیز مبارزاتی هیچ وقت بمن دروغ نگفته اند و این بار نیز احساس میکنم دست آورد این رفرندام را چون با هیچ قانون علمی همخوانی ندارد استعمار و ارتجاع درو خواهد کرد و نیروهای انقلاب را به فرم های مختلف بی چهره و سرکوب خواهند کرد، خود نیروهای رفرندام طلب اگر آخرین سرکوب شده گان نباشند جزو اولین های آن خواهند بود. این را به تجربه آموخته ام که جز در بازی انقلاب به هیچ بازی دیگری وارد نشوم ، زیرا این تنها انقلاب است که قلبم و جسمم را با توده ها پیوند میدهد بقیه بازی ها هر چه هست یک بازی بچه گانه است که جز باخت هیچ برای نیروی بازیگر و مردم به ارمغان نخواهد آورد و من از بازی هائی که به باخت توده ها و نیروی انقلابی جامعه  منجر شود منزجرم.

 

نوید  اخگر

24 نوامبر سال 2003 میلادی                سوئد استکهلم