برای ثبت در تاریخ

سقوط تا کجا؟

 

       در تظاهرات روز یک شنبه 28 ژوئن پاریس که به دعوت "کمیته مستقل علیه سرکوب شهروندان ایرانی" در پاریس برگزار شد. انواع گرایش های سیاسی، از چپ های متفرق تا سلطنت طلب ها و پیروان خط حسینعلی منتظری حاضر بودند. جالب تر از همه، دیدن اعضای کمیته و کسانی بود که ظاهرا وظیفه نظم را به عهده داشتند. بعضی از آنها از چپ های "از کرده ی خود پشیمان" سابق بودند. بعضی هم هنوز نان سازمان قبلی را می خورند، اما بدون دیدن دوره ی کارآموزی درمکتب اسدالله لاجوردی و حاج داوود، از دانشگاه اوین دیپلم افتخاری گرفته و با طیب خاطر ارتقا ایدئولوژیک یافته و پرچم های سبز چندمتری بدست گرفته و تواب دمکرات شده اند.

 

     برگزار کنندگان مدعی بودند که غیر سیاسی و مستقل هستند." اپولیتیک" هستند اما آقای مخملباف را برای سخنرانی دعوت کرده بودند که از آقای میرحسین موسوی دفاع کند."اپولیتیک" هستند و آقای برنارد هانری له وی فیلسوف فرانسوی و مدافع سرسخت ارتش اشغالگر اسرائیل و دشمن ایران را که دائم برای نابودی کشورمان خط و نشان می کشد،دعوت می کنند که هرچه دلش می خواهد بگوید.

     برگزار کنندگان و انتظامات  "کمیته " هم ترجیح می دادند همه را تائید و فقط مواظب باشند که صدای مخالفی بلند نشود. چون توان و تحمل شنیدن صدای مخالف در آنها نبود. آزادی خواهانی که تاب تحمل دیدن  دو یا سه پلاکارد را نداشتند.  پلاکاردهائی که چیزعجیب و غریبی روی آنها نوشته نشده بود. شعار هائی مثل : " زندانی سیاسی آزاد باید گردد" ، " رای من ؛ نه به جمهوری اسلامی است " و یا  " لغو حجاب اجباری ومجازات سنگسار".

     گفتند : این شعار ها را جمع کنید زیرا شعار ما نیست. خوب، جمهوری اسلامی هم همین را می گوید. رژیم سلطنتی شاه هم همین را می گفت. هرکس شعار مخالف نظم موجود را سر دهد سرکوب می شود. کسی که شعار مطلوب دستگاه را بدهد که اشکالی پیش نمی آید.متاسفانه کمیته چی های تظاهرات پاریس نیزازهمین منطق پیروی کردند.

 

     سی سال بعد از شکست انقلاب 1357 و بعد از سی سال مبارزه ی خونین، زندان، شکنجه و دربدری هزاران مخالف جمهوری اسلامی، هم اکنون که طلیعه ی انقلابی دیگر در ایران روی می نماید، در میدان باستیل پاریس که مظهر آزادی زندانیان سیاسی است، میدانی که خلق قهرمان پاریس، زندان مخوف باستیل را به آتش کشید تا دیگر مکانی برای زندانی کردن دگراندیشان وجود نداشته باشد، ماموران نظم و برگزارکنندگان کمیته تظاهرات دست به اعمالی زدتد که باور آن مشکل است. هنگامی که آقای لاهیجی آزادی زندانیان سیاسی و هزاران دستگیر شده روزهای اخیر را فریاد می زد، کمیته چی های تظاهرات می گفتند شعار "زندانیان سیاسی آزاد باید گردد" شعار ما نیست.

هنگامی که آقای مخملباف در دفاع از آقای میرحسین موسوی به سخنرانی پرداخت، فردی به حضور آقای مخملباف اعتراض کرد وشعار"مرگ بر جمهوری اسلامی" را سر داد. ناگهان عده ای او رامحاصره کرده و به  من که مانع تعرض و حمله آنها به شخص مزبور بودم اخطار کردند که یا ایشان را از تظاهرات بیرون ببرید یا پلیس خبر می کنند.

 

     هموطنانی، برای اعتراض به سرکوب پلیسی احمدی نژاد و خامنه ای و  برای همبستگی با مردمی که بطور مسالمت آمیز فریاد دادخواهی سر داده اند و می گویند "ما احمدی نژاد را نمی خواهیم"،"کمیته علیه سرکوب" را سازمان دهی کرده اند. اما همین  کمیته، فردی را که می گوید من احمدی نژاد، موسوی و کل جمهوری اسلامی را نمی خواهم،  بخاطر ابراز خواسته اش تهدید به احضار پلیس می کنند. واقعا تفاوت احمدی نژاد با موسوی در چیست؟ اگر احمدی نژاد پاسدار  بوده  که موسوی خود در خدمت فرمانده کل قوا انجام وظیفه کرده است. در دوران جنگ خانمان برانداز هشت ساله و در کشتارهای  دسته جمعی زندانیان سیاسی طی دهه 60 و در تابستان 67 و درتمام جنایات علیه بشریت جمهوری اسلامی مگر آقای موسوی نخست وزیر نبوده است؟ اگر آقای موسوی رئیس جمهور شود آیا قانون حجاب اجباری لغو می شود؟ دین از دولت جدا شده و جمهوری اسلامی تغییر ماهیت می دهد؟

 

     مگر ما چه می گوئیم؟ حرف ما این است که انقلاب را به باتلاق دیگری نبرید. نسل جوان و انقلابی ایران را گوشت دم توپ جنگ قدرت بین دو دسته غارتگر جمهوری اسلامی نکنید. می خواهند دهانمان را ببندند تا صدایمان به گوش کسی نرسد. این تظاهرات"دمکراتیک" و پلیسی در خارج از کشور هم پدیده جدیدی است. معلوم می شود هنوز برای ایرانیان خارج از کشور، دمکراسی و آزادی بیان، نهادینه نشده و فاصله بین دمکرات بودن و چماقدار بودن به مویی بسته است.

 

     در پایان یادآوری می کنم، کم نبودند خانم ها و آقایانی که برای جلوگیری از قتل عام مردم فلسطین در نوار غزه "کمیته ی" تشکیل ندادند به این بهانه که حماس می خواهد جمهوری اسلامی برقرار کند. مگر جمهوری اسلامی میرحسین موسوی با جمهوری اسلامی خالد مشعل فرق اساسی دارد؟ خالد مشعل هم مثل آقای موسوی کت و شلواری است و ته ریش هم دارد. اتفاقا پرچم حماس هم مثل پرچم موسوی سبز است و فلسطینی ها در پاریس و دیگر مناطق جهان به دست و سر خود نوار سبز می بندند.

      چگونه می شود پس از سی سال حکومت اسلامی در ایران مثل امامزاده ها بر خود نوار سبز بست؟ راستی تا کجا می توان این همه عوام فریب بود و تا این حد سقوط کرد؟

 

 

                                      شهزاد سرمدی

                                                                            پاریس 29 ژوئن 2009