سخنی با مرضیه ، دختری که در سمینار کلن سخن گفت.

 

مرضیه عزیز، در سمینار سراسری درباره کشتار دهه 60 درشهر کلن، صحبتهایت را در رابطه با آنچه بر تو گذشت شنیدم و با تصویر کردن زندگی کودکی تو، یک بار دیگر دلم از آنچه بر سر انسانهای بیگناهی که طی آن دوران سیاه بر آنان رفت به درد آمد. می خواهم  با این نوشته درد دلی با تو داشته باشم و به خصوص به تو بگویم که کودکان آن روز که امروز به سن و سالی رسیده اند و جوان هستند هریک به گونه ای زخم هائی از آن دوران با خود دارند و از این لحاظ مطمئن باش که خیلی ها و از جمله خود من دردهائی که تو با خود حمل کرده ای را می شناسیم. صحبتهای تو مرا بیاد خودم و آنچه بر سر خانواده ام رفت می اندازد. هنوز راجع به آن با کسی صحبت نکرده ام و تاثیرات آن تهدیدها و تعقیبها و اخراجها و بیکاریها و .... ناگفته مانده است.  راستش شنیدن صحبتهای تو انگیزه نوشتن در من را در مورد آنروزهای تلخ و فراموش نشدنی برانگیخت.

 

بیان همه مسائل و واقعیتهایی که در آن سالهای سیاه اتفاق افتاد، با توجه به گستردگی جنایتهای رژیم جمهوری اسلامی، بسیار ضروریست. چرا که هنوز بسیاری از واقعیتها و تلخی ها و ستمی که این رژیم جنایتکار بر سر مردم بیگناه و زحمتکش و مبارزمان آورد ناگفته مانده است. هر چند تو در صحبت هایت حتی اشاره ای هم به این عامل اصلی مصیبت ها و رنج ها و حرمان هائی که دامن تو را نیز گرفته بود، نکردی.

 

مرضیه عزیز،  رژیم جنایکار جمهوری اسلامی در همان سال 60 یکی از اعضای خانواده ام را  کسی که بسیار دوستش داشتم را با قساوت تمام از آغوش خانواده ربود و بلافاصله او را اعدام کرد. پس از آن، دشواری های بیشماری بر مشکلات زندگیمان افزوده شد، مشکلاتی که همچنان ادامه دارد و بی شک تحمل آن بسیار سخت و دردناک است. اما حالا د ر اینجا نمی خواهم از خاطرات خودم برایت حرف بزنم. می خواهم با تو مرضیه عزیز صحبتی در رابطه با سخنان آنروزت در سمینار داشته باشم. تو آن روز به جای رژیم جمهوری اسلامی، به جای سرمایه داران زالو صفت، پدر و مادرت و مبارزه کردن آنها را دلیل وضعی دانستی که برای تو پیش آمده. اما تو در مورد امثال من چه می گوئی. من در آن زمان 13 سال بیشتر نداشتم ؟ آیا آن دردهائی که من در آن سن حساس متحمل شدم را هم پدر ومادر من که هیچوقت سیاسی هم نبودند بوجود آوردند؟ و یا آن عضو خانواده ام آن ها را ایجاد کرد؟ پس نقش رژیم جمهوری اسلامی چه بود؟  و اصلاً آیا تو می دانی که در همان سال این رژیم جنایتکار برای حفظ وضع ظالمانه در جامعه به نفع سرمایه داران هزاران نفر از عزیزان مردم را در خون غلطاند؟ چرا ما نباید این جنایتکاران و استثمارگران را عامل مصیبت های خود و هزاران نفر مثل خود بدانیم؟  و برعکس کسانی را مقصر قلمداد کنیم که تنها "گناهشان" و یا " جرمشان" این بود که خوشبختی همه انسان ها، از کودک گرفته تا پیر و جوان خواست آنها بود وبرای برپائی یک جامعه بدون فقر و اعتیاد و فحشا و .... مبارزه می کردند؟  تو در سخنانت از اینکه بخاطر شرایط مادر و پدرت متحمل مشکلات بسیاری شده بودی آنان را مورد سرزنش قرار دادی و در شکل گیری سرنوشت خود، آنان را مقصر اصلی دانستی. من در اینجا فقط می خواهم به یک نکته از سخنان پایانی تو اشاره کنم و آن پیامی بود که تو در آخر خطاب به کسانی دادی که فکر مبارزه و یا ادامه مبارزه بر علیه ستم و بی عدالتی و علیه عاملان آن یعنی رژیم های ستمگر را در سر دارند.

 

تو از انسانهایی که فکر مبارزه را در سر می پرورانند خواستی تا قبل از اینکه دست به چنین انتخابی بزنند فکر داشتن فرزند و یا زندگی عادی را از سر بیرون کنند و یا در غیر اینصورت راه مبارزه را انتخاب نکنند و اگر کردند این را نوعی خودخواهی می دانی.

در اینجا من می خواهم به تو دختر عزیز بگویم که  چنین خواسته هایی با واقعیت زندگی انسانها جور در نمی آید. چون شرایط زندگی و جامعه ای که در آن بسر می بریم همواره  چنین اجازه ای به انسان ها نمی دهد که بنشینند و تصمیم بگیرند که یا مبارزه بکنند و یا بچه دار شوند. در یک جامعه طبقاتی مبارزه در زندگی یک انتخاب ناگزیر است و افراد جامعه حتی بدون این که خود متوجه باشند در بطن آن قرار می گیرند. البته ممکن است صرفاً برای پیشگامان و روشنفکران انقلابی- و نه همه توده ها در شرایط خاصی امکان انتخاب بوجود آید. در این صورت آنها حتماً اگاهانه با موضوع بچه د ار شدن برخورد می کنند. مثلاً تا جائی که من می دانم در دهه 50 جوانان انقلابی که برای از بین بردن ظلم و ستم در جامعه ای که رژیم شاه بر سر آن بود مبارزه می کردند، به موضوع بچه دار شدن و خیلی از مسایل اجتماعی دیگر به گونه ای که با وضعیت مبارزه شان همخوانی داشت، برخورد می کردند. ولی در دهه 60 وضعیت دیگری وجود داشت و توده های وسیعی در صحنه مبارزه شرکت داشتند. در شرایط انقلابی ای که در اواخر دوران شاه در جامعه ایران بوجود آمد، خواست و انگیزه مبارزه علیه ظلم و ستم، موجی از انسانهای صادق و دردمندی همچون مادر و پدر تو را به میدان مبارزه کشید. انسانهایی که نمی خواستند تنها در گوشه های خانه هایشان بنشینند و نظاره گر جنگ توده های وسیع مردم بر علیه مظالمی باشند که بر اکثریت جامعه تحمیل می شد. قیام سال 57 تجربه فراموش نشدنی است که تاثیرات عمیق و دگرگون کننده ای بر بسیاری از جوانان و نوجوانان گذاشت. مبارزات و فداکاری های پیشینیان ما علیه ظلم و ستم و همچنین تجربه مردم از فقر و فلاکت و بی عدالتی ها،  زمینه حضور هزاران انسان رنج دیده را در این قیام فراهم کرد. قیامی عظیم بر پا شده بود و هیچ انسان آزاده ای حاضر نبود از این فرصتی که برای احقاق حقوق پایمال شده اش پیش آمده بود صرفنظر کند. امید رهائی و برقراری عدالت اجتماعی در دلها زنده شده و جان گرفته بود. در ابتدا همه پر از امید و سرخوش از آن شرایط آزاد و پرجنب و جوشی که پیش آمده بود بودند. اگر به شرایط آنروز جامعه و چگونگی سیر مبارزات توجه کنی، خواهی دید که آن جنایت هائی که بعداً پیش آمد تا حد زیادی برای پدر و مادر تو غیر قابل پیش بینی بود. . در آن شرایط دیگر فرصتی برای فکر کردن و برنامه ریزی کردن برای خود و آینده خود نبود. اصلاً خیلی ها حتی به فکرشان هم خطور نمی کرد که چنان جنایتها و خشونت هایی با چنان ابعاد عظیمی منتظر ماست و مثلاً رژیم جمهوری اسلامی زنان حامله را مورد شکنجه قرار داده و یا مادران را با کودکان شیرخواره شان زندانی خواهد نمود.

 

 تا جائی که من متوجه شدم تو در آلمان زندگی می کنی و حتماً در مورد سلطه فاشیسم در آن کشور چیزهای زیادی می دانی. آیا برای همه مردم  آلمان در آن زمان حمله فاشیستها به مردم قابل پیش بینی بود؟ آیا تو می توانی پدر مادرهائی که در آن زمان مورد حمله فاشیسم قرار گرفتند را هم به خاطر بچه دار شدن سرزنش کنی؟ حمله ای که به مردم ما در دهه 60 از طرف رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت از حمله فاشیستها به مردم آلمان کمتر نبود که از جنبه هائی بیشتر و قساوت آمیز تر هم بود. مرضیه عزیز آنچه بر تو و هزاران کودک بی گناه دیگر با حمله جمهوری اسلامی به مردم ایران  در آن سا لها گذشت، چیزی جز حاصل قساوتها و وحشیگری های رژیمی چنان مخوف نبود. بسیار مهم است که به این مسئله دقت کنی که مبارزین و انسانهای فداکاری همچون پدرگرامی ات راهی را انتخاب کرده بودند که در آن سعادت و خوشبختی تمامی انسانهای زحمتکش و تمامی کودکان بیگناه را دنبال می کرد. بنابراین کسانی که باید بخاطر آنچه بر سر تو و عزیزان دیگر رفت مورد تقبیح و نفرت قرار گیرند همانا گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی می باشند که به خاطر حفظ شرایط ظالمانه در ایران مرتکب جنایت های بیشماری در حق مردم ایران شدند و می شوند .

 

 از طرف دیگر دلم می خواهد به این واقعیت توجه کنی که اگر تو بخاطر راهی که پدر و مادرت انتخاب کرده بودند در سرنوشتی گرفتار شدی که خواهانش نبودی، بیشمارهستند کودکانی که نه بخاطر انقلابی بودن پدر و مادرهاشان بلکه بخاطر فقر و فلاکت، چه در گذشته در رژیم شاه و چه امروز در رژیم جمهوری اسلامی قربانی این شرایط وحشتناک شده اند. کودکان و دختران جوانی که از فقر بی اندازه ناگزیر مدرسه را رها کرده و فقط برای زنده ماندن و تامین ابتدائی ترین نیازهای خود به کارهای طاقت فرسا آنهم در ازای حقوقی ناچیز مشغولند، یا دختران جوانی که با فروش تن و روح خود زندگی تلخ و زجرآوری دارند، مردان و زنانی که با فروش اعضای بدن خود قادر به ادامه زندگی هستند، انسانهای درمانده بسیاری که برای فرار از مشکلات با مصرف مواد مخدر سعی دارند تا مصیبتهایی که بر آنان و خانواده اشان می رود را به فراموشی بسپارند. کودکان بسیاری که بخاطر بیکاری، فقر اقتصادی، اعتیاد، جرائم اجتماعی،  طلاق و ... به سازمانهای بهزیستی (یتیم خانه ها) سپرده شده و یا سرپرستی آنان به خانواده هایی واگذار می شود که کسی نمی داند چه بر سر این کودکان و آینده آنان خواهد آمد. شکنجه و اعدام و زندان بخشی از ستمهایی است که رژیمهای جنایتکار بر سر مردم می آورند. فقر و فلاکت، خودکشی یا خود سوزی افراد جامعه و یا خود فروشی و تمامی مشکلات و مصیبتهای دیگری که در بالا به آنها اشاره کردم نیز بخش دیگر این جنایات می باشند. بنابراین انقلابی بودن یا نبودن فرد، مبارز بودن یا نبودن فرد چیزی نیست که او را از متحمل شدن این جنایت ها، در هر شکل آن در امان نگه دارد. به همین دلیل کسی نمی داند در جهانی که ما بسر می بریم، شرایط زندگی تو چه شکلی بخود می گرفت اگر پدر و مادر تو راه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را در پیش نمی گرفتند.

 

من فکر می کنم ما در هر شرایطی اگر مبارزه را انتخاب نکنیم همچنان باید یا به زندگی ذلت بار خود ادامه بدهیم یا اینکه شاهد زندگی دشوار و طاقت فرسای انسانهای زحمتکش دیگر باشیم. شاهد کودکان و جوانان بسیاری باشیم که همچنان باید با هزاران مشکل و بدبختی ادامه زندگی دهند. ما در چنین جوامعی با چنان شرایطی هرگز قادر نخواهیم بود کودکانمان را خوشبخت کنیم. نه فقط کودک خود، بلکه هیچ کودک دیگری را. ولی اگر مبارزه را انتخاب کنیم هر چند بی شک راهی دشوار و پرپیچ و خم داشته و زندان و شکنجه و اعدام را ممکن است تجربه کنیم، منتها با ایستادگی در مقابل زور و ستم  در نهایت راه نابودی ستمگر را هموار کرده و زمان پیروزی واقعی ستمکشان را نزدیک تر می کنیم. این امید و پیامی است که هزاران انسان پاکباخته همچون عزیزی که من از دست دادم و همچون پدر خوب تو با انتخاب راه مبارزه به من و هزاران انسان دیگر می دهند و باز تأکید می کنم که مقصر عذابهایی که هزاران کودک و یا هزاران جوان ایرانی همچون تو در گذشته و امروز متحمل می شوند، جز سرمایه داران و رژیم جمهوری اسلامی نیستند و چه بخواهیم و چه نخواهیم جز مبارزه علیه آنها راه دیگری برای از بین بردن مصیبت های موجود وجود ندارد. 

 

آنچه نوشتم تماماً از قلبم برخاسته و امیدوارم تو نیز با همدلی به حرفهای من توجه کنی. بکوشیم با درک هر چه شفافتر مبارزه ای که پدر گرامی ات بر سر آن جان نهاد، تمام نفرت و خشممان را متوجه رژیم جنایتکار و فاشیستی جمهوری اسلامی بکنیم. با امید به برداشتن قدم هائی هر چه استوارتر بر علیه هرگونه ستم و استثمار در جامعه، برای تو مرضیه عزیز موفقیت آرزو می کنم.

غزال. م

2007/09/16