افسانه " استالینیسم "                          

                                                                                             ( 7 )

دو سند از توفا ن                                از نفی استالین تا نفی مارکس

 

تاریخچه تکامل ضد کمونیست ها بسیار آموزنده است . آنها چه ایرانی باشند چه آلمان ، انگلیسی و یا فرانسوی صرفنظر از ملیت خود ویژه گی های مشترکی دارند .

نخستین ویژه گی آنها بند بازی سیاسی است . آنها به بسیاری سازمانهای سیاسی سر می کشند ، هر بار موضع صد در صدی دارند و هر بار نیز با لگد به گذشته خودشان مدعی " تکامل " اند و بر علیه گذشته خود قیام می کنند . گروه می سازند ، مرید جمع می کنند تا در مرکز نظر قرار گیرند و مانع شوند که کار مبارزه بدرستی پیش رود . آنها ناشران مشوب کردن افکارند .

دیگر انیکه این عده هیچوقت و هیچگاه اعتقادی به نظرات گذشته خود نداشته اند و در بهترین حالت ، مد روز آنها را به مبارزه کشانده بوده است . آنها از همان روز نخست عامل و حامل افکار بورژوازی بوده اند و لباس کمونیسم بتن می کردند .این خرده بورژواها در دشمنی با کمونیسم همیشه از حمله به استالین آغاز می کردند و این یکی دیگر از وجوه مشترک آنهاست .

وی را در مقابل ترتسکی دلقک که هیچوقت بلشویک نبود قرار می دادند ، دامن زدن به اختلافات استالین و تروتسکی دستوری بود که از بالا می آمد و اندیشمندان بورژوازی آنرا بهمه مامورین خود توصیه می کردند ، حتی در ایران بخشی از ساواک شاه به این وظیفه عمل می کرد و برای پرداختنش اسناد و مدارک تهیه می دیدند تا در صفوف مبارزان تشتت ایدئولوژیک ایجاد کند . مبارزه ای علیه کمونیسم در کلیه زمینه ها . وقتی از این راه در " دفاع " از مارکسیسم طرفی نبردند و نتوانستند با ظاهر انقلابی و در لباس تروتسکیسم نقط نظرات صحیح استالین را تحریف کنند، استالین را مقابل لنین قرار می دادند و می گفتند استالین لنینیسم را نفهمیده بود . اگر لنین زنده بود چنین و چنان می کرد و کار به اینجا نمی رسید . وصیت نامه لنین را بنفع خود جعل می کردند تا حربه ای از ترتسکی و لنین علیه استالین بیابند . " توفان " از همان روز نخست تنها زبان مارکسیستها لنینیستهای ایران بود که میگفت حمله به استالین ، حمله به لنینیسم و حمله به لنین ، حمله به مارکسیسم و حمله به سوسیالیسم است . سوسیالیسم بدون دوران پر عظمت پیروزی های شوروی استالینی قابل تصور نیست . تاریخ بلشویسم تاریخ زندگی لنین و استالین است .

زمان سپری شد و پرده ها بکناری افتادند و از حمله به استالین و دفاع از دلقکی بنان تروتسکی و تقابل لنین با استالین سرانجام دشمنی با لنین آشکار گشت . آنها که در لباس وکیل مدافع لنین از استالین دیو ساختند ، بیکباره دادستان لنین از کار درآمده و ماموریت جدیدی بعهده گرفتند . دیکر استالین در مرکز حمله نبود . این بار آنها به تائید حرف مارکسیست لنینیستها پرداختند که می گفتند استالین لنینیسم را در شوروی پیاده کرده و نماینده واقعی لنینیسم بوده است . ولی آنها که تا دیروز در دشمنی با کمونیسم این حقیقت را نفی می کردند حال با قبول آن اضافه می کنند که اساس اشتباهات در همان افکار لنین و لنینیسم است که مارکس را درست نفهمید و بصورت اراده گرایانه انقلاب را به طبقه کارگر حقنه کرده است . استالین به نظر آنها بیکباره به مجری نطریات لنین بدل شده است و آنها بیکباره و مطقاً به هوادار خاندان " رومانف ها " تغییر شکل داده اند .

این بار مبارزه با کمونیسم در زیر لوای دفاع از مارکس علیه لنین صورت می گیرد . حال باید این ضد کمونیست های بورژوا که هیچوقت به کمونیسم ایمان نداشته اند این بار از طریق حمله به لنین وظیفه نا پاک خود را انجام دهند . حمله به لنین و انقلاب اکتبر طبیعتاً حمایت از سلطنت تزار هاست زیرا این شوراها بمثابه اکثریت عظیم خلق روسیه اعمم از کارگران ، دهقانان ، سربازان بودند که تحت لوای بلشویک ها ، اعمال بلاواسطه دموکراسی را آزمایش می کردند و به جنگ خانمانسوز امپریالیستی جهانی خاتمه داده و قراردادهای تحمیلی و استعماری تزارها را در تمام جهان باطل اعلام نمودند ، حق تعیین سرنوشت خلق ها را برسمیت شناختند و نقطه پایانی بر شیوه استعمار کهن امپریالیستی باقی گذاردند . انقلاب اکتبر چهره جهان را از بنیاد تغییر داد . و این امر در زیر رهبری خردمندانه حزب کمونیست بلشویک شوروی انجام مپذیرفت . همان حزب لنینی- استالینی .

دشمنی ضد کمونیست ها که زمانی البسه ملی بتن کرده روزی عینک تروتسکیستی به چشم زده ، روز دیکر لباسهای بی یقه مائوئی می پوشید به این جا ختم نمی شود . لاشه کائوتسکی مرتد را از زیر خاک بدر می آورند که با حمایت خلف سوسیال دموکراسی آلمان یعنی نیاکان همین آقایان " شارپینگ " ، " شرودر" ، " لافونتن " و امثالهم ، جان امپریالیسم آلمان را از چنگ انقلاب نجات دادند و فاجعه روی کار آمدن هیتلر را علیه بلشویسم تدارک دیدند . تئوریهای پوسیده کائوتسکی که با تحریف آشکار مارکسیسم همراه است در دو جنگ جهانی نادرستی خود را باثبات رسانید و میلیاردها توده فقیر جهان ، شهیدان زنده نظام مورد توجه وی بوده اند . البته توسل به کائوتسکی که در زمان حیاتش به مارکسیسم پشت کرد و به جعل وکتمان نظریات مارکس پرداخت ظاهراً برای حمله به لنین ، موجود " مناسبی " است که به میدان آمده ولی ضد کمونیست ها و نه فقط در ایران بلکه در جهان- زیرا این حرکت همه جائی است و باید منبع واحدی داشته باشد- هدفشان مبارزه با مارکسیسم است و طولی نخواهد کشید که ناچارند اعتراف کنند که این لنین بود که نظریات مارکس و انگلس را تبلیغ کرده و در شوروی پیاده کرد . آنگاه کار حمله به مارکس و یا بی ضرر کردن وی ، و یا تفسیرهای خود سرانه و ضد انقلابی نظریات وی که گویا مارکس خودش نیز مخالف انقلاب و دیکتاتوری پرولتاریا بوده و دولت را آنطورها نیز که می گویند طبقاتی طبقاتی نیز قبول نداشته و .... شروع می گردد . ما هنوز در آستانه این راه هستیم . حمله به استالین در زیر لوای حمایت از " کمونیسم واقعی "  در تکامل خود به دشمنی کینه توزانه به مارکس رسیده و فرداست که این روشنفکران ضد کمونیست ، پرچمهای حمایت از سرمایه داری را بدون خجالت بر دست گیرند و از مترقی بودن آن در دوران امپریالیسم صحبت کنند ، بمنزله یک دستآورد ابدی بشری از آن یاد کرده و آنرا در بر سر هر گذر حلوا حلوا نمایند . نفی استالین ، نفی لنین و نفی مارکس و سوسیالیسم است . برخی بی خردان هنوز نمی خواهند تا به آخر بنگرند و دارند سرسرکی و شرمگینانه به نفی لنین و بویژه به نفی مارکس و انگلس نزدیک می شوند . این روشنفکران مانند همه روشنفکران خرده بورژوا فکر می کنند که آنها اندیشمندان نکته سنج و مکتثفینی هستند که کریستف کلمب وار به کشفیات جدیدی در مارکسیسم نایل شده اند . آنچه که از دیده دهها هزار کمونیست انقلابی و دانشمندان مارکسیسم در دانشگاههای مارکسیستی جهان در دوران سوسیالیسم لنینی استالینی پنهان مانده است !؟ آنها کشف کرده اند . این بی خبران پر مدعا غافلند که جنبش کمونیستی یکبار این بحث ها را پخته ، تجربه کرده و در زباله دان تاریخ بگور سپرده است . این بحث ها تازه گی ندارد همان کالاهای بنجلی است که مشتی تازه بدوران رسیده جدید آنرا حمل بر تازه گی کرده اند . تازه گی این بحث ها فقط در برخی چهره های تازه ی مدعیان آن است . خوانندگان " توفان " و دوستداران سوسیالیسم بزودی به این پیشگوئی ما پی می برند . چون دشمنان مارکسیسم ناچاراً بر سر بحث راجع به وجود طبقات ، مبارزه اجتناب ناپذیر آنها با یکدیگر ، ماهیت طبقاتی دولت ، مبارزه آشتی ناپذیر طبقاتی ، ماهیت هر مبارزه سیاسی ، کسب قهر آمیز قدرت سیاسی ، دیکتاتوری پرولتاریا ، ضرورت حزب طبقه کارگر ، ماهیت استثمار و ارزش اضافی و ... دست خود را رو کنند . سراشیب سقوط بسیار تند است .

 

به عقل رجوع کنیم نه به ا نبا ن اتهام

 

در قاموس امپریالیست ها و نوکرانشان جان انسانها ارزشی ندارد . آنها حاضرند برای اثبات دروغهایشان از جان مردم نیز مایه بگذارند . یکی از این نمونه ها ، کار مزدوران قلمبدستی است که برای خوش آمد اربابشان و دریافت مزد بیشتر هر روز و هر شب به رقم " جنایات استالین " می افزایند . برای آنها چه ارزشی دارد که از بیست نفر یا بیست میلیون نفر صحبت کنند . آنجا که پای اتهام مطرح است از روش گوبلز وزیر تبلیغات نازی سود می جویند که می گفت دروغ هر چه بزرگتر امکان باورش بیشتر . ما با یکی از این نمونه ها در کیهان اشرف پهلوی خواهر بدکاره شاه در لندن روبرو هستیم . البته این نویسنده لندنی اولین کسی نیست که به این دروغ ها دامن می زند، سراپای نشریات بدون سانسور بورژوازی مملو از این اکاذیب است . ولی ستونهای محدود" توفان" اجازه نمی دهد که ما بخش بسیاری از این نقل قولها را یاد کنیم . لذا فقط بذکر دو نمونه بسنده می کنیم . حال به نقل قول توجه کنید .

" ممکن نبود هنرمندی قلم بر کاغذ ، قلم مو بر بوم یا انگشت بر شصتی پیانو بگذارد و آن هیولای فرهنگی پاسدار " رئالیسم سوسیالیستی " را در برابر نبیند . هر کس که ،به هر سببی ، خلاف رای " پاپ فرهنگی " اثری می آفرید ، ناگزیر می شد طلب استغفار کند و اگر بخت با وی یار بود ، توبه اش پذیرفته ، و گرنه در شمار آن بیست میلیونی در می آمد که در متن تصفیه های استالینی از قلم آمار جمعیت افتادند . " ( تکیه از " توفان " ) - نقل از کیهان لندنی شماره 672 مورخ 12 شهریور 1376 .

نویسنده ای در یکی دیگر از نشریات خارج از کشور تحت عنوان " افسانه خدعه آمیز تهاجم فرهنگی غرب " در اتهام به استالین می آورد :

" استالین بی خداست و در اندیشه ی پرداخت یک " جامعه بی طبقات و مرفه حتی معنوی " ...  می بینیم که همه ظاهراً در راه تعالی  " مردم " گام برمی دارند ... و برای تحقق همین سربلندی است که آن یک ، ظرف کمتر از بیست سال ، 20 میلیون انسان را " بجرم " پای بندی به نظام طبقاتی سر به نیست می کند . "  ( نشریه نیمروز مورخ شهریور ماه 1376 )

ولی حقیقت کدام است و چرا مردم شوروی استالین کبیر را علیرغم اتهامات اربابان کیهان لندنی که خود چیزی نیستند ، می پرستیدند و می پرستند و در هر تظاهرات و نمایشی با عکس وی ظاهر می گردند ؟ آیا مردم شوروی در اشتباه بسر می برند و از قتل عام بیست میلیون مردم شوروی توسط استالین بی خبرند ؟ مگر بیست میلیون نفر انسان رقم کمی است که بشود آنرا پنهان کرد ؟ مگر این بیست میلیون ، نباید حداقل شصت میلیون خویشاوند داشته باشند ؟ پس چرا ملت شوروی " فراموشکار " شده است ؟ پس چرا مردم ایران جنایات چند ده هزار نفری خاندان پهلوی را فراموش نمی کنند و جنایات چند صد هزار نفری آخوندها را نیز فراموش نخواهند کرد ؟ حقیقتاً چه سری در کار است و چه معمائی ناگشوده مانده است ؟ و یا شاید اینکه تبلیغات گوش خراش و چندش آور امپریالیست ها و جیره و مواجب گیران آنها هنوز باندازه کافی از برائی و دروغپراکنی برخوردار نیست ؟ .

ما نه به اسناد حزب کمونیست استالینی شوروی دست داریم و نه به منابع جاسوسی امپریالیستی ، ما نه همدست رویزیونیستها هستیم که هر روز برای توجیه گذار شوروی به سرمایه داری واقعاً موجود ، سندی جعلی علیه استالین منتشر کنند و نه همدست بورژوا ها و دشمنان سوسیالیسم که با نشر اکاذیب کینه حیوانی و خبث طینت طبقاتی شان را با حمله به استالین به نمایش بگذارند ، ولی ما کمونیستیم ، ما صابون جعلیات و دروغ های امپریالیست ها و نوکرانشان را از زمان مارکس به تنمان حس کرده ایم ، همانطور که به تن همه انقلابیون تاریخ جهان ، صابون متعفن ارتجاع سیاه خورده است . ما با خرد خود می اندیشیم ، ما تلاشگریم و تلاش می کنیم از لابلای کوهی از لجن و اتهام با روش علمی واقعیات را یافته و جعلیات دشمنان را برملا کنیم . ما عقل سلیم را به داوری می خوانیم .

در جنگ جهانی اول که از 1914 تا 1918 طول کشید ، 65 میلیون سرباز شرکت داشتند . در طی چهار سال ، بی وقفه به کشتار یکدیگر مشغول شدند و حتی برای قتل عام حریف به کاز سمی متوسل گشتند و سرانجام پس از هشت سال که ملل اروپا با ارتشهای منظی به جان هم افتادند " تنها" قادر شدند 5/8 میلیون نفر را قربانی مطامع آزمندانه خود کنند . این جنگ فجیع امپریالیستی 21 میلیون مجروح از خود به جای گذارد . ولی هیچ بورژوائی حاضر نیست رهبران کشور خود را که فقط برای بهره کشی از انسان و کسب سود حداکثر و به اسارت کشیدن بشر به چنین جنایت غیر قابل انکاری دست زده است محکوم کند و وی را در کنار جنایتکاران جنگی نظیر هیتلر بنشاند . مگر جنگ امپریالیستی جنایت نیست ؟ مگر نباید از کشتار میلیونی توسط لیبرال های اروپائی سخن گفت ؟

جنگ جهانی دوم از سال 1939 تا 1945 بمدت شش سال طول کشید . و از جنگ جهانی اول مهیب تر بود . صحنه سازان آن همان دموکرات لیبرال های اروپا- آمریکائی بودند . در این جنگ کوره های آدم سوزی امپریالیست ها به کار افتاد و با ماشین آدمکشی که روز و شب در کار بود و با نقشه و کارشناس و تکنیک مدرن آدم می کشت ، شش میلیون یهودی را در بازداشتگاهها و یا کوره های آدم سوزی کشتند ، آمریکائی ها با بمب اتمی به جان ژاپنی ها افتادند و هیروشیما و ناکازاکی را ، حتی پس از آمادگی ژاپن به تسلیم ، به خاکستر بدل کرده صدها هزار انسان بی دفاع و پر امید را نابود کردند . ولی هیچ بورژوائی حاضر نیست رهبران آدمکش بورژواهای اروپائی و آمریکائی را بخاطر این جنایات دهشتناک محکوم کند . محکومیت هیتلر که جنگ را باخت نیز برای خالی نبودن عریضه است . ارتش های چند میلیونی ، آلمان ، اتریش ، مجارستان ، رومانی ، چک ، بلغارستان و ... به شوروی حمله کرده و پشت سر خود زمین سوخته باقی می گذارند و هر جنبنده ای را می کشتند . آلمانی های امپریالیست در عرض چهار سال 20 میلیون نفر را در شوروی با تانک و توپ و هواپیما ، " اس اس " و " اس آ " و " گشتاپو " و " هرماخت " از دم تیغ بیدریغ نژاد پرستی گذراندند . در این جنگ 110 میلیون سرباز شرکت داشتند که بجان هم افتاده و متقابلاً همدیگر را درو می کردند . 27 میلیون قربانی شدند ، 25 میلیون افراد غیر نظامی کشته شدند که شش میلیون آن یهودی بودند . شوروی بیست میلیون کشته داد . برای تولید وسایل نظامی که برای چنین کشتاری لازم بود صنایع کشورهای امپریالیستی سال ها و با تمام ظرفیت و بطور شبانه روزی تولید می کردند ، صدها اسیر را به بیگاری گرفته بودند ، میلیاردها گلوله ی تفنگ و طپانچه و توپ و خمپاره و بمب تهیه کردند و بر سر یکدیگر ریختند . در الجزایر و ویتنام که سال ها بر علیه سلطه فرانسه و آمریکا جنگیدند و آمریکائی ها حتی بمب شیمیائی ناپالم بر خلاف تمام موازین بین المللی بکار بردند ، در هر کدام در طی سال ها جنگ " تنها " یک میلیون نفر به قتل رسید .

همین جنگ ایران و عراق را در نظر بگیریم که هشت سال آزگار طول کشید . در این مدت عراقی ها شهر های ایران را موشک باران کردند ، در جبهه های جنگ گاز شیمیائی استفاده نمودند که صدای هیچ لیبرالی در دنیا درنیآمد و تازه رژیم جمهوری اسلامی با توزیع کلید بهشت و ادعای سرقفلی آن جوانان را دسته دسته بروی مین می فرستاد تا با کشتار موج انسانی سنگرهای عراقی ها را اشغال کند . هشت سال جنگ خانمانسوز و پر قربانی یک میلیون کشته به جای گذاشت که معلوم نیست بتوانند در بهشت حتی با توصیه نامه خمینی یک خانه اجاره ای نیز پیدا کنند .

حال چگونه است که استالین یک تنه و یا حتی چند تنه و با تکیه بر حزب کمونیست بلشویک قادر شده در عرض مدت دبیر کلی آنهم در زمان تدارک و سپس جنگ جهانی دوم و دوران سازندگی شوروری بیست میلیون نفر را بکشد و بقولی تصفیه کند ؟! خوب این تعداد را سبک سنگین کنید ، بیست میلیون نفر ! طبیعی است که برای کشتن بیست میلیون نفر باید حداقل چند میلیون نفر از انها حفاظت کرده و سپس کلکشان را بکنند . یعنی در شوروی مردم و رهبران آن کار دیگری نداشتند جز اینکه همدیگر را طوری بکشند که حتی همه امپریالیست ها باتفاق در طی دو جنگ جهانی با تسلیحات مدرن و سرسام آور خود ، با صدها میلیون سرباز خود ، قادر نشدند به حد کشتار آنها برسند !؟ .

برای کشتن بیست میلیون نفر با محاسبه تیر خلاص حداقل به سه گلوله نیاز است که شصت میلیون فشنگ را ضروری می سازد . اگر برای تیرباران و دفن هر کدام یک ساعت در نظر بگیریم با رقم بیست میلیون ساعت که معادل 2283 سال است روبرو می شویم ، حتی اگر تصور کنیم که قربانیان استالین را با بولدزر دفن کرده باشند و هر ساعت هزار نفر را بخاک سپرده باشند باز با رقم عجیب 28/2 سال روبرو هستیم . توجه کنید عده ای باید 24 ساعت بدون تنفس و هر ساعت هزار نفر را دفن کنند . اما برای دفن هزار نفر در هر ساعت و آنهم در سه شیفت به چند ده هزار آدم نیاز هست که کاری جز تدفین مقتولین در عرض این چند سال نداشته باشند . آنها باید سرزمینی را به وسعت حداقل بیست میلیون مترمربع کنده و خاکبرداری کرده باشند . حال معلوم نیست که دستگاههای امنیتی شرق و غرب چرا پس از گذشت 80 سال از انقلاب اکتبر قادر نشده اند این قبور دستجمعی را پیدا کنند و ادعاهای خود را مستند سازند . آنها که در لهستان گور افسران لهستانی را که بدست نازی ها قتل عام شدند پیدا کرده و آنرا به دروغ به شوروی ها نسبت می دهند ، چرا قادر نیستند با دستیاری نوکرشان یلتسین این گورهای میلیونی را پیدا کنند ؟

حال فرض کنیم که برای تولید ده هزار گلوله به یک روز زمان نیاز باشد . برای قتل عام بیست میلیون نفر به 6000 روز تولید گلوله بازاء هر نفر سه گلوله نیاز خواهد بود . ناگفته پیداست که این رقم معادل کار خستگی ناپذیر چند سال است . یاآنکه باید فرض را بر این بگذاریم که صنایع نوپای شوروی بجای تدارک جنگ علیه نازیسم و فاشیسم سال ها در کار تولید فشنگ برای قتل عام مردم شوروی بوده است . ما از طول عمر سلاحها که با این همه شلیک گلوله فرسوده شده و باید تعویض شوند سخن نمی گوئیم . برای کشتار بیست میلیون نفر باید کارخانه های تسلیحاتی برپا داشت ، صنایع بولدزر سازی را براه انداخت ، میلیونها تن مواد سوخت مصرف کرد ، صدها هزار انسان را سال ها در صنایع آدمکشی به کار گرفت تا افسانه کشتار بیست میلیون نفر درست از کار درآید . حال به بیست میلیون " جنایات استالین " بیست الی بیست و پنج میلیون جنایات هیتلر را در زمان جنگ جهانی دوم در شوروی نیز اضافه کنید خواهید دید که شوروی 40 تا 45 میلیون انسان خود را از دست داده است . این مقدار در آن تاریخ یک چهارم جمعیت شوری و دو برابر و نیم جمعیت آنروز ایران است . کشوری که در عرض سی سال یک چهارم جمعیت خود را بدون محاسبه کشتار گارد سفیدها و جنگ اول جهانی از دست بدهد چگونه می تواند پوزه فاشیسم را به خاک بمالد و بشریت را از دست عفریت نژاد پرستان امپریالیسم رها سازد و به ترقیات و تولیدی عظیم دست پیدا کند که به یکی از قدرت های اقتصادی ، سیاسی و نظامی بزرگ جهان بدل شود ؟ با کدام نیروی فعال ؟

چطور ممکن است که 45 میلیون سر به نیست شوند و مردم شوروی آنرا از چشم استالین نبینند و حاضر باشند بیاد وی به خیابانها بریزند و جگر کنهان لندنی و سایر جیره مواجب بگیران بورژوا را بسوزانند ؟

این محاسبات ساده نشان می دهد که دشمنان کمونیسم از هیچ دروغ و دغلی برای بدنام کردن کمونیسم دریغ نمی کنند . مبارزه ایدئولوژیک آنها علیه سوسیالیسم همواره ادامه داشته و خواهد داشت . کمونیست ها باید چشمان خود را بر این تحریکات و اتهامات بگشایند و دستان کثیف دشمنان محیل طبقه کارگر را بشناسند . حال اگر شما تصور میکنید که این دروغپردازان زین پس از اکاذیب خود دست بر می دارند در اشتباهید زیرا هدف آنها هیچگاه کشف حقیقت نبوده و نیست که حال با خجالت از دروغپراکنی دست بردارند ، بلکه توسعه افترا و مشوب کردن افکار بوده است .

" چپ دموکرات " یکی از قربانیان این مبارزه شدید ایدئولوژیک امپریالیست ها و نوکرانش است و این مبارزه ادامه دارد تا روزی که سوسیالیسم بطور قطعی پیروز شود . آنروز است که پرونده جنایات امپریالیست ها که سر به میلیارد ها خواهد زد از پرده بیرون می افتد و ما از رفتن باین راه که امپریالیست ها و نوکران نقابدارشان را افشاء کنیم خسته نمی گردیم و دین خود را به طبقه کارگر اعطا خواهیم کرد .

توفان شماره 43  خرداد 1377

توفا ن شماره 36 آبان 1376

 

حزب کارایران(توفان)