سولژنستین نویسنده ای که در خفگی خاموش شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 آلکساندر سولژنستین در گذشت.سولژنستین نوبل1970 ادبیات را گرفته  بود ...بیش از اینکه به خاطر "مجمع الجزایر گولاک" و "یک روز ایوان دنیسوویچ" معروف باشد به خاطر فخاشی و تخریب کمونیسم از سران سرمایه داری مورد تجلیل قرار گرفت.زمانی که چرخه حیات او ایستاد ،خبرگزاریها و رسانه های صاحب سبک بازار آزاد اعلام کردند صاحب جمله "تئوری و عمل کمونیسم ضد بشری است" درگذشته است.وی بیش از اینکه یک خالق ادبی،چهره ای برجسته در مبارزات آزادیخواهانه و یا معترضی مومن به مردم باشد ،چهره ای مصرف شده بود.سولژنستین چه در دوره استالین و چه بعد از خروشچف به عنوان معترض به تبعیدش ونقض حقوق بشردر روسیه  سخن گفت؛درست زمانی که فاجعه ویتنام جاری بود.درست زمانی که قراردادهای ضد انسانی علیه رادیکال ترین دستاوردهای بشری انقلاب اکتبر در حال انعقاد بود. درست در دوران مک کارتیسم و...  سولژنستین تنها خفه شده بود.خفه شده بود چرا که درسوئیس قلب جامعه سرمایه داری مشغول نگارش تاریخ سفارشی روسیه بود تا سالها بعد رئیس آکادمی علوم روسیه اعلام کند:"بدون او تاریخ قرن بیستم روسیه،قابل تصور نبود."

 

سولژنستین  تمام عمرش را با جنس خودش جنگید.استالین هم از جنس خودش بود در لباسی به نام کمونیسم...چرا که توده گیر شدن سوسیالیسم و کمونیسم ایجاب میکرد هرگونه اعمال قدرت و سرکردگی مهر این خواست مردم را بر پیشانی داشته باشد.ادبیات سولژنستین سفارشی و هدفدار بود .استالین هم در روسیه پسا انقلابی نهادی تاسیس کرده بود به نام "پرولت کولت" یا همان فرهنگ پرولتاریائی.دستگاهی که هدفش پدید آوردن فرهنگ پرولتاریائی نابی بود که از آلودگی به تاثیر فرهنگ بورژوازی به دور باشد.به قول باگدانوف:"آزمایشگاهی از ایدئولوژی ناب پرولتری". اما تعریفی که از پرولتاریا ومنافع حزبی میشد جریان را 180 درجه به سمت دیگری سوق میداد. ادبیات تعریف شده بورژازی در قالبهای مختلف به جنگ تئوریهای ناب انقلابی لنین و انقلاب 57 میرفت. کمیته مرکزی حزب بلشویک طی حکمی در 1928 اعلام کرد که ادبیات می بایست در خدمت منافع حزب باشد وبر همین اساس نویسندگان را به مناطق صنعتی میفرستاد و از انها میخواست در رمانهای خود به ستایش از صنعتی شدن جامعه بپردازند.ستایش از صنعتی شدن جامعه هدفی بود که استالین و دار و دسته اش میخواستند.دستاوردی که تنها به استثمار و بردگی کارگران و در نهایت بزرگ شدن مام وطن و روسیه صنعتی میانجامید.سولژنستین هم از همین جنش بود اما او گوشه دیگری از این سفره نشسته بود.. طبق چنین طرحی بود که یک لات فرهنگی به نام ژادانوف هویت یافت.در این ایده ادبیات باید جانب دارانه،حزب اندیش(پارتی مایند)،خوش بینانه و قهرمانی باشد.

 

 

 

 

 

اما لنین برعکس خواهان ادبیاتی با موضع طبقاتی آشکار بود :"ادبیات میبایست پیچ و مهره ای در یک دستگاه بزرگ دموکراتیک اجتماعی واحد باشد".لنین معتقد بود که بی طرفی در نگارش اثر ادبی محال است:"آزادی نویسنده بورژوا فقط نشانه وابستگی پوشیده اوست به کیف پول...!مرگ بر نویسندگان بی طرف!" آنچه مورد نیاز است:"ادبیاتی گسترده ،چند شکلی و گونه گون است که پیوند جدائی ناپذیری با جنبش طبقه کارگر داشته باشد".لنین تاکید داشت:"همه ی فرهنگ ارزشمندی که از سرمایه داری به میراث مانده میبایست به دقت نگه داری شود.رهبر انقلاب اکتبر درباره هنر و ادبیات مینویسد:"شک نیست که فعالیت ادبی کمتر از همه میتواند برابری خواهی مکانیکی و سلطه اکثریت بر اقلیت را تحمیل کند.شک نیست که در این حیطه تضمین دامنه عمل بالنسبه گسترده تری برای اندیشه و تخیل،وشکل و محتوا کاملا الزامیست".لنین در نامه ای به ماکسیم گورکی مینویسد:"هنرمند میتواند بسیاری از ارزش ها رااز همه انواع فلسفه خوشه چینی کند؛فلسفه ممکن است با حقیقت هنری که هنرمند در پی بیان آن است ناسازگار باشد،اما مهم چیزی است که هنرمند میآفریند و نه آن چیزی که میاندیشد".

 

سولژنستین مرد و تقریبا حرف ناشنیده ای از او باقی نماند.سولژنستین چیزی برای گفتن نداشت غیر از جنگیدن با واقعیت.

بی بی سی ، سی ان ان و فاکس نیوز  در بوق و دهل کردند که نماد مبارزه و انسانیت در روسیه مرد.سولژنستین هیچگاه چنین جایگاهی ندارد.آنچه همچنان زنده است سرخطهای لنین و انقلاب علیه وضعیت موجود بر فراز دنیاست که اینگونه اربابان پول را به تنور انداخته است.طبیعی است که در این جنگ طبقاتی مرگ ژان پل سارتر،هری مگداف ،ادوارد سعید،هربرت مارکوزه و... نیازی به هیاهوی تبلیغاتی و تشریفاتی نداشته باشد.حتما برای منافع سارکوزی ،سولژنستین کاراکتر بهتری است برای فرستادن پیام تسلیت تا هربرت مارکوزه!.

سعیدولدبیگی

saeed.valadbaygee@gmail.com