بمناسبت فرا رسیدن سال نو مسیحی، به ایرانیان تبریک و تسلیت می گویم

 

به هر ایرانی که در گوشه ای از جهان، در خارج از سلطهء "جمهوری"ِجور و جهل و جنگ در ایران، سقفی بر بالای سر دارد و این زمستان سرد نیمکرهء شمالی را در کانون گرم خانواده و در زیر چرخ ِچرخان ِدموکراسی های بند ، نیم بند و کم بند بورژوائی بسر می برند، سه سه بار، نه بار تبریک عرض می نمایم. آرزو مندم که سال های سال به این زندگی "مدرن"ِغربی، "مترو، کار، مترو، خانه، ته له، لالا" ادامه و "عادت" بفرمایند و از این همه نعمت که با فرار از چنگال رژیم پلیسی - نظامی اسلامی ایران، خدای تبارک و تعالی در این دیار "غریت ِغرب" مقربشان فرموده است حداکثر استفاده را بنمایند و مراتب شکرگزاری در آستان احدیت را مرتبا بجای آورند. چه استاد سخن شیراز در مورد ِ"اکثریت"ِ این شهروندان ایران شهر در خارج از کشور بدرستی می گوید که در نعمات فرنگ و ینگه دنیا "هر نفسی که" بطور مثال در خیابان شانزلیزه "فرو می رود ممد حیات است و"؛ اگر جیبتان پر پول باشد؛ "چون بر می آید مفرح ذات (استاد سخن شیراز بخوبی می دانسته است که آنهائی که در جیبشان پول نیست شکر پائین رفتن نفس با دیدن نگاه کودکان بی پولی که در همان شانزه لیزه می بینی؛ بجای دریافت نعمت چنان شکنجه می شوی که برای نسوختن جگرت، چون حکیم ابوالقاسم آهی از حلقومت بیرون می آید که: تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.)! پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت"؛ از طرف رهروان پولدار شانزلیزه؛ "شکری واجب" و قس علیهذا که خودتان بهتر می دانید. در نتیجه تبریک و حتی نه تبریک به شما ایرانیانی که خود و خانوادهء خود را به این مرحله از تنفس و شکرگزاری مضاعف رسانیده اید

 

و اما تسلیت. تسلیت به همهء ایرانیانی که باباجون پولداری نداشته اند و ندارند. تسلیت به همهء ایرانیانی که عادت دست توی جیب این و آن کردن را هم "پیدا" نکرده اند.  تسلیت به همهء ایرانیانی که برای "گذران" زندگی خود و خانواده هایشان به خودفروشی؛ از تن فروشی، "ارگان" فروشی تا فروش روح و روان خود؛ دست می زنند. تسلیت به همهء آن بی "سرمایه"هائی که در زیر چرخ کار و تولید در این نظام بومی عقب ماندهء سرمایه داری شبه قرون وسطائی وابسته؛ بدون امنیت و آینده ای روشن؛ هر روز خود و خانداده هایشان فرسوده تر می شوند.  تسلیت به همهء ایرانیان جوانی که با این همه استعداد و کار و کوشش و رد شدن از فیلترهای گوناگون تصفیه های "اسلامی"، با مرارت به مراکز "علمی" کشور وارد می شوند و در بدو ورود، به بی آینده گی ِکار و کوشش و زندگی شریف جهت رسیدن به سعادت، در این نظام ظلم پی می برند. تسلیت به همهء زنان ایرانی که در این شرایط  "ضد" زیست محیطی پدرسالارانه، از نوع صدر اسلامی اش، چنین زمستانی را در پیش رو دارند.  تسلیت به همهء ایرانیانی که در نقاطی دور از مرکز اقتدار ِنظام ِجور و جهل و جنگ در این سرمای زمستانی ( مردمی که در زمستان گذشته در این فلات پر نفت و گاز حتی با کمبود سوخت هم روبرو شدند ) همچنان در آرزوی آزادی و مساوات در سراسر این فلات پهناور، فرزندان دلیر خود را در زندان ها و در زیر شکنجه و اعدام می یابند.  تسلیت به همهء ایرانیانی که برای فرار از این جهنم جور و جهل و جنگ به جهان موازی اعتیاد؛ به ویژه به مواد مخدر و محرک؛ پناه می برند

 

این است قانونمندی عمومی فرارسیدن سال نو مسیحی در این دهکدهء کوچک و "برکات" آن برای مردم ایران. اما از آنجائی که در هر قانونمندی استثنائی نیز بناچار نهفته است و من بسیار دوست می دارم که به اسنثنائات؛ بویژه موقع تبریک و تسلیت گوئی؛ بپردازم، مجبورم که به قلیلی از جوانان داخل کشور برخلاف اکثریت مردم، تبریک بگویم. جوانانی که می دانند با مبارزات خود در این زمستان بذر آزادی در بهار آینده را در خاک پاک سرد و کم رادیو آکتیو این فلات می کارند. زمستانی که در ایران با تداوم وگسترش ِتهدید مردم سراسر ایران از آسمان و زمین، از خارج و داخل، آغاز می شود. زمستانی که به تمامی قرائن و شواهد، دشمن داخلی، از زمین، قصد تصفیهء نهائی "حساب" با مخالفین نظام را کرده است. من به این جوانان از جان گذشته که با خون خود در زندان ها و میادین ایران در این بیست و نهمین زمستان فقدان آزادی، اختلافات سلیقه های  خود برای فردای ایران دموکراتیک و لائیک را به کناری می گذارند و یکصدا و یکپارچه  آزادی، استقلال و مساوات را فریاد می کنند، تبریک می گویم. از صمیم قلب هم تبریک می گویم. این شجرهء طیبه ای است که می رود تا بانگ آزادی در ایران را در صور اسرافیل بدمد تا مسلمان و نامسلمان در سراسر جهان صدای آنرا بشنوند و برای استقرار آزادی و مساوات پایدار از خواب بیدار شوند، تبریک می گویم. از صمیم قلب آرزومندم که به برکت حمایت اقشار و طبقات گسردهء کارگر و زحمتکشان فاقد سرمایه در سراسر کشور؛ برهبری این امامان زمان متشکل و متحد "برپا خیزیم و از جا کنیم" این بنیاد عنکبوتی تقدس سرمایه درتقابل تقدس انسان را

 

 و اما استثنائا تسلیت دیگری نیز به بخشی از هم میهنان؛ بویژه فرسوده و رنجور خارج از کشور؛ که در طول سال ها زندگی شرافتمند در زیر فشار تولید سرمایه های مدرن،"عاقل" و دموکرات خارج از کشور موهایشان سپید، کمرهایشان خم، جیب هایشان همچنان خالی اما قلب هایشان سرخ و جوان مانده است، بدهکارم. آن هائی که با سرهائی سپید و قلب های سرخشان برای آزادی این جوان فرزندان در بند می تپد. این جوان دلان ِفرسودهء خارج از کشور در این زمستان، بجز رهائی این طلایه داران ِآزادی جاوید در ایران، کاری در پیش رو نخواهند داشت.  تسلیت به همهء شما ایرانیانی که می خواهید این طلایه داران را از چنگال "اطلاعات سپاه" آزاد کنید و قبل از آنکه به سرنوشت اکبر محمدی دچار شوند و بی آنکه گناهی مرتکب شده باشند مسیح وار به صلیب کشیده شوند، جلوگیری نمائید

 

من به این هم میهنان عزیز مدافع بی چون و چرای آزادی، فرارسیدن سال جدید میلادی را از صمیم قلب به  تسلیت عرض می نمایم. چه، آزادی طلایه های نور از دست های این نظام ِتاریک ِظلم، کاری است کارستان. تا نوروز سه ماهی بایستی "کمربندهایمان را سفت تر" بفرمائیم. هر چه در دست داریم بر زمین بگذاریم و هر چه می توانیم در راه ِآزادی ِاین طلایه داران ِراه آزادی، خرج بفرمائیم. برای  دفاع ِنامشروط و هماهنگ از حرکت های اجتماعی که به اصول دموکراتیک؛ در نظر و عمل؛ وفادارند، اگر هم دیروز زود بوده باشد، (که از نظر من نبود)،  فردا دیگر بسیار دیر خواهد بود. اگر براستی ما بخواهیم که در روند تحول مثبت در جامعهء ایران وظیفهء خود را در خارج از کشورایفاء نمائیم،  در این زمستان، دفاع از حقوق اولیهء مردم سراسر ایران را در راس "دستورکار"های خود قرار خواهیم داد. اما سوال مبارک و مصفای من از همهء دموکرات های ایرانی و در راس آن کمونیست هاست که: امروز بجز دفاع نامشروط از این مبارزات دموکراتیک؛ که خود ِنظام  هر شکل آنرا نوعی براندازی می نامد؛ چه می توانیم بکنیم؟

 

هم میهنان عزیز هر کجا که هستید تندرست و در پاسخ به سوال فوق در نظر و در عمل کوشا باشید. جواد قاسم آبادی، پاریس، یکم ژانویهء سال دو هزار و هشت میلادی

 

javad.ghassemabadi@no-log.org