نظر به اهميت موضوع كردستان در تحولات سال هاي اخير در عرصه سياسي، بي مناسبت نيست اگر نقش جنبش كردستان، تاثيرات آن بر جنبش انقلابي، اشتباهات سياسي اين جنبش، فعل و انفعالات دروني و بيروني به علاوه مسئله ستم ملي و همزمان با آن نقش نيروهاي سياسي كرد در ايران آينده مورد بحث و گفتگو قرار داده شود. در اين باره سلسله مصاحبه هاي به انجام خواهد رسيد كه بيشتر مسئله را باز كرده و بدون سانسور و با حفظ حرمت سياسي ديگران، ابعاد متفاوت مسئله به بحث گذارده شود. متن مصاحبه ها نه نظر پرسشگر، بلكه ديدگاه پاسخ دهندگان را نمايندگي ميكند و خود مسئول محتواي بحث ها خواهند بود

گفتگوي وريا محمدي با دكتر احمد پناهنده

سیاست درست نیروهای داخل کردستان ایران پیوند خوردن با جنبش سراسری است. به عبارت دیگر عبور از برکه و ورود به دریا است


احمد گرامي سلام ممنون از اينكه دعوت ما را براي اين گفتگو قبول كرديد
لطفاً براي خوانندگان سايت كومه له و نشريه ما بيشتر خود را معرفي كنيد

من احمد هستم با شهرت ِ پناهنده، در شهرستان ِ لنگرود یکی از شهرهای زیبای ِ گیلان، در روز 28 بهمن ماه سال 1332 پا به این جهان ِ عینی و واقعی گذاشتم.
در همین شهر به دبستان و دبیرستان رفتم. پس از اخذ دیپلم متوسطه به انستیتو و مدارس عالی ِ چندی وارد شدم که چون رشته هایش مرا راضی نمی کرد، ادامه ندادم. دوسال خدمت وظیفه را در ارتش پادشاهی در لشکرک، دانشکده ی پیاده ی شیراز و سپس در لشکر 28 سنندج به پایان رساندم. یکسال معلم بودم و سرانجام در 9 مهر ماه ِ سال ِ 1357 برای ادامه ی تحصیل به آلمان در شهر برلین سفر کردم. تا این زمان به مسایل سیاسی بی توجه بودم. به عبارت دیگر علاقه ای نداشتم. زیرا به لحاظ اجتماعی از همه ی آزادیهای مطرح در آن شرایط برخوردار بودم و بودیم. تفریح من فوتبال بود و والیبال و شب گردی و محفل بازی و در ایام تابستان در کنار دریا خوش گذراندن. به عبارت دیگر زندگی کردن و لذت بردن از امکانی که برای کشور و اجتماع بوجود آمده بود. زیرا خود ایام کودکی و نوجوانی را در شرایط فئودالیته گذراندم و می دیدم که کشور تکانی خورده و وضع مردم بهتر شده و در حال بهتر شدن است. اما از وقتی که پایم به خارج از کشور باز شد، به اصطلاح سیاسی شدم و مثل بسیارانی نفهمیده، صرفأ از روی ِ عدم ِ آگاهی اما غرور ِ کاذب، جذب یکی این سازمانهای ِ سیاسی شدم که نامش سازمان مجاهدین خلق بود. با اینکه در بهتری دانشگاههای ِ آلمان چون هامبورگ و برلین درس می خواندم، از روی جهل و حماقت، درس و مشق و زندگی را کنار گذاشتم و بطور حرفه ای با سازمان مجاهدین به اصطلاح علیه جمهوری اسلامی مبارزه کردم. اما ندانستم که مبارزه می کنم که از خود تهی شوم و مثل موم در دست یک مشت انسانهای ِ خود خواه اسیر شوم. مدت 9 سال بهترین، طلایی ترین و پر انرژی ترین دوران ِ عمرم را در این سازمان هدر دادم، تا اینکه پایم دوباره پس از مشقت ِ بسیار به آلمان باز شد. به تحصلیم ادامه دادم و در رشته شیمی در دانشگاه کلن با مدرک دکترا فارغ التحصیل شدم. هم اکنون کنار معلمی به شغل ِ آزاد مشغول هستم.

در مقطع انقلاب بهمن و در حالي كه ايران يكپارچه عليه رژيم شاهنشاهي به پا خواسته بود ،به طور مشخص نقش جنبش كردستان را چگونه ديديد؟

در مقطع شورش ِ کور سال ِ 57 باید بگویم که نقش ِ همه ی نیروهای سیاسی که مبارزه مسلحانه ( بخوان تروریستی ) می کردند، مخرب و تباه کننده ی مملکت ِ جوان و رو به رشد ایران بود. که بنظر می رسد کردستان و نیروهای ِ متشکله ی آن در این چهارچوب ِ تخریب و تباهی ِ مملکت می گنجند. نیروهای ِ صرفأ سیاسی کار هم، هیچ افق ِ روشنی بهتر از سیستم پادشاهی ِ آنروز نداشتند و همگی میان مدرنیته و سنت و پیشرفت و واپسگرایی در چاه سنت ِ واپسگرایی شتابان فرو رفتند که بعضأ در امروز هم حاضر نیستند، نهیبی به خود بزنند و از آن چاه بیرون بیایند. نقش نیروهای ِ داخل کردستان ایران هم، چه آنهاییکه مبارزه مسلحانه می کردند و چه آنهاییکه سیاسی کار بودند، مثل نیروهای سراسری، همگی مسخ ِ از خود بیگانگی بودند و می خواستند هر طور که شده نظام پادشاهی را به سقوط بکشانند که کشاندند اما نمی دانستند که در چاه جمکران فرو می روند. این ندانستن سبب شد 30 سال بهای این بی خردی را مردم ایران بپردازند که هنوز هم می پردازند.

در حالي كه در همان مقطع فوق ايران دچار تحولي بنيادين در ساختار سياسي شد، نقش جنبش كردستان را در ايستادگي مقابل رژيم بعد از استقرار چگونه ارزيابي ميكنيد؟

همانگونه که در پاسخ ِ پرسش قبلی آمد، نقش ِ نیروهایی که زبان و منطقشان سلاح بود و گلوله، تخریب مملکت ارزیابی شد. اما همین نیروهای مسلح در کنار نیروهای سیاسی کار، در نهایت چون به تنهایی مطرح نبودند، همگی بین مدرنتیه و واپسگرایی، در چاه ِ واپسگرایی فرو رفتند. اما وقتی که متوجه شدند، از " گندم ری " نصیبی نمی برند، مخالفت خودشان را کم کم بروز دادند و نیروهای ِ کنار ِ مرز نشین، مجدأ دست به سلاح بردند که به نظرم فاجعه بود. نمونه اش در ترکمن صحرا و کردستان و و و اما کردستان در بین نیروها ویژه تر بود. دلیلش هم همسایگی با کردستان ِ عراق و ترکیه بود. به این معنی که امکان فرار به کشور عراق یا ترکیه را داشتند. بگذریم که از حمایت ِ بی همتای ِ سازمان ِ یه کتی ِ آقای جلال طالبانی و حزب دموکرات ادریس و سپس مسعود بارزانی برخوردار بودند. یعنی همواره یک منطقه ی آزاده شده داشتند. در قیاس اما نیروهایی که مسلحانه در مرکز ایران و یا استانهای دیگر به اصطلاح مبارزه می کردند، امکان فرارشان در حد صفر بود. مثل نیروهای ِ جنگل ِ مجاهدین در شمال کشور، سربداران و و و اما در جواب ِ نقش ِ ایستادگی کردستان در مقابل رژیم، باید گفت که نقششان بیشتر بسته کردن ِ شرایط ِ اندک باز ِ پس از شورش ِ کور ِ سال ِ 57 بود که سبب شد جمهوری اسلامی گاردش را کم کم ببندد. اما نیت واقعی این ایستادگی ِ نیروهای داخل کردستان ایران را باید در سهم خواهی آنها جستجو کرد که در نهایت دیوار کشیدن به دور خود را در جان و ذهنشان می پروراندند. و گرنه اگر واقعأ قصد داشتند جمهوری اسلامی را به زیر بکشند، بهترین راه این بود که با جنبش سراسری پیوند بخورند و از لاک ِ مبارزه فقط برای آزادی کردستان، آنهم مسلحانه بیرون می آمدند. به عبارت دیگر نقششان نه رهایی ایران در تمامیتش بلکه رهایی و یا بهتر بگوییم جدایی کردستان از ایران بود.

شما به عنوان يك فعال سياسي ايراني و به مثابه يك ناظر ، احزاب موجود در کردستان ایران را چگونه می بینید و آیا اثر گذاری آنها بر مبارزات سیاسی در سه دهه اخیر را مثبت ارزیابی می کنید؟

در حال حاضر و حتی در قبل از به حکومت رسیدن جمهوری اسلامی، دو نیرو در استان کردستان ایران، عمده بودند و هستند که یکی حزب دموکرات کردستان ایران است و دیگری سازمان ِ کومه له. این دو نیرو در تاریخ ایران و کردستان ایران کارنامه ی خوب و روشنی ندارند، هر چند در راه هدفشان قربانی هایی دادند اما چون استراتژی و تاکتیک مبارزاتی شان بر پایه غلط استوار و سوار شده است، هیچ وقت نتوانستند و نمی توانند حمایت مردم ایران و حتی مردم کردستان ایران را برای پیشبرد اهداف خود، جلب کنند. زیرا این دو گروه تاکنون نشان داده اند که به چهارچوب ارضی ایران وفادار نیستند و هرجا که موقعیتی یافتند، دورشان را دیوار کشیدند و کتمان هم نمی کنند که می خواهند دیوار بکشند. به عنوان مثال در غائله ی سال 1324 همین کردستان ایران تحت رهبری قاضی محمد و با حمایت بی دریغ استالین، اعلام جمهوری کرد که مرکزش مهاباد بود. در حالی که نظام ایران، یک نظام ِ پادشاهی بود و کردستان هم یکی از استانهای ایران بود. آیا می شود ادعا کرد که نیت ِ تشکیل ِ چنین جمهوری ای در نظام ِ پادشاهی، در چهارچوب ارضی ایران بوده است؟ بنا براین با اعلام ِ چنین جمهوری ای، استان کردستان ایران را عملأ جدا کردند. امروز هم سازمان کومه له در برنامه ی خود برای آینده، حق ِ تعیین سرنوشت ( بخوان جدایی ) تا حد جدایی از ایران را برای کردستان در نظر دارد و فتنه انگیزتر اینکه کردستان ایران را به عنوان " ملت کرد " ارزیابی می کند. وقتیکه یک سازمان و یا یک حزب در ذهن خود چنین بپندارد، که قوم ِ کرد ِ ایران، " ملت کرد " است، معنی اش این می شود که ایران " ملت کرد " را اشغال کرده است. بنا براین حق دارد جدا شود. اما چنین نیست و قوم کرد یکی از اقوام اولیه همین ایران و ایران بزرگ دوران باستان بوده و هست. به عنوان مثال ما در مناطق کردنشین ایران و حتی آن منطقه ای را که از ایران در شرایط ضعف حکومت مرکزی جدا کردند، آثار به جای مانده ای داریم که همگی نشان از تاریخ ایران دارد و پادشاهان بزرگی چون پادشاهان ساسانی در آن مناطق مرکزیت داشتند. به عنوان مثال طاق ِ کسری در عراق فعلی، طاق بستان در کرمانشاه، آثار ِ بی مانند ِ بیستون در شهر بیستون ِ استان ِ کرمانشاهان و بسیاری از یادگارها و یادمانده های درخشان و هویت ایرانی، در آن مناطق جای دارند. بنا براین نابخردانه است که قوم کرد را " ملت " فرض بگیریم و بعد برنامه ای بریزیم که این " ملت " خیالی را از ایران جدا کنیم. با این توضیحات این دو نیروی عمده در کردستان ایران باید بطور شفاف، علنی و با صدای بلند و رسا اعلام کنند که قومی در کنار اقوام دیگر ایران هستند و مبارزه ای که می کنند باید رهایی ایران را در برداشته باشد نه منطقه ای از ایران را. برای این کار به جای فرو رفتن در پیله ی مبارزه ی منطقه ای و بی تفاوت بودن نسبت به کل ایران، باید به جنبش ِ مدنی و دموکراسی خواهی سراسری پیوند بخورند تا اعتماد مردم سراسر ایران را جلب کنند. طبق این داده ها به جرئت می توان گفت که اثر گذاری مبارزات ِ سازمانهای کردی، در مجموع، اثرات منفی داشته است. بویژه اینکه هنوز مردم ایران آنها را به عنوان نیروهای ِ جدایی طلب ارزیابی می کنند. از طرف دیگر این نیروها به جای همکاری با کل اپوزیسیون ایران، راه تفرقه را پیشه ی خود کرده اند و در گوشه ای خود را ایزوله کرده اند. به عبارت دیگر از اتحاد گریزان هستند. درستی چنین ادعایی را می توان در عدم ِ اتحاد ِ سازمان ِ کومه له و حزب دموکرات، طی این سالها و سالهای قبل از شورش کور ِ سال ِ 57 دانست.

از آنجا كه كردستان در كنار ديگر مناطق ايران مورد سركوب رژيم قرار داشته ، اما همواره نوعي از اجحاف بر مردم كرد روا داشته شده كه بارها از سوي احزاب سياسي كرد مورد اشاره بوده است.(تداوم اعدام هاي سياسي و ...) دليل اعمال چنين فشارهاي مضاعفي را در چه ميبينيد؟

طرح چنین سئوالی به این شکل غلط است. یعنی صورت مسئله را در این سئوال غلط چیده اید. و چون صورت مستله غلط است بناگزیر جواب آن در هر شکلی غلط خواهد بود. زیرا شما در این سئوال مایل هستید کردستان ایران را برجسته کنید که بیش از سایر نقاط ایران بر آنها ستم می رود. در حالی که چنین نیست. امروز مردم سراسر ایرانزمین تحت حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی، بطور عریان سرکوب می شوند و در همین تهران در ملاء عام به تخت شلاق بسته می شوند و مستمرأ به بالای جر اثقال برده می شوند و یا به زندان می روند و شکنجه می شوند. به من بگویید کدام منطقه ی آزاد شده در ایران وجود دارد که مردم ِ آنجا تحت سرکوب نباشند؟ اگر قرار باشد امروز از ستم مضاعف و یا اجحاف سخن گفته شود، باید از ستمی سخن گفت که به خواهر و مادر و دختر شما و من و امثال ماها در سراسر ایران وارد می شود. راه حل عبور از این شرایط و رها گشتن از سرکوب و اجحاف، در برکه ماندن نیست باید برای رهایی، همه ی برکه ها و نهرها به دریا بپیوندند که خواهران شما و من شروع کرده اند. اینکه جمهوری اسلامی هموطنان ِ کردمان را اعدام می کند نشان از خوی ِ عقب ماندگی و بربریت آن دارد و پیشاپیش با صدای رسا محکوم است. اما در این شرایط تفرّق ِ نیروها نباید گزک بدست جمهوری اسلامی داد تا این اعدام ها را مشروع جلوه دهد و حمایت مردم را از هموطنان کردمان برنیاگیزد. همه ی اقوام متشکله ی ایران باید بدانند که فکر تجزیه هیچ حمایتی را به خود از جانب ایرانی جلب نمی کند و اگر جمهوری اسلامی به دلیل ضعف مفرط رضا دهد که بخشی از تن ایران جدا شود و یا آن را به ازای گرفتن امتیازی جهت امنیت ِ بقای خود ببخشد، مردم ایران اجازه نمی دهند که چنین عمل ننگینی به سرانجام برسد.

یکی از نگرانی های در پیش رو موضوع برخورد های احتمالی میان کُرد و آذری در ایران آینده است. شما به عنوان یکی از فعالان سياسي در این مورد چه دیدگاهی دارید و آینده را چگونه می بینید؟به اعتقاد شما براي ممانعت از بروز چنين احتمالي راهكار صحيح از نظر شما چيست؟

کدام نگرانی؟ این سئوال از پایه غلط و غیر واقعی است. در آینده ی ایران معنی اش این است که جمهوری اسلامی نباشد و وقتی که جمهوری اسلامی نباشد به احتمال زیاد شکل حکومت ایران از دو حال خارج نیست. یا با نظام پادشاهی اداره می شود و تداوم پیدا می کند و یا جمهوری بدون پسوند و پیش وند. در هر دو حالت نابخردانه است بین این دو قوم برخوردی پیش بیاید. مگر سر ِ ارث و میراث جنگ دارند که با هم بر خورد کنند؟ مگر ایران از بین رفته است که بخواهیم از احتمال درگیری این دو قوم با هم، سخن به میان آوریم؟ خیر، چنین نیست. کسانی که چنین تصور و یا سئوالی را در ذهن ِ خود می پرورانند از هم اکنون دنبال جدایی هستند تا فردا سر نقده با هم بجنگند که یکی بگوید ترک نشین است و آن دیگری بگوید کردنشین. اما چنین سئوالی با بودن یک حکومت مرکزی در شکل پادشاهی و یا جمهوری رنگ می بازد. چرا که هر دو قوم در چهارچوب ایران از حقوق ِ شهر وندی یکسان برخوردار خواهند بود و حدود و ثغور استانی را هم قوانین مربوط به تقسیمات ِ کشوری و استانی تعیین می کند که بوسیله نمایدگان مردم در مجلس تصویب می شود. بنا براین جای هیچ گونه نگرانی نیست. هر دو قوم فرزندان ایران هستند و خواهند بود. حال این موضوع را از منظر دیگر بر رسی می کنیم. فرض کنیم در آینده همین جمهوری اسلامی با تغیرات ِ ساختاری در بافت خود در قدرت بماند. باز جای هیچ نگرانی نیست. اما اگر قصد چنین سئوالی این است که در آینده از ایران جدا شوید، سوای ِ هر شکل حکومتی، مردم ایران مجالی نمی دهند تا شما جدا شوید تا بعد برخورد احتمالی بین شماها بوجود بیاید. برای ممانعت از چنین برخوردی باید چنین فکری را در ذهن و جان خود خفه کرد و اصلأ چنین نابخردانه خواب پنبه دانه را ندید.

روابط اپوزیسیون کُرد با دیگر نهادهای اپوزیسیون را چگونه دسته بندی می کنید و لطفاً با ارائه تصوير خود از اين قضيه، بفرماييد براي توسعه چنين ارتباطاتي چه بايد كرد؟

در حال حاظر روابط بین نیروها در کل جامعه به هیچ وجه رضایت بخش نیست و هر نیرویی خود را میخ عالم فرض کرده و دیگران بایستی دور محور آن بچرخند. به عبارت دیگر همه ی نیروهای ریز و درشت در جامعه ی ایران ادعای رهبری دارند و از سایرین می خواهند در زیر علم آنها سینه بزنند. چنین دیدگاهی در نیروها در کل ایران سبب شده است تا امروز که من با شما صحبت می کنم هیچ گونه اتحاد و یا ائتلافی صورت نگیرد. هر چند در مقطعی، سازمان مجاهدین که در اوج بود توانست نیروهایی را حول برنامه و محور خود جمع کند اما به دلیل خود محوربینی و رهبری طلبی و حتی خودی و غیر خودی کردن نیروها مثلأ نیروهایی که وفادار به مبارزه مسلحانه بودند، نسبت به نیروهایی که به چنین مبارزه ای اعتقاد نداشتند، ارزش ویژه قائل شدن و یا فقط از نیروهایی دعوت می کردند که پیشاپیش مبارزه مسلحانه را بپذیرد. سب شد آن اتحاد و یا ائتلاف از هم بپاشد که امروز می بینیم که سازمان مجاهدین تنها مانده است. در رابطه با نیروهایی که خود را چپ ارزیابی می کنند اما همیشه به طرف راست می روند هم، تا کنون حرکتی که به اتحاد ِ نیروها بیانجامد، از آنها دیده نشده است بلکه بر عکس سعی کردند حتی آن اتحادهای ِ موضعی را که اینجا و آنجا شکل گرفته بود و یا در حال شکل گرفتن بودند، از هم بگسلند. نمونه اش جنبش رفراندم ملی و و و تو گویی رسالت این نیروها نه در نقش اپوزیسیون بودن جمهوری اسلامی بلکه پوزیسیون بودن آن است. به عبارت دیگر به جای اتحاد با نیروهای ِ اپوزیسیون، اتحاد با جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند نمونه ی این عملکرد قبیح و ضد مردم ایران و منافع ایران، همکاری بی همتای حزب بوده و اقمارش چون اکثریت و نیروهایی از این دست با جمهوری اسلامی است که تا کنون ادامه دارد. یعنی این نیروها به هیچ وجه خواستار به زیر کشیدن جمهوری اسلامی نیستند و شرط همکاری با نیروها را در بقای این رژیم و احیانأ " اصلاحات " در همین رژیم می دانند. البته باید حساب نیروهای واقع بین چون مشروطه خواهان پادشاهی را از نیروهای برشمرده در بالا جدا کرد. چون مشروطه خواهان پادشاهی، بر علیه جمهوری اسلامی و برای حفظ ِ تمامیت ارضی ایران می جنگند در این راه دست همه ی کسانی که به چنین مبارزه ای معتقد هستند می فشارند و تا کنون قدمهایی هم در این راه برداشتند اما نیروهای به اصطلاح چپ، جوابی ندادند زیرا از این می ترسند که مبادا هویت نا داشته خود را از دست بدهند. نیروهای موجود در کردستان ایران هم از قاعده ی بالا مستثنی نیستند. این نیروها هم تا کنون قدمی که بشود آن را قدم محسوب کرد در این راه بر نداشتند و آنجا هم که برداشتند نه مبارزه برای چهارچوب ارضی بلکه سهم خواهی بوده است. مثلأ بعد از شورش کور سال 57 حزب دموکرات کردستان به رهبری عبدالرحمان قاسملو، وقتی که شرایط و موقعیت مجاهدین را درک کرد به سویش آمد و در ائتلاف شرکت کرد و حتی شعار دموکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان را شعار حزب اعلام کرد اما وقتی که جمهوری اسلامی پیشنهاد گقتگو را به حزب داد سازمان مجاهدین را فدای گفتگو با جمهوری اسلامی کرد. زیرا به این نتیجه رسیده بودند که جمهوری اسلامی نقدتر است و هر امتیازی از آن بگیرند ایده آل تر است تا صبر کنند مثلأ مجاهدین علیه جمهوری اسلامی موفق شود و بعد سهم خود را از مجاهدین خواستار شوند. به عبارت دیگر حزب دموکرات دنبال این بوده و هست که سهمی بگیرد حال این سهم از اپوزیسون باشد یا حکومت. سازمان کومه له هم طبق برنامه و مرامش به وطن معتقد نیست زیرا خود را انترناسیونالیسم می داند و به جهان وطنی معتقد است. طبق این دیدگاه برایش افت دارد مثلأ با حزب دموکرات کردستان ایران که از نظرشان یک حزب خرده بورژوایی یا بورژوایی و یا قبیله ای- فئودالی است به ائتلاف برسند و بعد زیر رهبری حزب بروند. بنا براین ترجیح می دهند با احزاب به اصطلاح کمونیست به ائتلاف برسند که درک انترناسیونالیستی از جهان دارند و خاک، در درجه ی چندم اهمیت برای آنها باشد. نمونه اش از همان هنگامه ی بعد از شورش کور سال 57 این سازمان با اتحاد مبارزان کمونیست که در پارامتر سیاسی ایران نه به دار بود نه به بار، یک حزبی تشکیل دادند که نامش حزب کمونیست ایران بود. و معلوم نبود کدام کارگر را می خواستند در کارخانه ای که وجو نداشت سازماندهی کنند. البته اتحاد مبارزان کمونیست از امکانات سازمان کومه له بهره برداری کرد و توانست در قدم بعدی حزبی بنام حزب کمونیست کارگری را بسازد و بعد راهش را جدا کند. خودتان اگر در آن شرایط در سازمان کومله حضور نداشتید، من به چشم آنها رادیدم که در چوارتا در کردستان عراق، مقری داشتند و از آنجا علیه جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه می کردند که بعد علیه حزب دموکرات مبارزه مسلحانه کردند. اما از خودشان سئوال نکردند که چرا فقط در کردستان ایران مبارزه می کنند و این مبارزه را به سراسر ایران تعمیم نمی دهند. در حالی که نام حزب بر خود نهاده بودند اما پایگاه اجتماعی آنها در دهات و قصبات ی کردستان از بخش نا آگاهترین مردم بود که مردانش را به عنوان پیشمرگه به جلو می فرستادند و رهبرانشان یا درسلیمانیه و یا در اروپا بودند. بگذریم که مبارزه شان از اساس غلط بوده است. زیرا دست به سلاح برده بودند و می خواستند، قهر آمیز کردستان ایران را آزاد ( بخوان جدا ) کنند و بعد دیگر معلوم نبود و شاید هم با آذربایجان ایران می جنگیدند که نقده را از زیر یوغ شووینستهای آذری خارج کنند!!! به نظر من توسعه ی ارتباط سازمانهای داخل کردستان ایران با سایر نیروها، تماس و اتحاد با نیروهای سراسر ِ ایران است و باید خودشان را از منطقه ای بودن رها کنند. زیرا هم اکنون همه ی سازمانها و احزاب اپوزیسیون در خارج از قدرت بسر می برند و همگی قربانی این رژیم هستند. جا دارد همه این نیروها ابتدا با هم این حکومت را به زیر بکشند و بعد هر نیروی منطقه ای در چهارچوب ارضی ایران با یک حکومت غیر متمرکز در منطقه شان طبق قوانین مملکت که مجلس، آن را معین می کند متناسب با حقوق و وظیفه شان امورات ِ منطقه ای را بدون ارتش، مجلس، سازمان قضایی و سیاست خارجی داشتن، اداره کنند.

همانگونه كه هويداست يكي از مهمترين چالش هاي اپوزيسيون ايراني تشتت و عدم همبستگي ميان اين نيروهاست. از ديد شما سیاست درست جنبش کردستان برای عبور از بحران و دست یافتن به اتحادی فراگیر میان اپوزیسیون ایرانی به منظور استقرار دمکراسی در ایران در چه می تواند باشد؟

جواب این سئوال در سئوال قبلی داده شد. اما جا دارد همه ی نیروهای داخل کردستان ایران پا پیش بگذارند و دست در دست نیروهای متشکله ی سراسر ایران بگذارند تا سد اصلی همه ی این نابسامانیها که همانا جمهوری اسلامی است، برداشته شود. و برایشان فرق نکند که آن نیرو جمهوری خواه است و یا مشروطه خواه. زیرا هر کس حق دارد برای آینده کشورش و چهارچوب ارضی کشورش، نوع نظام مورد دلخواه خود را تبلیغ کند و برای به کرسی نشاندن آن روشنگری کند. سیاست درست آن سیاستی است که منافع فردی و گروهی تحت الشعاع منافع سراسری ایران قرار بگیرد. در این راستا همه ی نیروها اگر به رهایی ایران و مردم ایران از این حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی می اندیشند، باید کدورتها و نقاط افتراق را به دور بیافکنند و روی حداقل ها که همانها به زیر کشیدن جمهوری اسلامی است، متحد شوند. در این اتحاد باید همه ی گروههایی که دل در گرو ایران در تمامیتش دارند، در کنار هم قرار بگیرند و فرقی نکند که آن نیرو جمهوری خواه است یا مشروطه خواه و یا به دیکتاتوری پرولتاریا معتقد است. زیرا تا کنون این موضوع روشن شده است که هیچ نیرویی به تنهایی قادر نیست جمهوری اسلامی را از قدرت خلع کند. بنا براین اگر این امر بدیهی را می پذیریم دیگر تعلل و اما اگر جایز نیست و باید پا پیش گذاشت و حرکتی آغاز کرد که تا کنون نکرده بودیم. نیروهای داخل کردستان ایران هم از این امر مستثنی نیستند. و سیاست درست نیروهای داخل کردستان ایران هم پیوند خوردن با جنبش سراسری است. به عبارت دیگر عبور از برکه و ورود به دریا است.

صحبت از ستم ملي در كردستان و نقاطي چون آذربايجان، سيستان و بلوچستان، تركمن صحرا ، خوزستان و ديگر مناطق مليت هاي تحت ستم ، موضوعي است كه مناقشه و جدل هاي سياسي بسياري را خصوصاً در سال هاي اخير دامن زده است. براي رفع اين مسئله به شيوه مناسب، چه راهبردي را پيشنهاد ميكنيد؟

اولأ پرسش شما به این شکل غلط است. زیرا ایران " یک کشور و یک ملت " است و ما ملیتهای گوناگون در ایران نداریم تا از ستم ملی برملیت ها صحبت کنیم. چنین پرسشی در بطن خود نفاقی را پرورش می دهد که آینده تاریکی برای حاملان چنین تفکری را در بردارد. همه ی این استانهای شمرده شده در پرسش شما، تن و وجان ایران را در کلیتش تشکیل می دهند و قطع هریک ا این اعضاء دیگر عضوها را بدرد خواهد آورد. با صراحت باید گفت اندیشه ای که به چنین پرسشی می رسد، این اندیشه و حاملان آن به چهارچوب ارضی ایران وفادار نیستند و اگر هم در ظاهر و یا در حرف، ژست ِ وفاداری به چهارچوب ارضی را می گیرند، به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند. زیرا نمی شود کشور ایران را " کثیرالمله " دانست و بعد خواهان چهارچوب ارضی بود. ما وقتی که از " کثیرالمله " بودن کشور ایران صحبت می کنیم، یعنی می پذیریم که همین ایران، ملل مختلفی را به زور به خود ملحق کرده است. بنابراین به خودمان حق می دهیم که در شرایط مناسب از آن جدا شویم حتی اگر این جدایی با خون ریزی و تخریب ِ زیربنای شالوده ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، در استان همراه باشد. نمونه اش جدایی آذربایجان و کردستان در سال 1324 توسط پیشه وری و قاضی محمد. بعله این قابل پذیرش است که هموطنان ِ کنار ِ مرز نشین ایران مورد بی توجهی جمهوری اسلامی هستند اما به من بگویید کدام قسمت از سراسر ایران مورد توجه جمهوری اسلامی است؟ ایران در تمامیتش زیر فشار و تبعیض و سرکوب جمهوری اسلامی قرار دارد و تا وقتیکه چنین رژیمی قدرت را در دست دارد، آینده ی بهتری برای هیچ یک از هموطنانمان در سراسر کشور متصور نیست. بنا براین برای رفع این مسئله باید همه این هموطنان به جای ملیت تراشی به ایران در تمامیتش فکر کنند و بدانند که ایران یک کشور و یک ملت است.

ساختارهاي گوناگوني براي سيستم سياسي آينده ايران، پس از جمهوري اسلامي پيشنهاد شده است. از ديد شما كدامين سبك و روش اداره سياسي جامعه خواهد توانست به همبستگي بيشتر ايرانيان كمك كند؟ در اين ميان چه نقشي براي نيروهاي سياسي كرد قائليد؟


از دید من آینده ی ایران پس از جمهوری اسلامی، یک سیستم سکولار بر پایه نظام پادشاهی و یا جمهوری غیر متمرکز است که در آن دین از حکومت و حتی سیاست جدا باشد. البته نوع این نظام را در یک رفراندم مردم پس عبور از جمهوری اسلامی تعیین می کنند. اما اگر از من پرسیده شود که کدام نظام یا سیستم حکومتی در آینده برای کل ایران ایده آل تر است، بدون تردید می گویم پادشاهی. زیرا این نطام در خون و فرهنگ تک تک ما ایرانیان ریشه دارد و تمامی دستاوردهای فرهنگی و تمدنی ما ایرانیان از همین نظام پادشاهی است هرچند در مقطعی از تاریخ، عملکرد منفی هم داشته است اما آنچه که تمدن و فرهنگ ما را امروز پر افتخار آواز می دهد به همت شاهان بزرگ ایران در کنار پدران و مادران ما کسب شده است. بنا براین از دید من نظام پادشاهی مشروطه در ایران، ایده آل ترین فرم حکومتی است، که در آن پادشاه به عنوان سمبل، نماد آشتی و اتحاد همه ی اقوام کشور و پاسدار و چشم چهارچوب ارضی ایران باشد. اما این دیدگاه به هیچ وجه مخالف جمهوری ِ بدون پیش وند و پس وند نیست و اگر در آینده مردم این نظام را قبول کردند به عنوان یک شهروند کمر به خدمت در این نظام می پردازم. سایر سیستم ها از جمله فدراتیو، دموکراتیک خلق، شورایی و و وبه نظرم در شرایط ِ پس از عبور از جمهوری اسلامی سمی هستند که کل ایران را مسموم می کنند. زیرا همگی ِ این سیستم ها در ذات خود به وطن به عنوان خاک بی توجه هستند و مطمئن هستم در صورت قدرت گرفتن دمار از روزگار همان خلقی را در می آورند که سنگش را امروز به سینه می زنند و ایران را در کلیتش ویران و تکه تکه می کنند. نیروهای کرد هم مثل همه ی هموطنان دیگر در سراسر ایران بهتر است به آن سیستمی دل ببندند که برای چهارچوب ارضی ایران اهمیت قایل است که به نظر من خارج از نظام پادشاهی و یا جمهوری بدون پیش وند و پس وند نیست.

با توجه به اهميت بحث، اگر نكته اي حول موضوعات مطروحه از قلم افتاده و جاي طرح دارد، خوشحال خواهيم شد كه از طرف شما مورد اشاره قرار گيرد.

امروز همه ی نیروهای ِ سراسر ایران، بویژه نیروهای ِ کنار مرزی ایران باید به این بیاندیشند که چرا جمهوری اسلامی علی رغم انطباق نداشتن با دنیای امروزی و همچنین مخالفت اکثریت مردم ایران با آن، هنوز در قدرت است. از بین جوابهای گوناگون نسبت به این موضوع، یک جواب رساتر و واقعی تر است و آن هم عدم اتحاد بین نیروها علیه جمهوری اسلامی است و تا وقتیکه بین ما اتحادی حاصل نشود و از نظر جهانی به عنوان یک جایگزین مطرح مورد حمایت قرار نگیریم، جمهوری اسلامی کماکان برجا و بر پا خواهد ماند مگر اینکه با حمله ی خارجی، چون صدام از قدرت به زیر کشیده شود، که اساسأ به نفع هیچ کدام ِ ما نیست. به نظر من برای فعال کردن نیروها حول اتحاد، باید طرح رفراندم ملی را دوباره به میان مردم برد و حول آن به روشنگری پرداخت و نیروهای اجتماعی را بر محور آن بسیج کرد. برای این کار اگر نیروها ریگی در کفش ندارند باید بدور از هر گونه اختلافی در بین خود، حول به زیر کشیدن جمهوری اسلامی از اریکه قدرت با هم به اتحاد برسند. آیا گوش شنوایی است و یا درایتی در نیروها موجود است؟ باید دید در آینده چه خواهند کرد. نکته ای که در این بحث به نظرم باید مورد توجه بیشتر قرار گیرد، این است که پشت ِ تفکر ِ طراح ِ این گونه پرسش ها را برای مردم باز نمایم زیرا طراح چنین پرسش هایی هدفی از پیش تعیین شده دارد که می خواهد برای خوانندگان خود، چنین جا بیاندازد که کردستان یک " ملت " است. بنابراین حق این ملت است که ازدست اشغال گران بیرون آید. چنین تفکری اگر کردستان ایران را به عنوان یک " ملت " می شناسد، به هیچ قابل اعتماد نیست.و اگر اینجا و آنجا از چهارچوب ارضی دفاع می کنند، نباید آنها را جدی گرفت


با تشكر از شما براي شركت در اين گفتگو

 

 

http://www.werya80.blogspot.com/

http://farsi.komala.eu/