زهرایی دیگر به بهانه ای دیگر در غربت زندان سر به دار شد و مسئولین خود را مسئول نمی دانند. پس از زهرا کاظمی که سرش به دیوار زندان کوبیده شد و در غربت انفرادی بدون هیچ دادرسی مرگ را مزه مزه کرد و قاتلش در پناه چتر امنیتی از مجازات رهایی یافت، این بار دختری ۲۷ ساله، پزشکی جوان، فرزند یک آزاده، تنها به جرم گفتگو یا قدم زدن با پسری یا هر چیز دیگری که جرم مشهود تلقی می شود دستگیر و در زندان همدان به طرز مشکوکی از دنیا می رود و مسئولین نیز خود را مسئول نمی دانند.
غربت زندان را زندانی می فهمد. و مرگ در غربت هیچ گاه فراموش نمی شود. به خصوص که مجرم نباشی و در انتظار تا سندی یا کفالتی تو را به خانه بر گرداند.
در ماجرای زهرا، پسر با وثیقه آزاد شده و رفته است. معلوم است اتهام جدی در میان نیست و جرم آنچنان هم مشهود نبوده است. زهرا با برادرش تلفنی صحبت کرده و روحیه اش خوب بوده و می دانسته پدرش در راه است. پس انگیزه خود کشی او چه بوده است؟ به یک باره بر سر زهرا چه می آید که موضوع جدی می شود، آنقدر که او با پارچه کلفت تبلیغاتی خودش را دار بزند؟ اساسا چرا باید در آن محل نگهداری شود؟ و دهها سوال دیگر که اگر مسئولین در قبال مرگ زهرا مسئول نیستند باید به این سوالات پاسخ دهند.
جناب آقای شاهرودی که لباس پیامبر به تن دارد و از آخرت می هراسد و قیامت را باور دارد، باید آستین ها را بالا بزند و حقیقت را برای مادر و پدر داغدارش و مردمی که از این حادثه متاثر شده اند روشن سازد. تا اگر به ناحق به زندان افتاده و یا اگر ظلمی بر او رفته است، مقصران شناسایی شده و به خانواده و به مردم معرفی شوند. تا دیگر فردی جسارت پیدا نکند در قبال مرگ یک انسان در زندان بگوید ما مسئول نیستیم.
چند زهرای دیگر باید در گوشه و کنار این مرز و بوم مزه تلخ خشونت را بچشند یا حتی به قتل برسند یا از ترس خودکشی کنند؟ مگر همین چند ماه پیش نبود که در یکی از دانشگاهها مسئول حراست به دختری دانشجو تجاوز کرد و معلوم نشد که بر سر دختر چه آمد و متجاوز با چه مجازاتی روبرو شد؟ متجاوزی که حتی نامش برای مردم افشا نشد. آیا او مصداق”اراذل و اوباش” نبود؟ یا آنکه آگر حراستی بودی یا ارگانی یا نهادی هر جرمی که مرتکب شوی مصونیتی آهنین داری و هر جرمی که مرتکب شوی نامت فاش نخواهد شد که آبرویت همچنان آبروی نظام تلقی می شود؟
مگر همین چند ماه پیش نبود که در طرح مبارزه با بدحجابی دختری به وسیله نیروی انتظامی دستگیر و در یک خانه تیمی مورد تجاوز مامورین، از جمله معاون کلانتری قرار گرفت؟
این همه هرگز از حافظه تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد. آیا این افراد صاحب آبرو هستند و این دختران که هر کدام به نوعی تحت شکنجه قرار می گیرند بی آبرو. آنقدر که پدر و مادری نخواهد نام دختر ستم دیده اش افشاء شود…
امروزه که تعدادی بی شمار دختر و پسر در بازداشتگاه های “انتظامی” هستند، چه ضمانتی برای امنیت شان وجود دارد؟ چند زن و مرد دیگر در این آب و خاک باید طعم بی حرمتی و انفرادی و باز جویی را بچشند؟ دیندارانی که با چشم خود می بینند دین به تاراج دنیا و دنیا پرستان رفته است چرا سکوت می کنند؟ آیا خون همین یک زهرا ارزش حمایت و اعتراض برخی آقایان را ندارد. آیا فردا نوبت به دختران آنها به گونه ای دیگر نخواهد رسید؟
تا به کی باید شاهد تازیانه های استبداد بر ایران زمین باشیم و به هزار و یک دلیل ان را تحمل کنیم؟