زمینه­های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی انقلاب 1357 ایران

(بخش سوم)  
  
بهرام رحمانی       

bamdadpress@ownit.nu

 

کارگران مهاجر ایرانی و تشکیل اتحادیه­های کارگری

در آن سال­ها، به دلیلی قحطی و گرسنگی در ایران، ده­ها هزار کارگر حتی با پای پیاده راهی روسیه و به ویژه آذربایجان و باکو می­شدند تا در صنایع نفت باکو کاری پیدا کنند. کارگران مهاجر ایرانی، بدبختی­های فراوانی متحمل شدند. متاسفانه تعداد انسان­هایی که در میانه راه بر اثر بیماری، گرسنگی و سرما و غیره جان خود را از دست دادند، کم نبود. سرمایه­داران روسی، از کارگران ایرانی، به عنوان نیروی کار ارزان استفاده می­کردند. اما کارگران آگاه روسی آن زمان که تحت تاثیر بلشویک­ها بودند اجازه ندادند این کارگران به ابزاری در دست سرمایه­داران روسی تبدیل شوند. آن­ها به آگاه کردن کارگران مهاجر ایرانی پرداختند و آن­ها به منافع مشترک طبقاتی و هم­سرنوشتی تشویق کردند.

 

در سال 1904، انجمنی به نام انجمن سوسیال دمکرات­ها­(همت)، در میان کارگران مهاجر ایرانی و تحت تاثیر بلشویک­ها تاسیس شد که وظیفه اصلی آن آگاهگری در بین کارگران بود. اولین نطفه­های آگاهی طبقاتی و کمونیستی در جنبش کارگری ایران در میان این بخش از کارگران مهاجر ایرانی بسته شد.

سلطانزاده، یکی از رهبران کارگران و حزب کمونیست ایران، نوشته است: ما برای کار در میان کارگران ایرانی مقیم آذربایجان شوروی، فعالیت وسیعی را برای کار در ایران انجام می­دهیم. وی، می­افزاید: ما با سازمان دادن کارگران ایرانی، هدفی دوگانه را تعقیب می­کنیم، با کلاس­های حزبی، کارگران فعال و داوطلبان به حزب را آماده می­سازیم و بهترین کارگران هم برای تبلیغ و سازمان­دهی به ایران می­فرستیم... تعدادی از آن­ها هم اکنون در زندان­های تهران و قزوین و شهرهای دیگر در اسارت به سر می­برند.

 

در این سال­ها حکومت مرکزی ایران، تضعیف شده بود و تشکل­های سیاسی و اجتماعی یکی پس از دیگری اعلام موجودیت می­کردند. در این دوره در راس مبارزه کارگری، کارگران چاپ قرار داشتند. آن­ها چندین اعتصاب را سازمان­دهی کرده و تجاربی در این مبارزه کسب نمودند. کارگران چاپ برخی از مطالبات خود را نیز از جمله پذیرش قراردادهای دسته جمعی را به کارفر مایان و دولت تحمیل کردند. این اتحادیه پس از یک اعتصاب 14 روزه در سال 1918­(1297)، موفق شد قرارداد دسته جمعی را به دولت تحمیل کند. یکی دیگر از دستاوردهای این اعتصاب، 8 ساعت کار در روز و پرداخت مزد اضافه کاری بود. بنابراین، نخستین تشکل کارگری در ایران، تشکل کارگران چاپ تهران است.

 

در چنین فضایی اتحادیه کارگران نانوایی­ها، پست و تلگراف و تلفن و کارگران کفاشی نیز به وجود آمد. در سال 1919، اتحادیه کارگران نساجی و اتحادیه کارگران خباز و دیگر اتحادیه­ها به وجود آمدند. این اتحادیه­ها به جز تهران، در سایر استان­های ایران، به ویژه در آذربایجان و گیلان نیز تشکل­های کارگری بر پا شد.

 

براساس گزارش سیدمحمد دهگان، به دفتر اجرایی بین­الملل سندیکاهای سرخ، در تبریز از 30 هزار کارگر، 3 هزار تن عضو اتحادیه­ها بودند. در رشت، با 15 هزار کارگر، 3 هزار کارگر در اتحادیه­ها متشکل بودند. در انزلی و حومه آن، اتحادیه کارگران ماهی­گیر، 9 هزار عضو داشت که 30 درصد آنان را کارگران روسی تشکیل می­دادند. دهقان در انقلاب 1905، در روسیه دانش­آموز بود. از جمله کارهای او، ترجمه «مانیفست حزب کمونیست»، تالیف بینان­گذاران سوسیالیسم علمی، یعنی کارل مارکس و فریدریش انگلس، به زبان فارسی بود. او، همچنین بخشی از برنامه ارفورت، اثر کارل کائوتسکی را به فارسی ترجمه کرد که در چند شماره نشریه «حقیقت» چاپ گردید. گفته می­شود که وی عضو حزب کمونیست ایران بود.

 

در تبریز، تشکل کارگران نه به نام اتحادیه یا انجمن، بلکه به نام «حزب کارگران» فعالیت داشت. طولی نکشید که بیش از 12 هزار نفر به عضویت حزب کارگران درآمدند.

 

در انزلی نیز تشکل کارگران که به نام اتحادیه فعالیت داشت با تلاش و سازمان­دهی کمونیست­ها و حزب کمونیست ایران تاسیس شده بود.

 

قیام محمد خیابانی در تبریز

محمد خیابانی، در قفقاز تحصیل کرده بود و در دوره دوم مجلس شورای ملی نماینده بود، فرقه دمکرات را در آذربایجان بازسازی کرد.

 

در این دوره مردم ایران، مبارزه خود را بر علیه انگلیسی­ها تشدید کردند. در تاریخ 7 آوریل 1920، قیام دمکرات­های آذربایجان به رهبری محمد خیابانی در تبریز شروع شد و تمام مردم شهر از آن پشتیبانی کردند. قیام کنندگان تمام موسسات و سازمان­های دولتی را تصرف کردند و استاندار دست نشانده شاه در آذربایجان و کارمندان مرتجع را در این منطقه را از کار برکنار نمودند. کنترل شهر، به «کمیسیون اجتماعی» که توسط حزب دمکرات آذربایجان برای رهبری قیام انتخاب شده بود، سپرده شد. در ماه ژوئن سال 1920، به طور کلی این کمیسیون، بر شهر حاکم شده بود.

 

پس از قیام ماه آوریل تبریز، حاکمیت شهرهای ارومیه، خوی، سلماس، مراغه، اردبیل و زنجان نیز به دست دمکرات­ها افتاد.

 

علی آذری، در کتاب «قیام محمد خیابانی در تبریز»، در مورد فعالیت­های دمکرات­های آذربایجان می­نویسد: «قیمت کالاهای مصرفی و خواربار پایین آورده شد و قیمت سایر کالاها نیز تثبیت گردید. مدارس و بیمارستان­ احداث شد. کمیسیونی نیز تشکیل گردید تا طرح­هایی را به منظور اجرای اصلاحات در عرصه کشاورزی، معارف، بهداری و دادگستری به عمل آورد.»

 

اما رهبری این قیام از تعمیق و گسترش آن ناتوان بود. برای مثال، آن­ها مردم را مسلح نکردند. مرتجعین فعالیت خود را در تبریز از سر گرفتند. طرفدارن خیابانی، به مسئله ارضی بی­توجه بودند. از این رو دست به تغییرات اساسی در مناسبات ارضی نزدند. آنان برای بهبود وضع کارگران تلاش زیادی به خرج ندادند. مهم­تر از همه رهبری این حرکت، با دیگر جنبش­های رهایی­بخش نقاط دیگر ایران ارتباط برقرار نکرد. همه این عوامل و بسیاری از عوامل دیگر سبب شد که نیروهای قیام کننده روزبروز تضعیف شوند. دولت و نیروهای انگلیس در ایران نیز به نیروهای شاه کمک کردند تا این قیام را سرکوب کنند.

 

مخبرالسلطنه، استاندار شاه در آذربایجان، همراه ارتش عازم تبریز شد و در تبریز با خیابانی به مذاکره پرداخت. مخبرالسلطنه، از این فرصت برای تدارک حمله استفاده کرد و روز 11 سپتامبر شهر را ترک کرد و دستور اشغال آن را داد. در روز 12 سپتامبر، ارتش مقاومت مردم و دمکرات­ها را در هم شکست و شهر تبریز را تسخیر کرد و کشتار و انتقام­جویی را آغاز نمود. در تاریخ 14 سپتامبر، محمد خیابانی، رهبر قیام نیز دستگیر شد و به طرز فجیعی به قتل رسید. بدین ترتیب، قیام مردم آذربایجان با وحشی­گری نیروهای شاه و با حمایت انگلیسی­ها، به خاک و خون کشیده شد.

 

جمهوری گیلان و حزب کمونیست ایران

جنبش کارگری و رهایی­بخش جامعه ایران در سال­های 1920 و 1921، گسترش یافت. استقرار حکومت شوروی در 28 آوریل 1920 در باکو و بیرون راندن اشغال­گران انگلیسی و سربازان گارد سفید از این شهر، تحرک جدیدی را در میان انقلابیون شمال ایران به وجود آورد. پس از این واقعه، جنگلی­ها به رهبری میرزا کوچک خان از جنگل فومن بیرون آمدند و در روز 4 ژوئن 1920، وارد رشت شدند. طرفداران میرزا کوچک­خان و حزب کمونیست ایران در گیلان، حکومت جمهوری اعلام شد. در روز پنجم ژوئن دولت موقت انقلابی و شورای جنگی انقلاب جمهوری گیلان برپا شد و ریاست آن نیز به میرزا کوچک­خان واگذار گردید. برنامه این حکومت عبارت بود از: برقراری یک حکومت جمهوری در سراسر ایران، لغو کلیه قراردادهای ظالمانه و نابرابر، آزادی فردی و اجتماعی همه مردم، تساوی حقوق برای همه ملیت­ها و... میرزا کوچک خان، ضمن پیامی که به لنین، رهبر شوروی ارسال داشت از سوی مردم و به نام آنان که در گیلان حکومت را به دست گرفته بودند برای او درود فرستاد.

 

حزب کمونیست ایران، در سال 1920، براساس حزب عدالت تشکیل شد. حزب عدالت در آن زمان، در  تبریز، تهران، زنجان، اردبیل و سایر شهرستان­های ایران تشکیلات داشت.

 

در سال 1920، کنگره حزب عدالت در انزلی تشکیل شد و در این کنگره نام حزب را به حزب کمونیست ایران تغییر داده شد. همچنین در این کنفرانس برنامه حزب را تدیون و تصویب نمودند.

 

شعارهای منتخب مرحله­ای این حزب عبارت بودند از: بیرون راندن امپریالیست­های انگلیس از ایران، لغو موافقتنامه اسارت­بار سال 1919 انگلیس و ایران، واژگون ساختن حکومت استبدادی قاجار و خان­ها و فئودال­ها، تشکیل دولت دمکراتیک و ...

 

همچنین در این کنگره تصمیم گرفته شد که حزب، از جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک­خان پشتیبانی کند. در پایان کنگره، کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران انتخاب شد.

 

دسته­های انقلابیون گیلان، سراسر این منطقه را در کنترل خود گرفتند و نظامیان حکومت مرکزی را اخراج کردند. آن­ها در ماه ژونیه 1920، نخست منجیل و سپس و سپس قسمتی از مازندران تا شهر بابل­(بارفروش) را به تصرف خود درآوردند. در ماه ژوئیه 1920،  جبهه متحد گیلان متزلزل شد. بین میرزا کوچک­خان و کمونیست­ها اختلافاتی بروز کرد. ماموران و جاسوسان انگلیس و عوامل حکومت مرکزی که به درون انقلابیون نفوذ کرده بودند نیز به این اختلافات دامن می­زدند. گرایش رادیکال حزب کمونیست در رشت، انزلی و سایر نقاط گیلان اموال و خواربار مالکان را مصادره کردند. آشکارا دست به تبلیغات علیه خرافات مذهبی و روحانیون زدند. درخواست رفع حجاب از زنان را مطرح کردند...

 

از طرف دیگر، میرزا کوچک­خان، که منافع بورژوازی تجاری و خرده مالکان را مدنظر داشت، با عمیق شدن انقلاب و تقسیم زمین­ها بین کشاورزان فقیر به مخالفت برخاست. او، همچنین با فرستادگان شاه، مذاکرات محرمانه داشت و هر از چند گاهی عملیات انقلابی علیه نیروهای شاه را متوقف می­کرد. کلیه این عوامل سبب شد که جبهه گیلان از هم پاشیده شود.

 

میرزا کوچک­خان، در 19 ژوئیه 1920، به اتفاق دسته­های مسلح خود، شهر رشت را ترک کرد و دوباره به جنگل فومن رفت. اعضای رادیکال حزب کمونیست ایران، به اتفاق گروه اخسان­الله­خان در تاریخ 31 ژوئیه در رشت دولت جدیدی به نام «کمیته ملی آزادی ایران» را بر پا کردند و احسان­الله­خان نیز به ریاست آن برگزیده شد.

 

دولت احسان­الله­خان، بدون آمادگی لازم در اوت 1920، به تهران لشکرکشی کرد و این لشکرکشی، با شکست دسته­ها نظامی این دولت و تسخیر رشت توسط قزاقان منجر شد.  اما آن­ها، در ماه اکتبر، شهر رشت را از دست قزاقان خارج کردند. این سیاست احسان­الله­خان، با مخالفت دیگر رهبران و اعضای حزب کمونیست ایران روبرو شد. صف­بندی جدیدی در درون این حزب به وجود آمد. کنگره نمایندگان شرق در باکو، سیاست­های احسان­الله­خان را محکوم کرد.

 

در ماه اکتبر 1920، افراد ماجراجو از کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران اخراج شدند. حیدر عمواوغلی، یکی از رهبران و فعالین سرشناس انقلاب مشروطیت که به خصوص قیام­های 1909 - 1908 تبریز را رهبری کرده و یکی از بنیان­گذاران حزب عدالت بود، به رهبری کمیته مرکزی انتخاب شد. کمیته مرکزی جدید، تزهای جدیدی را درباره اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران و تاکتیک حزب کمونیست ایران تدوین کرد. در این تزها، از جمله آمده است که ایران «در مرحله عبور از شرایط پدرسالاری و فئودالی به سرمایه­داری است.» در این تزها، بر اتحاد و همبستگی پرولتاریا با اقشار میانی جامعه، در مبارزه علیه شاه، فئودال­ها و امپریالیست تاکید شده است. علاوه بر این­ها، در تزهای مزبور به ضرورت توافق با میرزاکوچک خان، شرکت در مجلس شورای ملی ایران برای استفاده از تریبون آن برای تبلیغات در میان مردم، تشکیل ارتش انقلابی و...، جای ویژه­­ای داده شده بود.

 

کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، برای استحکام سازمان­های محلی و تجدید نام نویسی اعضای آن شروع به کار کرد. سازمان­های حزب کمونیست در تبریز، مشهد، تهران و سایر نواحی ایران فعالیت خود را گسترش دادند. حزب کمونیست ایران، فعالیت­ها و امور اتحادیه­های صنفی را رهبری می­کرد. این حزب روزنامه­هایی به نام «حقیقت» و «کار» منتشر می­کرد. در این روزنامه­ها، مارکسیسم تبلیغ می­شد و بر همبستگی و اتحاد طبقه کارگر تاکید می­گردید. پیدایش طبقه کارگر جوان ایران و سازمان­های حزب کمونیست ایران، در عرصه سیاسی کشور، تاثیر فراوانی در رشد جنبش رهایی­بخش ملی، دمکراتیک و دهقانی ایران داشت. طبقه کارگر به تدریج نقش رهبری این جنبش­ها را به دست آورد.

 

مثلث سناریوی سیاه انگلیسی­ها، سیدضیاء و رضاخان

انگلیسی­ها در تهران برای کودتای نظامی کوشش می­کردند. با این هدف کمیته بسیار مخفی و به اصطلاح «آهنین» به ریاست سیدضیاء­الدین طباطبایی را که رابطه بسیار نزدیکی به انگلیسی­ها داشت و روزنامه «رعد» را منتشر می­کرد، با شرکت فیروز میرزا نصرت­الدوله تشکیل داده بودند.

 

حسین مکی، در کتاب «تاریخ بیست ساله ایران»، جلد اول صفحه 48، درباره کودتا در تهران، چنین می­نویسد: «نقشه کودتا در لندن با حضور نصرت­الدوله تنظیم شد. برای انجام این توطئه رضاخان را نیز که کلنل دسته­های قزاق ایران بود، به طرف خود جلب کردند.

 

رضاخان در سال 1878، در یک خانواده درجه­دار ارتش در سواد کوه مازندران به دنیا آمده بود و از دوران جوانی در دسته قزاق ایران، خدمت می­کرد. او، همراه با سربازان انگلیس، در سرکوب جنبش انقلابی گیلان شرکت داشت. رضاخان، قبل از اجرای کودتای دولتی، بنا به دستور و پیشنهاد ژنرال «آیرونساید»، فرمانده نیروهای مسلح انگلیس در ایران به فرماندهی تیپ قزاقان ایران گمارده شده بود.

 

در روز 21 فوریه 1921، دستجات قزاق به فرماندهی رضاخان از قزوین­(که تا آن زمان در آن شهر مستقر بودند)، وارد تهران شدند. کودتای دولتی را به مرحله اجرا درآوردند. کودتاگران موسسات دولتی را اشغال کردند و در حدود دویست نفر از اعیان، وزرای سابق و فئودال­های بزرگ و در درجه نخست آن­هایی  را که مخالف موافقتنامه 1919 انگلیس و ایران بودند، دستگیر کردند. عملیات اصلی دسته­های قزاق را افسران انگلیسی که مستشاران قسمت­های مختلف واحدهای قزاق بودند، اداره می­کردند.

 

بعد از انجام کودتا، دولت جدید به ریاست سیدضیاء­الدین در ایران تشکیل شد که به «کابینه سیاه» ملقب گردید. به فرمان شاه، رضاخان سردار سپه نامیده شد. در ماه آوریل 1921، رضاخان به وزارت جنگ منصوب گردید.

 

اساسا انگلیسی­ها در مقابل این دولت جدید دو وظیفه اصلی قرار داده بودند: جلوگیری از رشد جنبش­های اجتماعی و آزادی­بخش و سرکوب شدید فعالین این جنبش­ها و جلوگیری از توسعه مناسبات دوستانه بین ایران و شوروی.

 

سرانجام شاه، روز 25 مه 1921، سیدضیاء را معزول کرد و برادر وی وثوق­الدوله، یعنی قوام­السلطنه، فئودال معروف گیلانی را به نخست ­وزیری انتخاب کرد. در کابینه جدید رضاخان در همان پست وزارت جنگ ابقاء شد. او، فرمانده کلیه نیروهای ارتش و ژاندارمری به عهده داشت. هدف اصلی قوام­السلطنه و رضاخان در گام نخست، سرکوب وحشیانه جنبش انقلابی گیلان و سرکوب قیام کلنل محمدتقی پسیان که در تابستان 1921 در خراسان آغاز شده بود.

 

سرکوب جمهوری گیلان

در چنین شرایطی، جنبش انقلابی گیلان در حال رشد و گسترش بود. در روز 8 ماه مه 1921، بنا به ابتکار حزب کمونیست ایران به رهبری حیدر عمواوغلو، جنگلی­ها به رهبری میرزا کوچک­خان و گروه احسان­الله­خان، جبهه متحدی تشکیل گردید. دولت جدید به نام کمیته انقلابی بر پا شد که ریاست آن به عهده میرزاکوچک­خان نهاده شد. از جمله برنامه­های این دولت، سازمان دادن نیروهای مسلح انقلابی، تبدیل گیلان به پایگاهی جهت مبارزه علیه ارتجاع، جلوگیری از دخالت بیگانگان در ایران،، توسعه مناسبات با شوروی، اقدامات جدیدی در جهت بهبود وضع بهداشت و فرهنگ مردم، افتتاح مدارس جدید که کودکان بدون پرداخت شهریه به تحصیل می­پرداختند، در دهات شوراهای آموزشی برای مبارزه با بی­سوادی تشکیل شده بود. اقدامات دیگری نیز نظیر احداث خانه­های کودکان، تشکیل اتحادیه­های کارگری باربران، قایق­رانان، کارگران شیلات و غیره به وجود آمد، اتحادیه جوانان تاسیس شد. روزنامه­هایی نیز منتشر گردید. مراکز تبلیغاتی به وجود آمد که این مراکز علاوه بر روشنگری و تبلیغ سیاست­های اثباتی خود، سیاست­های ارتجاعی دولت و امپریالیست­ها را نیز افشا می­کردند.

 

اما طولی نکشید که جبهه متحد دچار تشدد و تفرقه گردید و کشمکش و جدل در میان نیروهای آن پدید آمد. احسان­الله­خان،  به دلیل آن که از ریاست دولت کنار گذاشته شده بود، بسیار ناراضی بود تا این که بدون اطلاع و آمادگی نظامی و سیاسی و تشکیلاتی لازم در ژوئن 1921، خودسرانه به تهران لشکرکشی کرد و این اقدام او، به نابودی و پراکندگی نیروهای مسلح تحت فرمان او منجر شد. روز 30 ژوئیه، کمیته انقلابی در لاهیجان وی را بر کنار کرد. بین حیدرعمواوغلو و میرزاکوچک­خان نیز اختلاف جدید بروز کرد . زیرا میرزاکوچک­خان، چندین بار از جنبش انقلابی دور شده و با دشمنان و مرتجعین به مذاکره نشسته بود. تا این که سرانجام در تابستان سال 1921، میرزاکوچک­خان با نمایندگان شاه و هم با گروه­های ضدانقلابی که در گیلان فعالین می­کردند و از مساواتی­ها، گارد سفیدی­ها و همچنین جاسوسان آلمانی و انگلیسی تشکیل شده بودند، تماس برقرار کرد. او، از پیشرفت کمونیست­ها در گیلان به هراس افتاده بود.

 

حزب کمونیست ایران، به دلیل این که فعالیت خود را کار درمیان کارگران و کشاورزان و مردم فقیر و تهیدست گیلان متمرکز کرده بود، از حمایت و پشتیبانی همه جانبه آن­ها برخوردار بود. این حزب، از جمله فرمان ازدیاد سهم کشاورزان از محصول را صادر و به مرحله اجرا گذاشته بود. پایگاه عمده حزب کمونیست ایران و حیدر عمواوغلو، علاوه بر نقاط دیگر کشور، در میان کارگران بندر انزلی، کارگران و پیش­وران رشت و انزلی چشم­گیر بود و حتی دسته­های مسلح کمونیست­ها نیز تشکیل شده بود. این دسته­های مسلح در بیرون راندان مجدد قشون شاه از گیلان، در تابستان 1921، که با شکست احسان­الله­خان در گیلان پیشروی کرده بودند، نقش مهمی ایفاء کردند.

 

در تاریخ 4 اوت 1921، در گیلان جمهوری شورایی اعلام شد. حزب کمونیست ایران، امور مربوط به کارگران و زحمت­کشان را اداره و تامین می­کرد و در برخی از شهرهای گیلان، رهبری مستقیما به دست کمونیست­های متشکل در حزب کمونیست ایران بود.

 

میرزا کوچک­خان، از گسترش و رشد انقلاب بیش از پیش به واهمه افتاد و تغییر سیاست داد و به همکاری بیش­تری با مرتجعین و عوامل شاه روی آورد. در روز 29 سپتامبر 1921، در موقع تشکیل جلسه انقلابی در یاسیخان در نزدیکی رشت، به دستور میرزا کوچک­خان، توطئه­ای علیه حیدر عمواوغلو و سایر رهبران جنبش کمونیستی صورت گرفت که در نتیجه ان، حیدر عمواوغلو و سایر رهبران حزب کمونیست ایران به قتل رسیدند. به دنبال این نوطئه، گروه­های مسلح میرزا کوچک­خان، بی­درنگ به سازمان­های کمونیستی و انقلابی در رشت و انزلی یورش بردند.

 

 پس از این واقعه، دولت قوام با استفاده از اختلاف میان انقلابیون گیلان، بخشی از ارتش خود را به فرماندهی رضاخان به گیلان فرستاد. دستجات قزاق، کمونیست­ها و حتی تمامی جنگلی­ها را نیز سرکوب و پراکنده کردند و سراسر گیلان را به تصرف خود درآوردند. میرزا کوچک­خان را هم در اواخر نوامبر 1921، در کوه­های طالش دستگیر کرده، سر بریدند. نیروهای تحت فرمان رضا شاه، تمامی شرکت­کنندگان در جنبش انقلابی و رهایی­بخش و به خصوص کمونیست­ها را یا تیرباران کردند و یا به سیاه­چال­ها انداختند.

 

 

سرکوب قیام خراسان

در پاییز 1921، قیام کلنل محمدتقی­خان پسیان در خراسان سرکوب شد. کلنل محمدتقی­خان، عضو حزب دمکرات ایران بود و در زمان جنگ جهانی اول، فرماندهی ژاندارمری را عهده­دار بود و در عملیات نظامی علیه انگلیسی­ها و روس­های تزاری در قزوین، همدان و کرمانشاه شرکت داشت. وی در سال 1916، پس از این که کرمانشاه به وسیله سربازان روسیه تزاری اشغال شد، به آلمان رفت و در سال 1920، به ایران مراجعه کرد. وی در تهران فعالانه علیه موافقتنامه 1919 ایران و انگلیس مبارزه می­کرد. در سال 1920، دولت مشیرالدوله او را به فرماندهی واحد نظامی و ژاندارمری خراسان منصوب کرد. او به دلیل تمایلات ضدامپریالیستی و توجه به سربازان و به مردم عادی، اعتبار بزرگی کسب کرد. وقتی که دولت سیدضیاء­الدین طباطبایی سقوط کرد و قوام­السلطنه به حکومت رسید، کلنل محمدتقی­خان از فرمان دولت وقت سرپیچی کرد و دستور قوام را که می­خواست او را از اداره ایالت خراسان برکنار کند، رد کرد. حکومت ایالت خراسان، به دست کلنل محمدتقی­خان افتاد. در پاییز 1921، ارتش حکومت مرکزی به خراسان لشکر کشید و در درگیری­ها، کلنل محمدتقی­خان پسیان به قتل رسید. مردم مشهد، در اعتراض به این مسئله دست به اعتراض زدند و مدارس و بازار نیز بسته شد.

 

بدین ترتیب، جنبش­های رهایی­بخش و انقلابی در آذربایجان، گیلان و خراسان، توسط انگلیسی­ها و حکومت مرکزی و مرتجعین، سرکوب و به شکست کشانده شد. البته بی­تجربگی و ناتوانی طبقه کارگر در رهبری این جنبش­ها نیز نقش تعیین­کننده­ای در شکست جنبش­های اجتماعی ایران داشت.

 

اما با این وجود در شهرهای تهران، انزلی و در موسسات کمپانی نفت انگلیس در سال­های 1921 و 1922، اعتصابات بسیاری توسط کارگران و کارمندان صورت گرفت. در ماه نوامبر 1921، در تهران، شورای مرکزی اتحادیه­های کارگری تشکیل گردید که بیش از 20 اتحادیه کارگری را متشکل می­ساخت و شمار اعضای آن­ها در آغاز سال 1922 به 20 هزار نفر بالغ می­شد.

 

در آذربایجان نیز حزب دمکرات آذربایجان فعالیت خود را دوباره از سر گرفت. طرفداران خیابانی و دمکرات­ها فعالیت خود را گسترش دادند. آن­ها در روز اول فوریه 1922، به رهبری ماژور لاهوتی که یکی از چهره­های برجسته و فعال انقلاب مشروطیت بود، در تبریز دست به قیام علیه حکومت مرکزی زدند. قیام­کنندگان موسسات و ادارات دولتی را تصرف کردند و کمیته­های انقلابی تشکیل دادند. آن­ها خواهان بیرون راندن امپریالیست­های انگلیسی از ایران، اصلاحات دمکراتیک در سراسر کشور بودند. رضاخان، برای سرکوب قیام آذربایجان دستجات قزاق را با تجهیزات کامل و توپ و مسلسل به آذربایجان اعزام داشت و آن­ها سرانجام در روز هفتم فوریه تبریز را به اشغال خود درآورند و قیام عمومی مردم این شهر را وحشیانه سرکوب کردند.

 

بدین ترتیب، هر چند که مبارزات و جانفشانی­های کارگران و مردم محروم و زحمت­کش و آزادی­خواه ایران در سال­های 1918- 1922 در تهران به برپایی یک حکومت دمکراتیک و رهایی از چنگال اسارت­بار امپریالیست­ها و فئودال­ها و سقوط سلطنت قاجار منجر نشد، اما جنبش کارگری و دیگر جنبش­های دمکراتیک و آزادی­خواه، تجارب ارزنده­ انقلابی از خود برجای گذاشتند که هنوز هم این مبارزه بر حق از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شود.

 

ادامه دارد

پانزدهم مه 2007