يادی از زندان کميته ، زندان آپولو و پاهای آش و لاش

قسمت اول

رو که نيست سنگ پای قزوين است

 پيش از سال ۱۳۵۰ ، شهربانی و ساواک  َهووی همديگر بودند ! نه تنها ُپشت َسر ِ هم صفحه می گذاشتند ، ُجدا ُجدا و بدون هماهنگی نيز به شکار آزاديخواهان رفته و حتی در يک مورد به تصور اينکه با خرابکاران ! روبرو هستند ، به سوی يکديگر شليک نموده و تلفات داده بودند

بازجويان و شکنجه گران اداره سوم ساواک ، پا را در يک کفش ميکنند که شهربانی ُمدام گاف ميدهد و خلاصه در کار ما موش می دواند !  تيمسار نصيری هم به شرف ِ عرض رسانده بود که شهربانی با شيوه های قديمی و شکنجه های خَرکی ، کار دست ما ميدهد و زحمات ساواک را که با روشهای علمی و ُمدرن ِ " سی ـ آی ـ اِ " و " موساد " و . . . خرابکاران را به دام می اندازد ـــ بر باد ميدهد

مستشاران آمريکائی نيز با اشاره به آخرين دستاوردها در جنگ ويتنام و همچنين جنبشهای چريکی در آمريکای لاتين ، اين پيشنهاد را به شاه ميدهند که برای مقابله با آتشی که زير خاکستر است ـــ هماهنگی همه نيروهای اطلاعاتی ، در يک کميته مشترک ِ ضد ِ خرابکاری حياتی ست که با تجهيزات پيشرفته وافراد ورزيده و گروه ضربت کارکشته ، بتوانند از پس کسانيکه معلوم نيست کجا و چه وقت ضربه می زنند ، برآمده و درکوتاه ترين مدت اطلاعات آنان را پيش از آنکه بسوزد ، درآورند

----------------------------------

وقتی همه جا را شب گرفت و اختر مبارزات چريکی قلب تيرگی را دريد ، شاه به همه نيروهای مسلح ، بخصوص شهربانی و ساواک فرمان داد تا " همه با هم " عليه مخالفين دست به کار شوند و بدين ترتيب در محل قديمی زندان شهربانی - کميته مشترک ضد خرابکاری ،  کميته فحش های رکيک ، کميته آپولو و شوکهای الکتريکی ، زندان فريادهای طاقت سوز و زندان پاهای زخمی و آش و لاش ، پا گرفت و امثال ثابتی و زندی پور و وزيری و عضدی و تهرانی و رسولی و منوچهری و هدايت و متقی و آرش و دکتر جوان و کمالی و کمانگر وهوشنگ و . . . و بعدها تعزيرگران عمامه دار و بی عمامه ای چون سعيد امامی و حسين شريعتمداری و حجاريان و آرمين و عزت شاهی و حاج آقا سی و چهار ( محمد توانا ) و حاج آقا بيست و دو

و دهها قابيل و قاتل ديگر ، در حاليکه از عشق به ميهن ، يا قسط ورهائی که مضمون پيام انبياء واولياست ، بوئی هم نبرده بودند ، به نام " امنيت کشور " و يا اسلام عزيز ، با دستبند و چشم بند و شلاق و شکنجه و َسجاده ! به جان فرزندان اين ميهن افتادند

آه که اين زندان مخوف با ميله های سرتاسري و سلولهای تنگ و تاريک و با حوض قديمی اش که در کنار اتاق " تمشيت " يعنی محل شکنجه ، شاهد رنج و شکنج هزاران زندانی سياسی بوده است ، چه فريادها و ناله ها که نشنيده است

بگذريم . . . آخوندها با " بيماری استقلال طلبی " و با شکل گرائی مبتذل ، که  َپرش دامن کلمات را  نيز می گيرد و ُحرمتشان را می شکند ــ نام کميته مشترک را با " توحيد " عوض کردند تا مضمون اين کلمه طيبه را به صليب کشيده ، آن زندان مخوف را مثلا اسلاميزه ! کنند ، وهمچنين توحيد و اشتراک عمل خودرا در اوج جناح بندی های ذاتی رژيم ، نمايش دهند

انگار تغئير نام شکنجه به تعزير، کميته مشترک به توحيد ، و يقه آهار وِ کروات ثابتی به يقه آخوندی و انگشترعقيق حسين شريعتمداری ! و اينکه آنها ميگفتند " ِمرسی " و اينها ميگويند "   صبحکم الله بالخير، رفتار مشترک جنايتکاران را می پوشاند

---------------------------------------

رژيم آخوندی که دين و آئينی جز رنگ و ريا و شتر سواری ِ ُدولا ُدولا ، ندارد و در آخرين ديدار گاليندوپل ، از بيخ منکر شکنجه گاه مخوف کميته مشترک شده بود ! اکنون جار ميزند که آن عبرت گاه را ُمَبدل به " موزه " نموده ايم

سپس با عمده کردن بخشی از جنايات اسلاف خويش ، با بی شرمی تمام " شتر ديدی  نديدی" خود را به آن راه ميزند ،  گوئی از سال ُپر ماجرای شصت به اين سو، در اينجا آش نذری ميداده اند ، يا نخودچی کشمش پخش ميکرده اند ،  و يا ارکستر موسيقی ! برگزار ميشده  و ُاِپرای " کارمن " و آرشين مالالان را به نمايش ميگذاشتد

 انگار نه انگار در اين محل هر روز و هرشب ، پاک ترين فرزندان خلق ايران به بند کشيده شده و شکنجه شدند ، شلاق به دستانی که روی ساقی و حسينی را هم سفيد کرد ند،  مرتجعين ِ موسوم به مجاهدين انقلاب اسلامی ، باند نبوی ـ آرمين  که اينک ولتر و منتسکيو را هم دماغ در نمی آورند ، و يا قاتلان وابسته به گروه عسکراولادی وحجتية  خيلی خوب آنچه را گفتم به ياد می آورند

----------------------------------

امثال شکرالله پاک نژاد و يحيی رحيمی و معصومه شادمانی واشرف احمدی ومصطفی باباخانی و چنگيز احمدی و حسن فرزانه و . . . بسياری ديگر از زندانيان زمان شاه که از دست شکنجه گران ساواک رهيده بودند، از شدت شکنجه اصحاب تزوير در رژيم جديد  جان سالم به در نبردند ويا تيرباران شدند ، بخشی از تاريخ ُپر رنج و شکنج جامعه ما ، در زندانها ، شکنجه گاهها و چوبه های دار همين حکومت رقم خورده است واين ننگ با موزه گردانی و رنگ و ريا ، پاک بشو نيست

 خاتمی با تعارفات شاه عبدالعظيمی ِ يکی به نعل و يکی به ميخ ! می خواهد با عمده کردن بخشی از ستم ساواک ، جنايات هزاربارشقاوت بارتر رژيم آخوندی را بپوشاند و تاريخ سراسر درد و رنج اين ميهن مظلوم را با خيمه شب بازی و " موزه گردانی " تحريف کند

همه زندانيان زمان شاه ، از داستان سپاس گويان ، سپاس سپاس اعليحضرتا ، در سال پنجاه و پنج ، که بسياری از سران همين رژيم هم در شمار آنان بودند ، با خبرند و جالب اينجاست که در اين به اصطلاح موزه ، ماکت برخی از آنان را به عنوان قهرمانان ميدان شکنجه و نمادهای مبارزه با رژيم شاه ! به نمايش گذاشته اند

 به اين حقيقت که ساواک به عمد خيلی به َپر و پای آخوندهای مرتجع نمی پيچيد و بسياری از آنان و اعوان و انصارشان را پس از گفتن  سپاس سپاس اعليحضرتا  در سال پنجاه و پنج از زندان آزاد کرد ، علاوه بر سران ساواک که هم اکنون نيز در قيد حياتند ، خود آخوندها واقفند

تمامي آنها ، از کروبی گرفته تا معادی خواه و از رفسنجانی تا مهدوی کنی ومروی سماور چی وبخصوص همين خامنه اي و برادرانش هادي و حسن و محمد که پايشان به زندان شاه افتاده بود ، در خلوت خويش آنچه را گفتم گواهي ميدهند

 وقتي خامنه اي به دليل کتاب صلح امام حسن و آنچه در مورد آزادي هند تنظيم کرده بود ، با سلام و صلوات ! در بند شش کميته به اصطلاح ضد خرابکاري مدتي محدود به سر مي برد ، فرياد مجاهدين ، مبارزين و فدائياني را که زير شکنجه هاي جانکاه شوک الکتريکي ميشدند مي شنيد

ضديت بسياری از آنها با رژيم شاه نيز نه از موضع انقلابي و ترقي خواهانه ، بلکه از جمله به دليل ِ ُسلطه ِ آنچه رژيم پهلوی ُمدرنيسم ! می ناميد  ـــ بود که رنجش بزرگی از دنيای جديد را در بين طبقات ُسنتی ايجاد کرده بود 

  از آنجا که مرتجعين حتی چشم ديدن آيةالله طالقانی و دکتر شريعتی را هم ندارند تا چه رسد به اين که از امثال صفر قهرمانی و ارانی و شعاعيان  وحميد اشرف و ذوالانوار ياد کنند ، و از انجا که خمينی با اشاره به پدر هادی غفاری ، به دروغ می گفت پای علما را در روغن داغ گذاشته و با مته سرشان را سوراخ کرده اند ! و چون علاوه بر اسطوره مقاومت زندان کميته ، سيد علی خامنه ای ! و نيز امثال رجائی و هاشمی نژاد ، ماکت پدر هادی غفاری را هم دراين موزه گردانی به معرض ديد تماشاگران آورده اند ، بد نيست بگويم ، بر خلاف دروغ های بازجو و شکنجه گر سابق " هادی غفاری " اگر چه پدرش مرد خوبی بود و مورد احترام زندانيان ، اما ايشان که برخلاف هادی شرم و حيا داشت ، براثر سرما خوردگی شديد و کهولت ِ  ِسن ، به مرگ ِطبيعي در زندان فوت نمود

 وقتی در سال  پنجاه و سه ايشان را( با پسرش هادي ، آخوندک ِ بی درد و عاری به نام  گلرو  و استاد جلال گنجه اي و . . . ) از بند ۴ موقت زندان قصربه بند ۱ و ۷ و ۸ آوردند و به دستور سرهنگ زمانی ماموران زندان ريش ِ آنان را تراشيدند ، آية الله غفاری عزا گرفت و در حاليکه استاد گنجه ای ميگفت " ريش که چيزي نيست ،  در راه آزادی بايد َسر داد " هادی گفت چون ريش پدرم را زدند ! وی از شدت ناراحتی می ميرد ! ، گرچه همين رفتار سرهنگ زمانی نيز ريشه در استبداد ساواک شاه دارد و محکوم است ، اما بر خلاف دروغهای هادی غفاری و حزب جمهوری به اصطلاح اسلامی ، آية الله غفاری زير شکنجه ُکشته نشد

جالب اينجاست که درميان آخوندها بحث در گرفته بود که خوب است  در موزه کنار ماکت خامنه ای و غفاری و رجائی و هاشمی نژاد و . . . ماکت اسدالله لاجوردی ! را هم بگذاريم ، رو که نيست سنگ پای قزوين است !  مصلحت و عزت و حکمت نظام ! را در اينکار نديدند و اين رأی غالب آمد که به عکس فعلا ماکت خسرو گلسرخی را بگذاريم تا ببينيم چه می شود ، بايد از زبان سعدی به خاتمی که البته خاتم دغل کاران نيست و مرتجعين نقشه ها در سر می پرورانند ، گفت

ای هنرها گرفته برکف دست

عيب ها بر نهاده زير  َبغل

تا چه خواهی خريد ای مغرور

روز درماندگی به سيم ِ َدغل

  کمتته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری، يادآور خاطرات فدائيان و مجاهدين ، حنيف ، بيژن ، محمد علی پرتوی ، فاطمه امينی ، ابوذر َورداسبی ، ماشالله سنجری ، صفر قهرمانی وحجری وشلتوکی و ساعدی و سلطان پور و دکتر شريعتی و هم سلولش توماج ، طالقانی  و پاک نژاد و هزاران پاک نژاد ديگراست

کما اينکه سعيد امامی از جمله در همين زندان به آزار سيرجانی هاو سحابی ها و سر کوهی ها پرداخت و وقتی حکم شد " کشتن او کار ِ واجبی ست " ،  با واجبی ! ُکشانده شد ! اگرچه وی را به بيمارستان سينا و لقمان الدوله هم بردند ، اما در همين جا در زندان کميته نقشه قتلش و يا مثلا فرارش ريخته شد . به راستی هيچکس نميداند ِکی و کجا خواهد افتاد . . . ادامه دارد

 

 hamneshine_bahar@hotmail.com